سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Thursday, July 31, 2008
یکی از رقابت های جذاب تو سکس می تونه این باشه که موقع خوردن آلت تناسلی ببینی کدوم یکی از طرفین(خورنده آلت یا کسی که آلتش خورده می شه) زودتر تحریکش به اون حدی می رسه که سکس رو ببره سمت اینترکورس؟ چون رقابت عجیبیه بین تحریک کنندگی خورده شدن آلت تو و خوردن آلت طرف مقابل. البته این رقابت نتیجه اش در هردو زمینه واسه یکی مثل من از پیش تعیین شده است. از طرفی خورده شدن آلتم کمتر از اینترکورس برام لذت بخشه و شاید خیلی وقت ها نه به دلیل از دست دادن کنترل ناشی از تحریک بلکه به دلیل اینکه برم سمت چیزی که بیشتر از حالت ساک زده شدن دوسِش دارم یعنی خود اینترکورس، از تغییر وضعیت استقبال می کنم. از طرف دیگه خوردن کس انقدر برام لذت بخش هست که هرچقدر هم که تحریک شم، هیچ ترجیحی بین ادامه سکس اورال و اینترکورس برام وجود نداره و در صورت عدم تمایل طرف مقابل به تغییر وضعیت، ادامه همون خوردن کس رو برای رفع عطش جنسیم کاملا مکفی می بینم...
Monday, July 28, 2008
فک می کنم یکی از وضایف یک آتِیست اینه که هر از چند گاه جلوی آشناهاش یه فحشی چیزی به خدا پیغمبر و اعوان انصارشون بده. باور کن اینکه مردم عادی ببینن سنگ نمی شی و مثل بقیه به زندگیت ادامه می دی، تو شکسته شدن تابوهاشون کمکشون می کنه. با اینکه خیلی مسخره به نظر می رسه، با توجه به تجربه شخصی من این هم برای خیلی ها قدمی است رو به تعقل و پایه ای برای تغییرات مثبت تر در آینده...
همیشه فک می کردم کارکرد سوتین بالا نگه داشتن سینه ها و نزدیک کردن استایل بدن زن به ایده آل کلیشه ای اونه. انگیزه مخالفت ام با سوتین رو هم در راستای مخالفت با فشن گرایی می دونستم. این دلیل اونقدرها دلیل محکمی نبود؛ در نتیجه در نهایت امر نسبت به سلیقه افراد برای استفاده از سوتین تساهل زیادی داشتم و مخالفت ام بیشتر جنبه ایده آل گرایی یا سلیقه ای داشت. اما با خوندن این و یه سری بحث ها تازه بر من روشن شد که کارکرد اصلی سوتین یه جورایی حجابی برای سینه و پنهون کردن حضورش از دو جنبه است: اول پوشاندن نوک سینه ها که می تونه یه نمادی از تحریک و در امتداد اون حضور جنسی زنانه باشه؛ دوم کنترل حرکاتی که حضورسینه رو تو ذهن انکارنشدنی می کنه و در نتیجه باز هم نفی حضور سینه در امتداد سرکوب کلیت جنسی زن. باز شدن این دریچه جدید و مهم تو ذهنم درباره سوتین رویکردم رو نسبت به رد اون رادیکال تر می کنه. شاید اینجا سوتین می شه یه موضوعی مثل حجاب در ابعاد محدودتر اما عمیق تر و ریشه ای تر. دیگه مساله انکار جنسیت و حضور جنسی زن از طریق نفی سینه ها به عنوان عضوی جنسیه؛ مساله ای که انقد پایه ای و کلیدیست که دیگه جای مسامحه باقی نمی ذاره و یه موضع گیری شدید و محکم بر ضد سوتین رو می طلبه.
Friday, July 25, 2008
مساله این است: کفش چینی ای بپوشم که محصول استثمار به بچه ده ساله ایست که با قراردادی که دست کمی از قرارداد بردگی نداره، دوخته شده یا کفش آمریکایی که از نظر نشانه شناسانه تبلیغ ایدئولوژی تبعیضه و گنده تر کردن شکم امپریالیسم جهانی؟ البته اگه خودت جزو پرولتاریای آگاه باشی به دلیل وضع جیبیت راهی جز انتخاب اول که یه جورایی همسنگ لگد کردن انگشتای اون بچه های چینیه نداری...
