سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Saturday, May 31, 2008
داشتم به جذابیت جای زخم روی تن(چه تن خودم چه دیگرون) فک می کردم به نتایجی رسیدم: دلیل جذابیت جای زخم رو تن خودم شاید این باشه که با توجه به شدیدا کم حافظه بودنم نسبت به گذشته و حالات و روحیاتم در بازه های زمانی پیشین، این جای زخم ها یه جورایی تاریخ دارم می کنه. چیزایین که بر عکس تصاویر و مفاهیم ذهنی محکم و تغییرناپذیر، من رو به شخصی در گذشته که طبعا باید من بوده باشه، پیوند می زنه و حس زنده بودن و زنده موندن در امتداد خط زمان از گذشته تا الان رو بهم القا می کنه. اما سکسی بودن جای زخم رو تن دیگرون... اونا هم مثل جای زخمای خودم تاریخی واقعی و ملموسن از امتداد حیات اون آدم که بر عکس ذهنیت و تاریخی که خودش شفاها به دستم می ده، اصیلن. از اونجایی که به حرفهای خودم درباره گذشته مشکوکمم، اونم از این قاعده مستثنی نیست. اما حکایت زخمها فرق می کنه. عینی، اصیل و سکسی...
Friday, May 30, 2008
دو تا خصوصیت پسندیده اخلاقی هست که اقلب دچار تضاد می شن: ثبات اخلاقی و صراحت... اگه تو بخوای صادق و صریح باشی به دلیل اینکه ذهن خود بخود همیشه دچار تلاطمه، مجبوری مواضع متنوعی بگیری. حالتی که به عدم ثبات یا حتی بدتر بوقلمون صفتی هم می تونه تعبیر شه. من که به دلیل علاقه ام به صراحت پیه پذیرش تلون مزاج دیگرون رو به تنم مالیدم و شخص صریح در هر لحظه اما متغیر در بازه های زمانی مختلف رو شخصا بیشتر می پسندم. البته منظورم طبعا این نیست که هر نوع تلون مزاجی لزوما شامل صراحت هم می شه. اما در اکثر قریب به اتفاق موارد کسی که کاملا صریحه با توجه به ناخودآگله متغیر بودن ذهن، به نظر بی ثبات خواهد رسید.
با یکی از دوستان رفته بودیم واسه تولد دوستش کادو بخریم. لوگوهایی که به شدت در صنعت دود و مود تو بورس ان شامل دو تا لگو می شدن: پِلِی بوی و چه گوارا... نمی دونم این همنشینی غریب رو چه جوری تحلیل کنم. این ترکیب بی معنی معنی دار... جنبه بی معنی اش که واضح و بدیهیه اما جنبه با معنی دارش: انگار سرمایه داری در زمینه جنگ نشانه شناسی خیلی گردن کلفت تر از ماست. قبلا خیلی به این جنبه(مبارزه در حیطه نشانه شناسی) از مبارزه فردی امیدوارم بودم. اما با دیدن این صحنه تا حد زیادی ناامید شدم... در واقع سرمایه داری تو رو بین دو تا چیز مجبور به انتخاب می کنه: یا وارد شدن به بازی تبدیل لوگوی چه گوارا به ضد خودش یعنی حیطه بازار و سود یا ترد لوگوی چه گوارا و ناخودآگاه زدگی از تصویری که یه زمانی روح انقلابی داشت و در نتیجه اخته شدن اش. هردوسر برای تو باخت و برای سرمایه داری برد. خلاصه که یاسی به سبک دوستان مکتب فرانکفورت ذهنم رو تسخیر کرده.
Thursday, May 29, 2008
جذابیت چاک زنخدان زیر زبان حریص مثل باسلوق آب شد
چرا؟
محض ارا!
پ ن: دوستی به درستی اشاره کرده که "چاه زنخدان". اما مشکل من اینجاست که "چاک" بودن برام همونقدر مهم بود که منسوب به"زنخدان" بودن... برای اصلاح دو راه بود: یکی عوض کردن "چاک" با "چاه" و دومی بکار بردن ترکیب "چاک روی چانه" به جای ترکیب فعلی... خلاصه من چون هیچ جوره نتونستم یکی از این دو تا رو انتخاب کنم و در نتیجه گذاشتم همینجوری بمونه. البته با توجه به اینکه وجود چنین اشتباه ادبی ای توسط نویسنده وبلاگی محجور طبعا ضرری به ادب فارسی نمی زنه... به علاوه که از این پی نوشت قصدم بر اینه که دوستان متوجه باشن که ترکیب "چاک زنخدان" غلطی است من در آوردی از یه عنصر معلوم الحال در زمینه ادبیات. به هر حال ممنون از تذکر بجاش
دوستان عزیزان هموطنان همجهانیان! جون هرکی دوست دارین از من آمار پرده بکارت دوز نگیرین... وقتی من می دونم که کسی که بکارت می خواد از زنش، هزار و یه چیز دیگه هم جز عواقب شخصیتشه، چطور می تونم کمک کردن در زمینه این کار رو از نظر خودم بطور اخلاقی توجیه کنم؟ شوهری که بکارت می خواد، احتمالا شکاک هم هست. احتمالا ناموس پرستم هست. احتمالا به زور زنش رو بچه دار می کنه. احتمالا زیر بار اراده زنش برای انداختن بچه نمی ره. احتمالا بر اساس شک حتی بی پایه و اساس زنش رو خواهد زد حتی شده جلوی چشم بچه ها. احتمالا بچه هایی بیچاره زیر دست یه آدم ناموس پرست با ذهنیت دفرمه دربازه زنها بزرگ می شن که یا خودشونم ذهنشون مریض و دفرمه می شه یا عذاب خواهند کشید... من چطور این همه نمونه زندگی که اینجوری شکل گرفتن و جلو چشممه رو ببینم و دستی در شکل گرفتن یه جدیدش داشتن رو برای خودم از نظر اخلاقی توجیه کنم؟ باور کنین اگه شما دخترا وای سین پسرا مجبورن اگرم نخوان با واقعیت کنار بیان. مثلا اگه رسما 70 80 درصد دخترا باکره نباشن، مردا می خوان چیکار کنن؟ تازه نهایتا ازدواج نکردن همه جوره اخلاقی تره تا تشکیل چنین زندگی ای. فرضا زندگی روتین نکنی و فشارا رو تحمل کنی اما پای یه عده آدم بی گناه(بچه های نسل بعد) رو به غائله ای که مثل روز برات روشنه که افتضاحه باز نکنی...
