سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Saturday, May 24, 2008
دوستان کتکی خوردم مفصل! الان تو چشم زدن باد کردگی یکی از انگشتام که به سوسیس کوکتل تنه می زنه و حس کردن دردی که موقع خندیدن کل شکم و پَک و پهلوم رو می گیره، نمی ذاره از یاد ببرمش. اما ماجرا... داشتم تو خیابونی از خیابونهای مرکز شهر رانندگی می کردم که ناگهان یک عدد پراید سفید هاچ بک بوق زنان و چراغ زنان و در نهایت با پیچیدن جلوم متوفقم کرد. پیاده شدم ببینم چیه ماجرا که یه آدم قددراز و لاغر در حالی که یه بیسیم قد پاره آجر(نمی دونم حکایت این بیسیم با تکنولوژی عهد کومودور 64 تو بازار اشباع شده از وسایل الکترونیکی مینیاتوری چیه؟ جز اعمال سرکوب ذهنی با نمایش دادنشون؟) دستش بود، پیاده شد. شروع کرد به بد و بی راه گفتن که " مادرجنده این چه طرز رانندگیه؟" منم گیج و منگ سوال کردم" کدوم رانندگی؟ مثل اینکه حالت خوب نیستا..." البته اینم بگن اصلا لحن خوبی نداشتم چون نمایش اون بیسیم خودبخود من رو برده بود تو موضع کله شقی که تا حالا تو زندگی زیاد کار دستم داده. یعنی اگه طرف این تریپ رو نمی اومد، با توجه به شناختی که از خودم دارم شاید با معذرت خواهی من غائله(در ادامه مفصل توضیح داده خواهد شد که چه غائله ای) ختم می شد. طرف شروع کرد به داد و بیداد و فحش خوار و مادر دادن. اینم بگم که من رو بطور پیش فرض بچه کونی خطاب می کرد. بعد داد بیداداش رفت سمت اینکه "چی زدی؟ چی مصرف کردی؟" و این جور یه دستی زدنهای معمولا جوابگو در برخورد با تین ایجرا. منم که دیگه کفری شده بودم جواب دادم " همون چیزی که تو هر شب شیاف می کنی" این بود که طرف پرید طرفم و شروع کرد به زدن. منم که اصلا انتظارش رو نداشتم، تنها صورتم رو پوشوندم و مشت و لگد بود که به سمت گردن به پایینم روونه شد. البته هر از چندگاهی اگه راه می داد یه لگدی به پاهاش می زدم یا یه هولیش می دادم. طبعا ازم بر نمی اومد صورت یا شکم یه آدم رو مورد هدف قرار بدم. هرچند اگرم می دادم احتمالا به دلیل بی تجربگیم نسبت به طرف مقابل کار خاصی ازم بر نمی اومد. البته اگه نیروی صرف عضلانی رو حساب کنی ظاهرا مال اون چربش خاصی نداشت. این نکته هم جالب بود که هرکی که می خواست مداخله کنه رو با نشون دادن کارت وزارت اطلاعات (که به منم همون اول در حین تهدید به اینکه می برمت جایی که عرب نی انداخت، نشون داده بود)، دک می کرد. القصه در اولین فرصت سعی کردم دستاش رو بگیرم. در همین حین که بهش چسبیده بودم تا نتونه بطور مناسبی مشت و لگد بزنه، درد شدیدی پهلوی راستم رو فرا گرفت. سرم رو که برگردوندم دیدم یه گولاخ دیگه داره از پهلو و پشت می زندم. گولاخ مذبور سرنشین دوم ماشینه بود که تا اون لحظه متوجه اش نشده بودم. در حینی که کتک نوش جان می کردم یکیشون انگشتم رو از پنجه گرفت و به سمت پشت دست پیچوند که نهایتا به شکستن انگشت انگشتر دست چپم انجامید(اگه کسی می خواد با من نامزد کنه، باید لااقل یه مدتی صبر کنه تا باد انگشته بخوابه و الا هم مجبوره پول بیشتری برای حلقه ای که طبعا سنگین تر می شه بپردازه هم بعد که باده خوابید حلقهه زرت و زرت از دستم می افته و بهونه خوبی می شه واسه نبودنش رو انگشت که پیش نیازیه واسه زیرآبی رفتن). خلاصه خوب که کتک خوردم و افتادم زمین بی خیال شدن رفتن و منِ له و په پاشدم و صحنه رو ترک کردم. یادمه یه زمانی اینجا نوشتم که اگه هاله ی ایدئولوژیکی که اتفاقا سرکوب گر هم هست رو از رِیپ بگیری می شه یه چیزی مثل کتک خوردن که صد البته بد هست اما دیگه نه یه فاجعه عجیب غریب و به ندرت و سختی جبران شدنی؛ و این فاجعه کردن ریپ می تونه در راستای سرکوب ذهنی زنا و عقب روندنشون از فضای عمومی جامعه تفسیر بشه. خلاصه با این تعریف منم یه جورایی ریپ شدم؛ کتک-ریپ ای که از همون چرخه خشونتی که مجموعا مردسالاری می گردوندش و تجاوزجنسی هم محصول اونه، آب می خوره.
7 Comments:
Anonymous Anonymous said...
:( movazeb bash baba

Anonymous Anonymous said...
آن‌وقت یک عده «روشنفکر» (مثلاً) در همین مملکت نشسته‌اند و به «غرب منحط» فحش می‌دهند؛ جایی که اگر مأمور دولتش – به هر بهانه‌ای – دست روی کسی بلند کند و ماجرا لو برود پدرش را درمی‌آورند. کوربودن که شاخ و دم ندارد!‏
امیدوارم هر چه زودتر خوب شوی دن سیفون عزیز.‏