می خوام تو یه مثال خیالی این ماجرا رو کمی روشن تر کنم: من1 و من2 به هم گرایش جنسی پیدا کردن. یه مدتی ناخودآگاه سیگنالهای جنسی رد و بدل می کنن. تو موقعیتی صحبت جذابیت جنسی شخص ثالثی می شه و من1 به این مساله اذعان می کنه. ناخودآگاه من2 این مساله رو به حساب یه طرفه بودن جذابیت من1 براش می گذاره و خودبخود می ره سمت پاک کردن جذابیت من1؛ چون همونطور که قبلا هم گفتم این مساله تو من درونی شده که جذابیت طرف مقابل برام بستگی زیادی به برداشتم از تمایل امتقابل اون به من داره. اما جدا از این اتفاقات درونی عکس العمل ظاهری من2 به موقعیت این خواهد بود که من1 رو به نزدیک شدن به شخص ثالث سکسی تشویق می کنه. این مساله هم توم درونی شده که موضع منطقیم رو بدون بروز احساساتم به راحتی بیان می کنم و موضع منطقیم تو این شرایط اینه که "اگه کسی برات سکسیه بهتره باهاش بخوابی تا مساله الکی ذهنی نشه و نیفته تو موقعیت تشدید ذهنی بر اساس تخیل." از اونجایی که به احساس ناراحتیم مشروعیت نمی دم، پس همیشه دنبال پنهون کردنشم. به دلیل تکرار این مساله طی سالها انقد موقعیت تمرین پنهون کردن احساسات این تیپی برام پیش اومده که از بیرون هیچی از غمگین شدنم معلوم نشه. اما من1 چی می بینه؟ در موقعیتی بر اساس صراحت محوری اش به جذابیت شخص ثالثی اشاره کرده. طبق ذهنیتش بدیهیه که جذابیت این شخص ثالث اصلا ارتباطی به جذابیت من2 نداره و این دو مساله کاملا مستقل از هم اند؛ فک می کنه همونطور که برای خودش این مساله بدیهیه من2 هم براش بدیهی باشه. در واقع درست هم فک می کنه؛ در حیطه خودآگاه مساله کاملا برای من2 هم بدیهیه. اما درباره تخمین چند و چون میزان تمایل طرف مقابل(من1) که ناخودآگاه پایه ای می شه برای میزان تمایل من2، ناخودآگاه اتکای من2 به ناخودآگاهه. من1 می بینه من2 در مقابل این بحث به راحتی و با خونسردی کامل اون رو هل می ده سمت شخص ثالث. اینور هم ناخودآگاه من1 این عکس العمل رو به عدم تمایل تعبیر می کنه که "نکُنه می خواد با این تریپ غیر مستقیم بهش بفهمونه که تمایل نداره و از سرش بازش کنه"... خلاصه پروسه مشابهی برای من1 اتفاق می افته که منجر به دور شدن من1 و من2 از هم می شه. نتیجه اینکه توی روابط انسانی علی الخصوص تو حیث و بیث شکل گیریشون، مسائل برای یکی مثل من خیلی وابسته به ناخودآگاهه؛ حالا چه ناخودآگاه خودم که باز می شه با آژان و آزان کشی شناخت نصفه نیمه ای نسبت بهش پیدا کنم؛ چه ناخودآگاه دیگران که در نظر گرفتنش تو معادلات کار بسیار بسیار دشواریست..
Sunday, July 20, 2008
یه جایی خوندم این مدلی که من سیگار رو می گیرم بین انگشتام ( بین شصت و اشاره) به استیل اروپایی معروفه. از همین جا از هر نوع روشنفکرنمایی مبتنی بر اروپایی بازی برائت می جویم. هرچند این مساله رو به فال نیک می گیرم که با این حرکت آخر خورده شیشه داشتنم رو مثل دم خروس بیرون انداختم!
در محضر دوستی من باب دلقک بازی صحبت عروسی من شد. اومدم شوخی شوخی بش بگم آره تو هم بیا ساقدوش من شو. یه دفعه این واقعیت بهم مبرهن شد که این کلمه چقد سکسیه و من بش فک نکرده بودم. به ترکیب دو کلمه منتصب به دو عضو"ساق" و "دوش" فک کن؛ تصوّر پوزیشن های سکس رو هم بذار ور دستش؛ چی تو ذهنت اومد؟
Friday, July 18, 2008
من حرف این طرفدارای ایدئولوژی زناشویی رو نمی فهمم. از یه طرف می گن عشق جدای سکسه و حتی زمانی که میل جنسی بین دو طرف نیست، اگه واقعا همدیگه رو دوست داشته باشن، می تونن به پای هم بشینن. از طرف دیگه وقتی خیانته اتفاق افتاد، پیرهن عثومن رو بالا می گیرن که هیهات تو ساحت مقدس عشق زناشویی رو لکه دار کردی! ای بابا... مگه قرار نبود اینها به هم ربطی نداشته باشن؟!