Wednesday, May 28, 2008
شنیدم که نرخ ژیگولو(جنده ی مردی که به زن سرویس میده) نه تنها در ایران بلکه همه جای دنیا خیلی بیشتره(حدود 10 برابر). اول برام عجیب بود و حتی توش دنبال دلایل مردسالارانه می گشتم. اما یه کم که فک کنی می بینی منطقیه: اولا در شرایط فعلی جامعه ما همچنین تا حدود زیادی باقی دنیا زن سکس خواه معمولا راحت تر و سریع تر به اینترکورس مورد نظرش(من ترجیح می دم به اینجور فعل وانفعالات جنسی بگم اینترکورس نه سکس) دست پیدا می کنه(بس که همجنسان عزیز من در این زمینه ها مجموعا از نظر ذهنی داغونن). در نتیجه زنی که کارش به جایی کشیده که راهی جز پول دادن برای رسیدن به سکس براش نمونده از مردی که تو شرایط مشابهیه، به نسبت باید خیلی داغون تر باشه و طبعا سکس باهاش کاری بس شاق تر. تازه به این اضافه کن که زن شاید بتونه در مواجهه با یه مرد پیر یا کریه المنظر یا هردو نقش گونی رو بازی کنه (نهایتا مشکل خیس نشدن واژنه که با ژل لوبریکانت حل شدنیه)؛ اما مرده در هر شرایطی برای دادن سرویس جنسی الا و للا باید ارکت شه؛ آتِل که نمی شه بست بهش... و فک کن ارکت شدن در مواجهه با یه پیر زن زشت چقدر می تونه کار شاقی باشه!
یه صحنه هست تو کتاب گفتگو در کاتادرال جناب یوسا که مرده با دوست دخترش می ره تو یه بار و حالا بر اساس یه سری ماجرا کار به اینجا می کشه که یه عده غول تشن تا می خوره می زننش. در نهایت دختره می آد آش و لاشش رو از رو زمین جمع می کنه. کاش اونروز که کتک خوردم این حالت پیش می اومد. همه جوره خوب بود: هم تسکین دهنده بود تو اون شرایط. هم یه جورایی با تمایلات فمینیستیم می خوند که بر عکس مرد بزن بهادر که بطور کلیشه ای معادل جذابه، مردی که کتک کاری ازش بر نمی آد، واسه طرف به عنوان واقعیت رو بشه. تازه جدای همه این دلایل منطقی، در نهایت برام یه فانتزیه که جلو طرفم کتک بخورم... اما مشکل نه تنها اینه که اونروز خاص تنها بودم؛ بلکه اینه که اصولا پارتنری در کار نیست که حالا شاهد اونجور صحنه ها باشه یا نباشه...!
Saturday, May 24, 2008
دوستان کتکی خوردم مفصل! الان تو چشم زدن باد کردگی یکی از انگشتام که به سوسیس کوکتل تنه می زنه و حس کردن دردی که موقع خندیدن کل شکم و پَک و پهلوم رو می گیره، نمی ذاره از یاد ببرمش. اما ماجرا... داشتم تو خیابونی از خیابونهای مرکز شهر رانندگی می کردم که ناگهان یک عدد پراید سفید هاچ بک بوق زنان و چراغ زنان و در نهایت با پیچیدن جلوم متوفقم کرد. پیاده شدم ببینم چیه ماجرا که یه آدم قددراز و لاغر در حالی که یه بیسیم قد پاره آجر(نمی دونم حکایت این بیسیم با تکنولوژی عهد کومودور 64 تو بازار اشباع شده از وسایل الکترونیکی مینیاتوری چیه؟ جز اعمال سرکوب ذهنی با نمایش دادنشون؟) دستش بود، پیاده شد. شروع کرد به بد و بی راه گفتن که " مادرجنده این چه طرز رانندگیه؟" منم گیج و منگ سوال کردم" کدوم رانندگی؟ مثل اینکه حالت خوب نیستا..." البته اینم بگن اصلا لحن خوبی نداشتم چون نمایش اون بیسیم خودبخود من رو برده بود تو موضع کله شقی که تا حالا تو زندگی زیاد کار دستم داده. یعنی اگه طرف این تریپ رو نمی اومد، با توجه به شناختی که از خودم دارم شاید با معذرت خواهی من غائله(در ادامه مفصل توضیح داده خواهد شد که چه غائله ای) ختم می شد. طرف شروع کرد به داد و بیداد و فحش خوار و مادر دادن. اینم بگم که من رو بطور پیش فرض بچه کونی خطاب می کرد. بعد داد بیداداش رفت سمت اینکه "چی زدی؟ چی مصرف کردی؟" و این جور یه دستی زدنهای معمولا جوابگو در برخورد با تین ایجرا. منم که دیگه کفری شده بودم جواب دادم " همون چیزی که تو هر شب شیاف می کنی" این بود که طرف پرید طرفم و شروع کرد به زدن. منم که اصلا انتظارش رو نداشتم، تنها صورتم رو پوشوندم و مشت و لگد بود که به سمت گردن به پایینم روونه شد. البته هر از چندگاهی اگه راه می داد یه لگدی به پاهاش می زدم یا یه هولیش می دادم. طبعا ازم بر نمی اومد صورت یا شکم یه آدم رو مورد هدف قرار بدم. هرچند اگرم می دادم احتمالا به دلیل بی تجربگیم نسبت به طرف مقابل کار خاصی ازم بر نمی اومد. البته اگه نیروی صرف عضلانی رو حساب کنی ظاهرا مال اون چربش خاصی نداشت. این نکته هم جالب بود که هرکی که می خواست مداخله کنه رو با نشون دادن کارت وزارت اطلاعات (که به منم همون اول در حین تهدید به اینکه می برمت جایی که عرب نی انداخت، نشون داده بود)، دک می کرد. القصه در اولین فرصت سعی کردم دستاش رو بگیرم. در همین حین که بهش چسبیده بودم تا نتونه بطور مناسبی مشت و لگد بزنه، درد شدیدی پهلوی راستم رو فرا گرفت. سرم رو که برگردوندم دیدم یه گولاخ دیگه داره از پهلو و پشت می زندم. گولاخ مذبور سرنشین دوم ماشینه بود که تا اون لحظه متوجه اش نشده بودم. در حینی که کتک نوش جان می کردم یکیشون انگشتم رو از پنجه گرفت و به سمت پشت دست پیچوند که نهایتا به شکستن انگشت انگشتر دست چپم انجامید(اگه کسی می خواد با من نامزد کنه، باید لااقل یه مدتی صبر کنه تا باد انگشته بخوابه و الا هم مجبوره پول بیشتری برای حلقه ای که طبعا سنگین تر می شه بپردازه هم بعد که باده خوابید حلقهه زرت و زرت از دستم می افته و بهونه خوبی می شه واسه نبودنش رو انگشت که پیش نیازیه واسه زیرآبی رفتن). خلاصه خوب که کتک خوردم و افتادم زمین بی خیال شدن رفتن و منِ له و په پاشدم و صحنه رو ترک کردم. یادمه یه زمانی اینجا نوشتم که اگه هاله ی ایدئولوژیکی که اتفاقا سرکوب گر هم هست رو از رِیپ بگیری می شه یه چیزی مثل کتک خوردن که صد البته بد هست اما دیگه نه یه فاجعه عجیب غریب و به ندرت و سختی جبران شدنی؛ و این فاجعه کردن ریپ می تونه در راستای سرکوب ذهنی زنا و عقب روندنشون از فضای عمومی جامعه تفسیر بشه. خلاصه با این تعریف منم یه جورایی ریپ شدم؛ کتک-ریپ ای که از همون چرخه خشونتی که مجموعا مردسالاری می گردوندش و تجاوزجنسی هم محصول اونه، آب می خوره.
Wednesday, May 21, 2008
به نظر من تخت یه نفره برای سکس اورال(آلت خوردن) مناسب نیست. حتی تخت یک و نیمنفره هم جواب نمی ده. فقط تخت دو نفره یا اصلا روی زمین شرایط مناسب می شه. اما دلیل این مساله: وقت خوردن کس فشار دادن دول روی سطحی سفت باعث می شه در ترکیب با خود فعل سکسی کس خوردن، ارکت شه و ارکت بمونه. در نتیجه وقتی طرف به اندازه ای تحریک شد که خواست برای اینترکورس تورو روی خودش بکشه یا بیاد روت، آلتی آماده سکس خواهی داشت. اما پیش نیاز این مساله در اختیار بودن طولی به اندازه دو تا آدمه که تنها قطر یک تحت خواب دو نفره یا زمین می تونه تامینش کنه.
Monday, May 19, 2008
رفته بودم بام تهران. اونجا یه سری بانجی برای خردسالا که سه چهار مترم بیشتر ارتفاع نداره. یه دختر بچه داشت با بانجی بالا و پایین می رفت. موقع بالا رفتن موهای بلند و زیباش کل صورتش رو می پوشوند و موقع پایین اومدن می رفت سمت آسمون و صورت خندون پر از ذوقش پیدا می شد. دیدن حرکات نوسانی اون که هر روی سکه اش یه جور جذاب بود، یکی از مسحور کننده ترین صحنه هایی بود که به عمرم دیدم. تازه جیغ های کودکانه و شادش هم موسیقی متن به شدت مناسبی به نظر می رسید. من که حسابی هیپنوتیزم شده بودم...
با یکی از همخوابگان دوست داشتنی و قدیمی داشتیم گپ می زدیم، صحبت دول و اندازه اش شد. با خودم گفتم مشکل سال گذشته ام رو مبنی بر تو نرفتن آلت گرام در چند کیس مختلف و متفاوت، مطرح کنم. در واقع می خواستم از اون که تجربه نسبتا مناسبی در دیدن انواع دول داره یه جورایی آمار بگیرم که آیا مشکل از دول من بوده یا تنگی همخوابگانم. خلاصه بطور مشخص ازش سوال کردم که با توجه به تجارب گرانبارش آیا دول من کلفته؟ در جواب این دوست جذاب تا جایی که راه داشت در تحقیر اندازه دولم کم نذاشت. به اینم اشاره کرد که پسرای ایرانی درباره اندازه دولشون خیلی متوهمن. در واقع فک کرده بود این سوال من با هدف گرفتن تایید نسبت به کلفتی دول بوده. مخلص کلوم این دوست بسیار عزیز ناخواسته کلی شادم کرد. تا حالا دیدی یکی به خاطر اینکه سایز دولش رو تحقیر کردن، با دمبش گردو بشکنه؟ حالا ببین!