Anonymous Anonymous said...
بیانیه ی نشراینترنتی زیرزمینی ایران
ما جمعی از منتقدین و دگراندیشان و هنرمندان زیرزمینی تهران و حومه به دلیل سانسورهای بی حد و مرز و سلیقه ای حکومت خودمختار و فاشیستی اسلامی که بر ناشران و نویسندگان و ژورنالیست های ایران اعمال می شود و در دولت نهم احمدی نژاد بر شدت و وسعت آن افزوده شده است به طراحی و انتشار این بیانیه پرداخته ایم که طی آن قصد داریم آثار خود و دوستان را با یک جریان پیوسته به صورت اینترنتی و زیرزمینی منتشرکرده و انتشارات دولتی و رسمی را تحریم نمائیم. هم اکنون بسیاری از دوستان و آزاد اندیشان ایران حاضر شده اند اثر خود را به این جریان بسپارند که نتایج آن تا چند ماه دیگر اعلام خواهد شد... شما می توانید آثاری را که تاکنون بدین شکل منتشر شده اند را درکتابخانه های مجازی و الکترونیکی اینترنت از جمله سایت های ذیل مشاهده و استفاده نمائید:


www.arooz.com
www.alefbe.com
www.atiban.com
www.cafedastan.com
www.donbaleh.com
www.ebookpars.com
www.farsiebook.com
www.ghafase.com
www.harmajidoon.com
www.irebooks.com
www.jenopari.com
www.kalagh.com
www.kargadan.com
www.ketabnews.com
www.ketabshear.com
www.khazze.com
www.manifest.ir
www.maniha.com
www.matrod.org
www.mindmotor.com
www.pendar.net
www.sarapoem.blogspot.com
www.valselit.com
www.vazena.com



بدینوسیله از شما دعوت می شود درصورت تمایل به امضاء و حمایت این بیانیه بپردازید و ما را از کاستی های این پتیشن آگاه سازید.
لطفا درصورت امکان ازنام و ایمیل رسمی خود برای امضای پتیشن استفاده نمائید تا برای رونمایی آن از وجهه مناسب تری برخوردار باشد.دوستاني كه ترجيح مي دهند از طريق پيامك sms دراين اجماع شركت كنند نام خود را به شماره ي 09191217851 ارسال نمايند.


باتشکرو آرزوی پیروزی آزادی بیان درایران کهن

لینک امضای پتیشن:
www.ipetittion.com/petition/iranundergroundpublish

همچنين مي توانيد اخبار راجع به اين جريان را در آدرس اينترنتي زير دنبال كنيد:
www.lebasshakhsi.persianblog.ir

Anonymous Anonymous said...
حالا ربطش چي بود جناب پژوهنده؟ آن روشنفكر احمق هم لابد دلايل خنده‌دار خودش را برا فحش دادن به غرب پيدا كرده. همان‌طور كه استناد شما به اين داستان خوب براي دفاع از غرب هم خنده‌دار است. در ضمن من نسل سومي هستم و خيلي خسته‌ام، از همه هم گله دارم ... راستش قصدم اينه اعصاب مكابيز رو خورد كنم

Anonymous Anonymous said...
دوست گرامی «جنسي پالا»، ربطش این است: جاهایی هست در این کره‌ی خاکی که انسان‌هایی درش زندگی می‌کنند مثل من و شما، و دولتی هست و غیره. در آن جاها، این انسان‌ها را مأموران دولتی نمی‌گیرند در روز روشن، وسط خیابان کتک بزنند و انگشت بشکنند. اگر هم مأموری چنین کاری کرد، مجازات می‌شود. در مملکت ما مأموران دولتی آدم‌ها را بدون ترس از مجازات کتک می‌زنند و تازه طلبکار هم هستند. از میان چندین و چند عاملی که باعث شده‌اند این مملکت به چنین روزی بیفتد، یکی از (به دید من مهمترین) آنها همین کسانی هستند که با «فکر» منورشان به این نتیجه رسیده‌اند که این دو جای جهان هیچ تفاوتی با هم ندارند؛ یا دومی بهتر از اولی است. حال اگر شما آنچه را من نوشتم «دفاع از غرب» نام می‌نهید که دیگر بحثی نیست. اگر همچنان ربطش را درنمی‌یابید و همه چیز را به‌یک‌سان «خنده‌دار» می‌دانید هم که متأسفم.‏

Anonymous Anonymous said...
حالا خيلي هم دلخور نشو، حقيقت اينه كه يه مدتي هست كه يه مرضي پيدا كردم و اونم اينه كه هر جا كسي از غرب خوب ميگه فكر مي‌كنم تهش ميخواد بگه حالا آمريكا هم حمله كنه بدي نيست ها! بعد حالم بد ميشه و خلاصه يه چيزايي هم ممكنه بگم ... آن آدم‌هايي هم كه ميگويي بايد خيلي آدم‌هاي باحالي باشن خدايي ...حالا كه دم دستي و اين دورو ورايي، ميشه بپرسم كه منظورت از اون عده روشنفكرها كيا بود حالا ؟

Anonymous Anonymous said...
دلخوری‌ای در میان نیست عزيز. برای یافتن نمونه‌های این روشنفکران گرامی یکی دو ساعتی وقت مایه گذاشته به وبلاگستان فارسی مراجعه کنید. هم نمونه‌ی ایران‌نشینش را داریم و هم نمونه‌ی خارج‌نشینش را. در ضمن، آن آدم‌هایی که «باحال» هستند و با هر چیز ِ روی زمین «حال» می‌کنند، ما هستیم نه آنها.‏