داشتم فک می کردم که حسادت جنسی چنان ریشه داره تو ناخودآگاه فعلی ما که نمی تونه تو یکی از بین بره؛ پس چرا این مساله درباره من تا حد زیادی صادقه؟ در واقع به این نتیجه رسیدم: حسادت در واقع به معنی ناراحتی شدیدیه که ترس از دست دادن موجبش می شه. به اونچه که دلیل به وجود اومدنشه، کاری ندارم. مهم اینه که در نهایت این عامل تورو قراره به شدت ناراحت کنه. اما اگه یه اتفاقی که بر اساس یه عامل به شدت ناراحتت می کنه، بر اساس موجبیت دیگری همونقد شادت کنه، خُب طبعا نمود بیرونیش می شه بی تفاوتی... نهایتا همراه کمی گیجی ناشی از تقابل دو حس شدید و متضاد. وقتی طرف مقابلی که دوسش دارم با کسی می خوابه و لذت زیادی می بره، این شادیِ خنثی کننده رو خشنودی و رضایت کسی که دوسش داری، می تونه فراهم کنه. خلاصه من طی سالها به این زیاد فک کردم و نهایتا این حس توم به شدت تقویت شده و خیلی از اوقات(نه همیشه) می تونه باعث شه از همخوابگی کسی که دوسش دارم، ناراحت نشم و طبعا عکس العملم حسادت محسوب نشه.
متوجه یه نکته اساسی شدم که تا حالا از زیر دست ذهنم در رفته بود. اینکه به حسادت خودت مشروعیت ندی یا اصولا این مساله انقد درونی شده باشه که شاید حتی حسادتی پیش نیاد یه چیزه؛ و اینکه این مساله ناخودآگاه ملاکی برای تمایل نشه، مساله ای جداگانه. مثلا همین منی که با تعدد روابط مشکل ندارم، بارها شده وقتی دیدم یکی درباره تمایلش به یکی دیگه حرف زده با قطعیت عجیبی این مساله رو معادل عدم تمایل طرف به خودم دیدم و طبعا تمایل منم رو به کم شدن رفته. مثلا در حیص وبیص شیفتگیِ یه نفر بودم و وقتی صحبته سکسی بودن شخصی ثالث پیش اومده، ناخودآگاه رفتم سمت خودسانسوری و کشتن تمایل. از عکس العمل ارادی هم گذشته، گفتم که قبلا این مساله طی سالها تو من تا حد اگزجره ای درونی شده که تمایلم بستگی مستقیم به تمایل طرف مقابل داره. نکته اصلی اینجاست که برداشت من از تمایل طرف مقابل اصلا ملاکهای منطقی ای نداره و بر اساس فاکتورهایی حسی تعیین می شه که اغلب ریشه تو ناخودآگاه دارن. ناخودآگاهی که بسیار بدوی تر از خود آدم می مونه و مفاهیمی مثل تک رابطه گی که حاصل تربیت تحت کلیشه هاست، اون ته مهاش به زندگی بطئیشون ادامه می دن. در واقع طی این پروسه من یه جورایی غیر تک رابطگی تو بقیه رو به رسمیت نمی شناسم. از یه زاویه دیگه هم اگه به مساله نگاه کنم با توجه به اینکه من با این همه ادعام دچار این مشکلم، اصلا بعید نیست خیلی ازهم تیپ های خودم هم دچارش باشن. واسه همین اصلا بعید نیست خیلی از اونایی که یه زمانی جذبم می کردن به دلایلی مشابه ازم دور شده باشن. البته قطعا با وجود این شناخت، دنبال تغییر خودم و دروغگویی نمی رم؛ اما شاید باعث شه تحلیل بهتری از بسیاری از اتفاقات گنگ گذشته یا در پیش رو داشته باشم و لااقل گیجی به تلخی ناکامی اضافه نکنه.