Saturday, May 17, 2008
فک کنم کمی احساساتی شدم و زیادی تند رفتم. یه تیکه هایی از حرفام که شده بود عین برنامه آیینه عبرت! دلیلش این بود که تو ذهنم با یه کیس مشخص درگیر بودم. یکی از آشنایان که ایدز گرفته. از طرف دیگه می بینم که خیلی از دوستان پیشرو در کلیشه شکنی جنسی زیاد وقعی به روشهای پیشگیری نمی ذارن و یه چورایی انتحاری وار با مساله برخورد می کنن. مثلا بطور عجیبی کاندوم بین آدمهایی که نسبت به عواقب سکس غیر سیف آگاهن هم همه گیر نیست! حتی در خیلی از موارد این رویکرد انتحاری وار با توجه به شریک جنسیایی که انتخاب می کنن(در بسیاری از موارد خودشون یه جورایی ناموس پرستن!) درباره روان جنسی خودشون هم وجود داره که در واقع با اینجور انتخاب ها به دلیل عدم درک درست طرف فشار مضاعف روانی ای رو به جون می پذرین. البته قبول دارم وقتی اینجور در اقلیتی انتخابهاتم محدوده. تازه نمی شه در زمینه سکسوالیته به منطق تو انتخاب پایبند بود... شنیدن اینجور واقعیت ها شدیدا نسبت به عاقبت مبارزه برای آزادی جنسی نگرانم می کنه. فک کن یعد مدتها مبارزه و بوجود آمدن یک طیف وسیع از طرفدارای آزادی جنسی، تعداد زیادیشون ایدزی از آب در بیان و بطور دردناکی شروع کنن به مثل برگ خزون ریختن. ناموس پرستا چه حالی کنن...
پ ن: راستی جواب تست ایدزم منفی بود. هرچند جواب قطعی نیست و نیاز به تجدید داره.
Thursday, May 15, 2008
هنوز سیگاری نشدم واسه همین وقتی که سیگار می کشم دودش می ره تو چشم خودم و اشکم در می آد. مهم نیست عامل اشک چی باشه؛ ریختن اشک خود بخود آرامش بخشه. فعلا سیگار این خاصیتم برام داره که اگه سیگاری شم نخواهد داشت...
هر دم از این باغ بری می رسد... همینجوریش کم درگیری ذهنی دارم امروز بعد از یه سری صحبتها این مثل خوره افتاده تو ذهنم که آیا رویکرد جنسی ام اخلاقیه یا نه؟ منظورم اینه که من با این نوع زندگیم و اعلامش تو این بلاگ طبعا می تونم باعث ترغیب خیلی ها بشم. جدا از وبلاگ تو ارتباط حضوری با بقیه هم اونچیزی که هستم رو اعلام می کنم که فک کنم بدترم هست. اما آیا طرف های اون کسانی که به این رویکرد ترغیب می شن هم آدمهای اخلاقی ایَن؟ شاید خیلی هارو هول بدم تو دهن شیر و اونها مثل من نباشن که بتونن خودشون رو جمع کنن و له شن... اصلا شاید خودمم دارم می رم تو دهن شیر ولی لااقلکنش اینه که تصمیم خودمه و می دونم دارم ریسک می کنم و عواقبشم پذیرفتم. اما آیا همه اونهایی که می رن دنبال آزادی بی قید و شرط جنسی (چیزی که من تا الان فقط زیبایی هاش رو نشون دادم) هم همین شرایط رو خواهند داشت؟ آیا من حق دارم از طرف اونها عواقب بپذیرم؟ فرضا یکی تحت این فشارا رونده بشه، معتاد تزریقی بشه و در نهایت ایدز بگیره؛ من می تونم خودم رو کاملا تبرعه بدونم؟ یا فرضا ایدز بگیره اونوقت چی؟ می تونم با استدلال صرف خودم رو قانع کنم؟ اصلا طرز زندگی من نمی تونه تبلیغی باشه برای چیزی که خیلی ها در جریانش ممکنه داغون بشن؟ اما خُب نمی تونم هم اونچیزی که واقعا هستم نباشم و دروغ بگم... خلاصه دارم خُل می شم!
Wednesday, May 14, 2008
در حالی که بر اساس زیبایی شناسی صرف دستا و انگشهای کشیده باید تنها انتخاب مطلوبم می بود، دستانی دارای انگشتای کوچک و مانیکور شده بطور مخصوصی برای من جذابیت دارن. اما دلیل این جذابیت... مادربزرگی داشتم که تنها نوه پسری اش بودم و به قول خودش حامل و وارث نام خانوادگی شوهر مرحومش که از قضا فئودال بود. بر اساس ذهنیات برخاسته از ایدئولوژی منحوط فئودالی در ذات خون اربابی چیزی هست که اون رو برتر از بقیه می کنه! مادربزرگ من هم ذهنیاتش بر می گشت به همون دوران و همونطور که به شخصیت و ظفرمندی پدربزرگم ایمان داشت، این ایمان رو درباره من و آینده ام به دلیل جاری بودن خون اون توی رگهام حفظ کرده بود. خلاصه مادربزرگم حالا بر اساس اعتقادی غلط تنها کسی بود که تو زندگی ام دستاش ایمان محض به اونچه که بودم و در آینده می شدم رو بهم منتقل می کرد. هرچند می دونستم و می دونم بی پایه و اساس و بر اساس توهم بود اما به هر حال اون اعتقاد تو ذهن اون اصیل بود و صادقانه منتقلش می کرد. عاشق این بودم که دستاش رو بگیرم و با انگشتای اطمینان بخشش باز کنم. البته این بازی دو طرفه بود. مامان بزرگ فوق الذکر انگشتای کوتاهی داشت با ناخونایی که همیشه مانیکور شده بودن. تصویر دستاش از همون اول که فهم و شعورم می رسید، به همین صورت تو ذهنم نقش بست و تا آخر عمرش هم با امتداد اونچه بطور ثابت از دستاش می دیدم، همونطوری موند. خلاصه این برام دلیل جذابیت متفاوت این شکلِ دست از دستا با دستانی با انگشتای کشیده است(که خُب جذابیت زیبایی شناسانه صرف خودشون رو دارن). البته درباره دلیل جذاب شدن اینجور دستا هیچوقت به صاحب دست چیزی نگفتم. چون همیشه نگران بد تعبیر شدن توضیحاتم بودم. از این می ترسیدم که این برداشت کلیشه ای که "تن زن پیر زشتی را تداعی می کنه"(درحالی که این یه کلیشه مردسالارانست)، ذهن طرفم رو اونچه که می خواب بهش برسونم یعنی مجذوبیتم منحرف کنه...