Wednesday, July 16, 2008
همه زرت و زرت رگ گردنی می شن؛ من رگ [گردنِ] دولی
عادت داره نصف شبا می آد پایین دزدکی می ره سر یخچال سرک بکشه و هله هوله بخوره. دم پاگرد که می رسه می شینه روی زانوهاش و سالن رو نیگا می کنه ببینه من هستم یا نه. اگه باشم چند ثانیه خیره می شه بهم. منم نگاهش می کنم. گاهی بعد این مکث کوتاه بی توجه به حضور من برنامه اش رو ادامه می ده. گاهیم بر می گرده اتاقش می خوابه. چند ثانیه مبارزه نفس اماره و لوامه خالص... شایدم دلیل این مساله اینه که می خواد ببینه من خوابم یا فقط دراز کشیدم(معمولا تو این ساعتاحالت من افقیه) و با توجه به عینکی بودنش و نبودن عینک رو چشاش یک در میون اشباه تشخیص می ده. به هر حال من عاشق هراونچه تو این دو سه ثانیه تو مغزش می گذره ام.
Monday, July 14, 2008
یه سوال: فرض کن یکی به نظرت سکسی اومده باشه و با وتوافق باهاش قرار سکس بذاری. روزی که طرف می آد پیشت حالا به هر دلیل به نظرت سکسی نیاد. تحریک دیگه منطق که سرش نمی شه... باهاش می خوابی یا نمی خوابی؟ اگه نمی خوابی چه توضیحی بهش می دی؟ راستش رو می گی یا با بهونه ماسمالی می کنی؟ یا حتی شاید با سردبازی سعی می کنی آتیش طرف مقابلم خاموش کنی و کل قضیه بپیچه بره پی کارش؟ به نظرم این مثال واسه اینکه اخلاقی بودن مطلق صراحت محض رو به چالش بکشه، مثال بدی نیست. فک نمی کنی تو تا یه بازه زمانی باید به نمودهای حسیت پایبند باشی؟ واضحه که صراحت بهایی داره و تا وقتی آوار صریح بودن تو بیشترش رو سر خودت خراب شه، مشکلی نیست؛ اما وقتی عواقب صراحت تو رو سر کسی خراب شه که داری موضع اخلاقی صراحت رو بهش ارائه می کنی، قضیه پیچیده می شه. مثلا من در جواب اون سوال کاری که می کنم اینه: بطور نامحسوس کمی با دولم ور می رم تا بلند شه؛ چون اغلب می تونم روی تساهل و تسامح بیشترم در حالت دول راست حساب کنم. اگه اینم جواب نده، نمی تونم عکس العمل بعدیم رو پیش بینی کنم. باید تو شرایط قرار بگیرم.
Sunday, July 13, 2008
اقلب اینکه تمایل طرف مقابل یکی از ملاکهای اصلی برای ایجاد میل تو منه رو به عنوان یه حسن می بینم. اما این ناتوانی در تمایل یه طرفه گاهی هم می تونه منفی بشه. به هر حال آدمها نمی تونن همیشه به هم میل داشته باشن و این شامل دیگرانی که با من در ارتباطن هم می شه. تازه برداشت تو از میزان میل طرف مقابل همیشه می تونه در کوتاه مدت اشتباه باشه. در واقع برای امتداد یه رابطه لازمه در خیلی از بازه ها هرکدوم از دو طرف با کمی تساهل یه طرفه بر اساس ذهن خودش طرف مقابل رو دوست داشته باشه. اما شمه هایی از این بی علاقگی طرف مقابل واسه ذهن من کافیه که بِکنه و بره دنبال پرسه زنی های خودش و دوباره با شمه ای بالعکس همه چی از نو... این مساله یه جورایی شرایطی شبیه شرایط سابینا تو بار هستی کوندرا برام ایجاد می کنه؛ سبکی تحمل ناپذیر. دلم برای کمی بارکشی ذهنی تنگ شده. چیزی که متاسفانه روانم دیگه بلد نیستش.
پ ن: ممنون از پرنا و ووید بابت نظرات اصلاحی
واسه من که اصلا مهم نیست برداشتمش یا نه. اونچه که برام مهمه اینه که بدونم آیا اون فندک رو واسه اینکه من برش دارم روی میز کافی شاپ جا گذاشت یا نه؟
Saturday, July 12, 2008
همونطور که خیلی وقتها از یه دختر جواب منفی می شنوم، گاهی هم باید جواب منفی بدم. جدا از اینکه صرف همجهت بودن اتفاقی جوابم با جواب مردسالاری به زن پیشنهاد دهنده(که بطور ایدئولوژیک منفی است) آزاردهنده است، نگرانی بزرگم وقتی جواب منفی می دم اینه که شائبه این مساله پیش بیاد که پیشنهاد دادن طرف مقابل روی این تصمیمم ناخودآگاه تاثیر داشته. و این انگ دور سرم می چرخه که به هر حال یه مرد ایرانیم و خودآگاه هم نباشه این رویکرد(پیشنهاد دادن دختر) ناخودآگاهم رو می رمونه. من که به شدت تکذیب می کنم و یه توضیح می دم شاید کمی مساله رو روشن تر کنه. دخترها به دلیل اینکه بطور کلاسیک پیشنهاد گیرنده ان معمولا متوجه این مساله نیستن که خیلی هایی که نیمچه نظر مثبتی بهشون دارن، اصولا بشون پیشنهادی نمی کنن و اقلب فقط پیشنهادهایی که بهشون شده تو ذهنشون می مونه. اگه از طرف بدشون بیاد که اصولا میلی ندارن و اگه از پیشنهاد دهنده خوششون بیاد که خوب پیشنهاد پیش پیش تو جیبشونه و دو طرفه بودن میل تضمین شده است. یعنی دیدشون اینجور شکل می گیره که میل اونها(اونها فقط میل رو نسبت به کسانی که ازشون پیشنهاد دارن رو مشروع می دونن) معادل تمایل دو طرفه است. اما وقتی تو هم پیشنهاد می دی تازه با این حقیقت برخورد می کنی که اغلب میل تو دوطرفه نیست و تو همیشه یه درصدی احتمال موفقیت داری. اما ذهنت به این مفهوم عادت نداره و این عادت نداشتن ذهن به واقعیتی که برای پسرا نهادینه شده، می تونه باعث شه تحلیلشون پرت بزنه و بره دنبال محکوم کردن طرف مقابل.
Friday, July 11, 2008
دوستی امنیتی که در زندگی جنسی لازم است را دلیلش برای انتخاب مونوگامی می دانست. می خوام یه کم با این مساله ور برم. تو قرار مونوگامی همونجور که پیشتر بحثش شد شما یه مرزی رو به عنوان مرز رابطه جنسی تعیین می کنین و از اون به بعد رو خیانت می دونین. طبعا با تعیین این مرز هر نوع ارتباط در سطوح پایین تر رو مجاز می دونی. اما نکته اینجاست که همین رفتارها و حرکات اند که شما رو به سمت نزدیک شدن به مرز خیانت تعریف شده تون می بره. مثلا رقصیدن می تونه تورو یه قدم به در آغوش کشیدن نزدیک می کنه؛ به آغوش کشیدن یه قدم به بوسیدن و... پس در واقع تو در حین قراری که به خاطر امنیت گذاشتی بسیاری از مقدماتی رو مشروع دونستی که همون امنیت رو در آینده به هم خواهند زد. به نظر من واقع بینانه اش اینه که اصولا امنیتی در این زمینه وجود نداره. حالا تو می تونی به این خاطر سکس رو ترک کنی و بزنی تو پارکینگ؛ می تونی هم دنبال چیزهای لذت بخش دیگری تو سکس باشی؛ چیزهایی که با ذات سکس تناقض نداشته باشن.