Monday, May 12, 2008
اگه بخوام زندگیم از نظر خودم رو تصویر کنم یه چیزی می شه تو این مایه ها که از دایو یه استخر خالی می رم بالا. یه نگاهی به پایین که کف سیمانی استخره میندازم. بعد یه لبخند رضایتمندانه می زنم و شیرجه می رم. زاتارپ می خورم اون کف له و لورده می شم و ریقم می زنه بیرون. اما با لبخندی بر لب پا می شم. دوباره می رم بالای دایو و همه این پروسه از نو. پروسه متناوبی که از درون خودم که زندگیش می کنم، هیچچیش عجیب نیست و بهش تا آخر ادامه خواهم داد. اما گاهی که از بیرون نگاش می کنم... حقیقتا مضحک تر از اون نمی تونم چیزی رو تصور کنم.
Sunday, May 11, 2008
با یک دختری از دوستان قدیمیم که خیلی هم قبولش دارم داشتم صحبت می کردم. به شوخی جدی گفت "همه پسرا مثل همن فقط دولشون فرق می کنه... یکی دولش بزرگتره یکی کوچیکتر یا مال یکی کلفت تره مال یکی نازک تر". این علاوه بر موارد زیادی که این روزها می بینم که خیلی از دخترای اطرافم با آدمهای معمولی ای که شاید فقط خوش سکس اَن(به گفته خودشون و الا من منبع دیگه ای ندارم) رابطه جنسی دارن و زیاد براشون مهم نیست اون چه جور آدمیه. به هیچ وجه قضاوت اخلاقی خاصی ندارم اما در زندگی شخصیم خیلی گیج شدم. یادم می آد یه زمانی فهم و شعور پسرای اطرافم از روی نگاهشون به زن برام مشخص می شد. مثلا کسی که زن رو به سوراخ فرو می کاهید(حالا حتی تو شوخی که همیشه اشاره ای به واقعیتی ذهنی هم داره) واسم می شد یه نئاندرتال داغون که نتیجتا به طور کلی فیلترش می کردم(الان دیگه چنین پسری دور و اطرافم یافت نمی شه). مثلا فقط فرض کن جمله مشابه جمله دوست من رو حتی به شوخی از یه پسر بشنوی "همه دخترا مثل همن. فقط کسشون فرق می کنه... یکی کسش تنگه یکی گشاده ...". من یکی که رسما حالم از این ادبیات به هم خواهد خورد. اما گیج کنندگی این پدیده جدید اینجا است که در اکثریت قریب به اتفاق موارد تو دخترایی که می تونی بهشون بگم آدم حسابی، این برخورد رو می بینی... از طرفی جریان شکسته شدن این کلیشه جنسی یه طرفه برام جالبه و از بیرون که نگاه می کنم این جریان واسه من جذابه تا حدی که جسارت پیشگامانش رو تحسین می کنم؛ از طرف دیگه شخصا نمی تونم با تصور کاسته شدن به دول تحریک شم. از طرفی نمی دونم که چرا باید برای یه برخورد مشابه(فرو کاهیدن یه انسان به سکس و آلت تناسلی اش) دو نوع قضاوت داشته باشم(خود حرف همون حرفه تنها با عوض کردن کلمات کیر و کس)؛ از طرف دیگه واقعا در طیف بندی بر اساس فهم و شعور، پسرایی که دختر رو سوراخی برای ارضا می بینن و دخترایی که معکوس این تفکر(سیخی برای ارضا دیدن پسرا) رو روی پسرا اعمال می کنن، یه جورای در دو منتهی الیه طیفن؛ این ور پسرای مطلقا کلیشه ای جامعه ما در کنار چاله میدونی ها، اونور دخترایی که طبعا انقد جسارت رو داشتن که از کلیشه های جنسی بگذرن و به سکس آزاد برسن. واقعا موندم متحیر که چه کنم؟ قطعا نمی تونم برای فرار از این طرز فکر برم سمت آدمای کم فهم و شعورتر که خُب برام سکسی نیستن؛ اما فرو کاهیده شدن به یه آلت و فوق فوقش بدن هم چیزی نیست که تحریک یا ارضام کنه. وقتی بر اساس تجربه می دونم همون کارکردی رو واسه یکی دارم که یه گولاخ بی مغز داره و با عوض شدن من با اون آب از آب تکون نمی خوره، خود به خود دولم می خوابه و تصوراین شرایط واسه شخص من می تونه یه تِرن آف باشه. البته موقعیت تناقض دار و پیچیده است. یعنی دقیقا همونایی که در طیفین که برام تحریک کننده ان و بطور خاص به دلیل کلیشه شکنی برام سکسی می شن، چنین تِرن آفی دارن. یعنی در عین تحریک شدن تحریک نشدن که حاصلش می شه گیجی فعلیم... البته منظورم اصلا نفی تن نیست. در واقع حذف ذهن از مجموعه ذهن و تن که می تونه سکسی باشه، به نظر من یه جور فروکاهیده شدنه همونطور که برعکسش یعنی نفی تن هم همینطوره. و در نهایت... از سکس هم که نمی شه گذشت...
پ ن: اصلا طرفدار جملات رومانتیکی از این دست که "طرفی که عاشقشم باهاش سکس می کنم" نیستم که خودم حالم از این حکم صادر کردن های معمولا ناموس پرستانه به هم می خوره. فقط بر اساس مذاق شخصیم جذابیتِ(حالا حتی برای پنج دقیقه) کلیت ذهن و تن برام مطلوبه. هم خودم اقلب اینطوریم هم این نوع نگاه طرف مقابل از نظر سکسوال به طور مطلق تحریک یا ارضام می کنه(طبعا منظورم اون تحریک و تِرن آفِ توامان حاضر نیست).
پ ن2: یه نکته: پسرایی که به دید سوراخ می رن دنبال دختر بازی و به قول معروف بکن در رویی، اقلا این ریسک براشون هست که طرف دردسر وجدانی براشون درست کنه و رو اعصابشون راه بره. اما دخترای پسر سیخ بین این دردسرم ندارن. معمولا مردا انقد تو توهم مطلقا فاعل بودن خودشون تو سکس غرقن که امکان دردسرای مشابه تقریبا صفره.
Saturday, May 10, 2008
"همیشه وسوسه می شد به پیشواز امیالش برود. علتش این نبود که این امیال از نظر او اهمیت نداشتند؛ بلکه می خواست از این راه مانع با اهمیت شدن آنها بشود" موریس بلانشو(خط مرگ)
حرف حرف متینیه. مخصوصا در زمینه سکس و روابط جنسی(که رمان بلانشو هم تو همین مایه هاست). اما من یکی که اقلب جرات عمل کردن بهش رو ندارم... با اینکه می دونم بدتره ولی دقیقا تو کیس های خطرناکتر ناخودآگاه سرکوبشون می کنم؛ تا جای که با شدتی دو چندان بر می گردن تو صورتم...

Friday, May 09, 2008
یکی از پر عواقب تربن حالات واسه من وقتیه که می خوام در حالی که درد روانی دارم، بقیه نفهمن مشکل اصلیم کجاس... اینجور مواقع برای اینکه حالت پریشونم رو برای کسایی که می شناسنم توجیه کنم، شروع می کنم به آوردن دلایل چرند پرند و بی ربط. به هر حال طرف دلش به حالم می سوزه(چیزی که به آروم شدن خواه ناخواه کمک می کنه)، اما هر لحظه که برداشتم به سمت حالت ناراحت کننده مورد ترحم واقع شدن رفت، با یادآوری اینکه ترحم به خاطر یه درد قلابیه، تو دلم به طرف می خندم و با حس یِر به یِر شدن(ترحمش بهم در مقابل گول خوردنش) تسکین پیدا می کنم. اما در نهایت مشکل اصلی اینجا خودش رو نشون می ده که بعدا که حالم بهترم شد، مجبورم تا مدت ها درباره اینکه عاقبت اون مسائل من درآوردی چی شد، حرف بزنم و به کسانی که نگران مشکلاتمن توضیح بدم. هی دروغ روی دروغ سوار می شه تا حدی که از ارتباط با اون طرف به خاطر انرژی بر بودنش از نظر ذهنی فراری می شم!
پ ن: ظاهرمن گول زنکه. همیشه خیلی صادقانه به نظر می آد(فک کنم به خاطر فرم گشاد و اقلب مبهوت چشامم باشه) که این شامل وقتی بازی می کنم هم می شه؛ تا حدی که این خصوصیت خیلی وقتا خودمم می ترسونه. هرچند سعی ام همیشه این بوده که اخلاقی باشم...
Wednesday, May 07, 2008
بالاخره رفتم تست ایدز دادم. خانم دکتره یه فرمی داشت که با سوال از من پرش می کرد. در طی پر کردن این فرم ازم پرسید "تعدد روابط داری؟" جواب دادم "فک کنم آره... منظورتون از تعدد یعنی چی؟" گفت "تا حالا با چهار نفرمختلف خوابیدی؟" پرسیدم"تو چه مدت؟ 6 ماه یه سال؟" گفت"تو کل زندگیت" خندم گرفت گفتم "با این تعریف که خیلی آره! فقط تو یه سال اخیر آمار بیشتر از این بوده..." بعد اینکه تیک های لازم رو زد سوال بعدیش بر اساس فرم زیر دستش این بود که "سکس پولی می کنی دیگه؟" البته این "دیگه" ی آخر قطعا تو خود فرم نبود! جواب دادم "نه". حالا هی از اون اصرار هی از من انکار. در این حین به صد زبون مختلف سعی کرد کلمه جنده رو بدون اینکه بگدش بهم تفهیم کنه(حتی به کلمه سکس وورکر هم متوسل شد!)تا یه وقت مشکل تو نفهمیدن سوال نباشه... تو کتش نمی رفت یکی تو یه سال با بیشتر از چهار نفر مختلف بخوابه ولی اونا جنده نباشن. حتی آخر سر به این هم متوسل شد که "حالا شاید از تو پول نگرفتن مطمئنی از بقیه هم نمی گرفتن؟"! خلاصه چلنج با مزه ای بود.
راستی خدمت دوستانی که مثل من به کس خوردن ارادت خاص دارن. مثل اینکه مشکل خاصی وجود نداره و انتقال ایدز از این راه تقریبا نا ممکنه. طرف می گفت علاوه بر داده های علمی، حتی یه مریضم نمی شناسه که اینجوری گرفته باشه... خلاصه بخورید و بیاشامید اما... در این یه مورد به دلیل برکات گسترده دنیوی و اخروی، زیاده روی هم بکنید؛ نوش جان!