Monday, July 07, 2008
در ادامه بحث خیانت: خیلی از اوقات وقتی با شخص ثالثی می خوابی، طرف مقابلت رنج زیادی می کشه و این مساله تو رو هم رنج می ده و به این نتیجه می رسی که ای کاش خیانت نکرده بودی. اما بذار با یه مثال کمی بیشتر با این مساله ور بریم. فک نکنم منکر این باشی که محتمله در حینی که درگیر پارتنرشیپ با یه نفری از خیلی ها خوشت بیاد و فک نکنم معتقد باشی واسه هر خوش اومدنی نیاز به این هست که به طرفت توضیح بدی که اگه اینجور باشه شبانه روز باید مشغول وِر زدن در این باره باشی. نتیجه منطقی اینه که برای موضوع مرزی تعیین می کنی؛ مثلا اینترکورس یا حتی شاید لب گرفتن. خب فرض کن در حینی که تو یه رابطه ای در جریان همین خوش اومدن ها در یه مورد به جایی رسیدی که بری به این سمت با شخص ثالث بخوابی. و خُب عین یه بچه خوب بری به پارتنرت بگی که می خوای با یکی دیگه بخوابی. فک می کنی با رعایت این اصول چیزی از زجری که قرار بکشه(اگه می کشه) کم کردی؟ اینجور به نظر نمی رسه. حسادت این چیزا حالیش نیست. شاید حتی بشه گفت از یه جهاتی طرح مساله بعد از سکس با شخص ثالث می تونه مزایایی هم واسه طرف داشته باشه؛ مثلا اینکه دیگه کار از کار گذشته و از دست و پا زدن مذبوحانه معافه یا اینکه می تونه تورو به عنوان دروغ گو سرزنش کنه و خالی شه... مساله اصلی اینجا است که رنج هیچ ربطی به رعایت اصول مونوگامی نداره. شاید یه راه حل این باشه که بدون اینکه به شخص ثالث اشاره کنی روی به هم زدن رابطه پافشاری کنی که طبعا رویکردی عاری ازصداقته. جوابگو بودن این رویکرد آخر هم نشون می ده که رابطه خطی بین دروغگویی تو و رنج طرف هم برقرار نیست. به نظر من اون رنج رنج اجتناب ناپذیر انسانیست که اگه می خوای زندگی انسانی کنی راهی جز تحمیلش در جایی و تحملش در جایی دیگه نداری و اشتباه بزرگیه دنبال دلایل اخلاقی یا تعریف مفاهیم ثقیلی مثل خیانت براش باشی.
سکس خوب هم دغدغه های ذهنی خودش رو داره. مثل ترس تکرار ناپذیر بودنش. حالا چه با همون پارتنر به دلیل مرور زمان چه به دلیل یه طرفه شدن تمایل و امتناع طرف مقابل. البته تکرارناپذیر بودن وقتی واقعا چهره ترسناکش رو نشون می ده که فکر آینده ای رو بکنی که بهش معتاد شدی. پر واضحه این ترس رو فقط سکس خوب می تونه بیدار کنه نه سکس بد. با اراده و این بامبولا هم نمی شه جلوی اینجور چیزا رو گرفت؛ چون بحث بحث تنه که اصولا خودآگاه بیشتر از اونکه روش تاثیر بذاره، ازش تاثیر می پذیره. قطعا با این توضیحات من طرفدار سکس بد نمی شم. چون سکس بد از همون اول توسط همون تن وتو می شه می ره پی کارش و ماجرا به ذهن نمی کشه.
صحبت پریود شدن زنا بود و این تئوری ناموس پرست ها برای ضعیف بودن شهادت یا ممنوعیت قاضی شدن زن مبنی بر اینکه به دلیل وجود این بازه ی عدم تعادل نمی شه روی نظر زن حساب کرد که جمیعا به جواب دندونشکنی رسیدیم. برای مردا هم عاملی وجود داره که هم بر اساس علم بیولوژی هورمونهاشون رو حسابی به هم می ریزه؛ هم به تجربه روی قضاوت هاشون تاثیر به سزایی می ذاره: حالت دول. تقریبا همه مردا این تجربه رو داشتن که حتی شکل منطقشون وقتی دوله خوب ارکت شده با حالت معمول فرق داره. تازه این تغییرات خیلی بی حساب کتاب تر و مکرر تر از پریود پیش می آد. فک کن این عامل رو برای قاضی هایی که آخوندن و طبعا به شدت حشری در نظر بگیری. مثلا دو طرف دعوا یکیشون یه داف جذاب که طنازی هم می کنه باشه طرف مقابل یه مرد نره خر...