پ ن: یک زن عزیز درباره خوردن کیر هم خانم دکتر می گفت نا محتمله و بر اساس حرف اون بازم نتیجه اینکه بخورید و بیاشامید اما... این یکی به نظر من برکت لدنّی ای نداره؛ بسته به کرمتون می خواین زیاده روی کنین می خواین نکنین.
پ ن2: شبنم عزیز. منم از آشناییت خوشحالم. احتمال که در اینترکورس با کاندوم هم هست. اما مساله اصلی میزان احتماله. مهم اینه که سکس اورال بر اون احتمالی که طبعا تو هر سکسی هست، مقدار قابل توجهی اضافه نکنه(مثلا چند برابرش نکنه)؛ که انگار انقد احتمالش کم هست (در همون حد و حدود یا کمتر از اینترکورس با کاندوم که ازش نمی گذریم) که بشه که پرونده جداگانه ای براش باز نکنی. البته قبول دارم که نیاز به سرچ بیشتریه؛ تو این خراب شده نا آگاهی دکتر مسوول بخش ایدز یه بیمارستان بزرگ هم غیر ممکن نیست!
Tuesday, May 06, 2008

در امتداد پس قبل داشتم فک می کردم... یه سوال: سکس از کجا سکسه و از کجا نیست؟ کدوم یکی از این دو گزاره درسته: نوازش جنسی هم سکسه یا جز بنیادین سکسه؟ به نظرم این گزاره خیلی جزمیه که تلمبه زدن تنها جز بنیادین سکه که اگه نباشه سکس دیگه سکس نیست... البته اگه دنباله این استدلال رو بگیری می رسی به این گزاره عجیب غزیب که حتی نگاه جنسی چشم در جشمم سکسه... شاید بشه این وسط یه خطایی کشید اما همه اینجور خط و خطوط معمولا انتزاعین و شخصا اصلا دوستشون ندارم... خلاصه واسه من که با مثالهای نقضی مثل این که فرضا یه نگاه جنسی در جایی واسم خیلی سکس تر بوده تا یه اینترکورس در جای دیگه، همه چی به هم ریخته. اما جایگزینیم واسش ندارم جز این گزاره بی معنی که همه چی هم سکسه هم ت دست و بالم نیست! یعنی یا همه چیز سکسه یا اصولا چیزی به عنوان سکس به اون منی وجود نداره که خب اینم نمی شه چون درباره وجود چیزای دیگه هم در نهایت جز تو ذهن نمی شه نظری داد چون تو ذهن من یکی که هست و خُب این چیزی نیست که به این راحتی بتونم بگم نیست چون بقیه واقعیات در واقع تا جایی که به من مربطو می شه، همینجوری هستن... اما سوال آخر: آساس سکسی که یه جورایی دیگه سکس نیست آیا می تونه سکسی باشه؟ واسه من گاهی آره گاهی اصلا نه!

پ ن: نمی خواد بهم بگی؛ خودم یه بوهایی بردم... رسما کس خل شدم رفت!

Monday, May 05, 2008
یکی از دوستان نقلی از فصل سانسور شده شوخی کوندرا(به نظر من خودش واسه خودش یه داستان کوتاهه جالبه؛ من که توصیه می کنم چه شوخی رو خوندین چه نخوندین، بخونینش) می کرد بر این مبنی که "اگه برای نوازش تن زنی بعد سکس کشش داشته باشی، این نشانه عشقه" و این گزاره رو نشانه مجرب بودن کوندرا در زمینه سکس می دونست. البته من چنین چیزی یادم نمی اومد. واسه همین رفتن دوباره خوندمش؛ دیدم که چنین اشاره مستقیمی نیست و فقط شاید با کمی اغماض بشه چنین برداشتی کرد که البته من با این تفسیر از اون نوشته مخالفم. اما بگذریم از منشا گزاره، من درباره اون گزاره حالا چه کوندرا بهش معتقد باشه چه نه، نظر مساعدی ندارم. اصولا کی گفته سکس فقط تلمبه زدنه؟ به نظر من همونقدر تلمبه زدن سکسه که نوازش های قبل وبعدش. مثلا درباره خودم اگه بتونم بدون اینکه یکی برام جذابیت غیر قابل کنترل روانی(برای تعریف عشق جز این در کنار جسمیش چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه) داشته باشه و فقط صرف سکسی بودن تن بخوابم(که البته به ندرت چنین اتفاقی برام افتاده)، نوازش اون تن سکسی بعد از مرحله تلمبه هم برام همونقد لذت بخش خواهد بود. عملا هم هرچند معدود دفعات اما مثال نقض اون گزاره رو درباره خودم به وضوح دیدم. یه مورد یادم می آد که با اینکه می دونستم این آخرین باریه که می رم باهاش بخوابم، ساعت ها بعد سکس تنش رو نوازش می کردم. در نهایت اگه اون حرف حرف کوندرا باشه من یکی نه نشونه مجرب بودنش بلکه بی تجربگیش لااقل در این یه مورد خاص می دونم. هرچند که قبلا هم گفتم با چنین برداشتی از نوشته اش مخالفم.
این ایدز دیگه چه کوفتیه؟ می گن از طریق سکس اورال(خوردن کس) منتقل می شه! بابا من یکی اگه قرار باشه بین ایدز گرفتن خودم و خوردن کس یکی رو انتخاب کنم دومی رو انتخاب می کنم. تا حدی که اگه اجبارا بخوام بین ترک کل سکس و سکس اورال یکی رو انتخاب کنم، اولی رو انتخاب می کنم. اما مشکل اینجا است که این مساله یه موضوع و انتخاب کاملا شخصی نیست. فک کن ایدز بگیری. بعد باید بری پیش مردم گردن کج کنی که "ببخشیدا من ایدز داشتم. شمام بهتره برین آزمایش بدین. اصلا نگران نباشینا. شمام اگه داشتین فقط مثل من می میرین. همین. هه هه!". اونم حتما دوستانه بغلت می کنه و می گه "ممنون که خبر دادی عزیز دلم. وای که تو چه آدم اخلاقی ای هستی. هه هه". خلاصه بدیهیه اینم راه نداره. من که اصلا نمی تونم تصمیم بگیرم. فعلا که آچمزه آچمزم. نه به هیچ وجه من الوجوه از سکس اورال که یکی از بهترین قسمتاشه می تونم بگذرم؛ نه می تونم تصور کنم ایدز بگیرم و در ادامه در طی بی خبری اولیه یکی ازم ایدز بگیره و باقی ماجرا... بدبختی اینجا است که بعد هشت ماه آزمایش جواب قطعی می ده. 8 ماه! یعنی میشه 8 ماه یه بار سکس داشت؟! حتما می گی منظور 8 ماه پس از سکس پرخطره. درباره تعریف سکس پر خطر و کم خطرم من یکی اصلا نمی تونم روش حساب کنم! با توجه به شنیده های من درباره اطرافیانم، این تعریف خیلی رو هواست... مثلا یکی از آشناهام(که البته نمی دونم کدوم چون اون کسی که به من گفت دقیقا نگفت کیه) مشکوک به ایدزه چون دوست پسر قبلیش چندین سال قبل با زن مطلقه ای رابطه داشته که شوهرش معتاد تزریقی بوده و همینجور قطاری از هم گرفتن! به نظر من عملا پیگیری گذشته جنسی هرکی با زنجیره پارتنراش امکان پذیر نیست.
Sunday, May 04, 2008
دوست دختر دوران تین ایجریم بعد عمری زنگ زده که بالاخره به سلامتی در بیست و شش سالگی بی خیال بکارت شده و سکس کامل داشته. حالا دلیل تماسش گرفتن مشاوره است. حرفش اینه که هنوز درد داره موقع سکس. ازش پرسیدم "چند بار سکس کامل داشتی و چند وقته؟" می گه "سه بار از ده روز پیش." بش گفتم "طبیعیه و ممکنه یکی دو ماه طول بکشه تا شرایط کاملا عادی شه." می گه که "اوووه یکی دو ماه... خیلیه. می خوام حال کنم!" تو ذهنم اومد که از چه می دونم چهارده سال تا بیست و شیش سال صبر کردی حالا یکی دو ماه... من که جوابی جز این به ذهنم نرسید: "بَه آقامون!". بدیهیه که یکی مثل من اینجور تجارب رو به فال نیک می گیره چراکه نشانه ی رو به اضمحلال رفتن کلیشه های جنسی اَن.
نمی دونم چرا زیر درختا اینروزا به شدت بوی اسپرماتوزویید میاد... مخصوصا درختای چنار. من که به این نتیجه رسیدم که گامت های نر درختا (که گرده هاشون می شن) بوشون مثل کارکردشون شبیه اسپرمهای گرامی است. شاید این واقعیت بتونه حشری شدن حداقل دختران در بهار (که فصل گرده افشانیه) رو کمی روشن کنه... البته پسران هم تو این فصل حشری می شن و خُب طبعا این دلیل نمی تونه این یکی رو توضیح بده!
حتما این ضرب المثل رو شنیدی که "اگه بخت ما بخت بود، کیرمون قد درخت بود". یکی نیست بگه آخه آدم حسابی کیر قد درخت به چه کارت می آد؟ اگه تو قرون وسطا بودیم شاید می شد به عنوان گرز در جنگ های تن به تن یه کاربردی براش دست پا کرد. تازه برای گرز هم یه جورایی زیادی فلکسیبل و نرمه. البته شاید با پوشوندن کاندوم خاردار(که بعید می دونم کاندومی به اون سایز موجود باشه) یه کمی شمایل نزدیکتری به گرز پیدا می کرد؛ اما بازم با یه ضربه افقی شمشیر نه از گرز نشانی می موند نه گرز نشان(صاحب دول رو عرض می کنم). با همه این اوصاف و در نظر گرفتن یه سری مشکلات شخصی که جای گفتنش نیست، حقیر این ضرب المثل رو به عنوان جایگزین مناسب پیشنهاد می کنم: "اکه بخت ما بخت بود، کیرمون قد بند رخت بود". فک کنم نیازی به توضیح نباشه که طبعا به دلیل نا مشخص بودن طول بند رخت، منظور قطرشه...
Friday, May 02, 2008
یکی از دوستان واسه یه دختری از آشناهاش سراغ یه پرده دوز(از نوع بکارتش) رو ازم می گیره. با اینکه احتمالا با یه پرس و جوی ساده پیدا می کنم، اما واقعا دست و دلم نمی ره پیگیر شم. کاش مساله سقط جنین بود که با اینکه دردسر قانونیش بیشتر می شد، با جون دل دنبال کارش رو می گرفتم... از این جهت که کلاه گذاشتن سر پسره است نه تنها ناراحت نمی شم که حالم می کنم؛ آدم جاکشِ ناموس پرستی که واسش این مساله مهمه، هیچ همدلی ای در من بر نمی انگیزه وهمون بهتر بره تو پاچه اش(البته بر اساس تعریف خودش از تو پاچه رفتن نه تعریف من و امثال من). در واقع یه جورایی مساله ام اینه که از اینکه تو بازتولید این کلیشه گُه یه دستی -حتی دورادور و غیر مستقیم- داشته باشم، به شدت مشمئز می شم و حالم از اون دست به هم می خوره. نمی دونم چیکار می کنم آخر...