Sunday, July 06, 2008
در ادامه پست قبل: یکی از دوستام می گه چون عرف غالب رابطه یک به یکه، اگه تو رویکرد دیگه ای مورد نظرته باید بگی و اگه نگی پیش فرض همونیه که عرف می گه. اما من مخالفم به دو دلیل. اولیش بر می گرده به روان جنسی بشر که همونطور که تو پست قبل درباره اش حرف زدم انگار رابطه جنسی با یکی براش هیچ مانعی برای میل با رابطه جنسی با بقیه ایجاد نمی کنه که حتی میلش رو بیشتر هم می کنه. و این تضاد بین شرایط ذاتی و عرف می تونه موضع عرفی بودن رو تضعیف می کنه. نکته دوم اینجاست که در اینجور مواقع که بین بدیهیات و عرف تضاد وجود داره معمولا برای استمرار همون عرف نیاز به اقرار دو طرف هست. مثلا شاید در عرف اینطور باشه که اگه دو نفر سالها با هم زندگی کنن، زن و شوهر به حساب بیان؛ اما اگه یه دفعه یکی از طرفین چنین رابطه ای بره، کاملا از نظر اخلاقی مبرا است؛ چون صحبتی برای پذیرش این عرف بین دو نفر رد و بدل نشده. اما فرای این بحث نکته اصلی به نظر من اینجا است که این عرف اگه باشه نه تنها با واقعیت روان جنسی بشر در تضاده بلکه شامل تناقض هم هست. یعنی تو به چیزی می خوای پایبند باشی که ذاتا نمی تونی پایبند باشی. تحریک جنسی جاییه که تو اصولا از حوزه خودآگاه خارج می شی و طبعا پاسخ گوی قرارمدارهایی که در شرایط خودآگاه گذاشتی، نخواهی بود. فرضا تو یه مهمونی چشمات رو باز می کنی می بینی مست و تحریک شده تو بغل یه نفر جز پارتنرت هستی و خب باقی قضایا. پس قرار مونوگامی حتی اگه به زبون هم اومده باشه عملا کشکه حالا چه برسه به اینکه تو اون رو یه عرف غالب بدونی و بدون اینکه صحبتش شده باشه، پیش فرضش بگیری. با این توضیحات دیگه اگه خیلی بدبینانه نگاه کنی مساله می شه در حد بدقول و قراری ای که به دلیل ذاتا عملی نبودن خود قول بیشتر می شه اون رو به جهل اولیه زمان گذاشتن خود قرار فروکاست. تنها ناآگاهی که فک نکنم با سنگینی بار منفی واژه خیانت قابل مقایسه باشه...
یه پست الیزه انگیزه ای شد واسه اینکه یه کم با این مغز علیلم به مساله خیانت ور برم. بذار بجای خیانت بش بگیم رابطه یکی از طرفین رابطه با شخصی ثالث. خیانت که می گی به دلیل بار منفی کلمه، پیشاپیش کلی بار منفی بهش حمل کردی که واسه یه بررسی منصفانه درست نیست. اما چیزی که به عنوان مقدمه به ذهنم می رسه اینه خیلی ها برای توجیه رابطه مونوگامی می رن سراغ ذات بشر. برای رد این مساله این تو ذهنم می آد که "وقتایی که سکس خوب و مناسبی داری و از شرایط جنسی ات راضی ای، معمولا ذهن جنسیت فعال تر عمل می کنه و میل جنسیت به همه بطور عام بیشتر می شه." مثلا در مورد شخص من احتمال تمایل پیدا کردنم به سکس با شخص ثالث در بازه ای که با یکی سکس های بدی دارم، خیلی کمتر از بازه ایه که تو یه رابطه از نظر جنسی ارضاکننده ام. البته شاید روی دیگه سکه این باشه که کسی که اصلا سکس نداشته یا سکساش مزخرف بوده باشن، امکانش هست عقده سکس خوب بگیردش و بخواد. شاید این دو تا دو روی سکه باشن و همدیگه رو خنثی کنن اما به هر حال نکته اینجا است که پایه ای ذاتی و مطلق برای مونوگامی بر اساس این تحلیل روان جنسی رد می شه. بد نیست به این نکته هم توجه بشه که معمولا کسی که به دلیل عقده دنبال شریک جنسی می ره، کمتر موفق می شه چون حالتش حالت سکسی ای نیست. فک کنم یکی دو تا پست دیگه جا داشته باشه این بحث رو ادامه بدم.
Saturday, July 05, 2008
به نظر تو اینکه "من برای اینکه تو بتونی به اندازه حداقلی لازم برای مراوده و معاشرت روم حساب کنی، با عدم صراحت نوسانات زمین تا آسمونی ذهنیم رو تبدیل به یه منحنی اسموث شده بکنم" غیر اخلاقیه؟ آیا تبدیل کردن اینکه "یه لحظه تو ذهنم می گذره به دلیل شدت تنفر یکی رو با لگد دارم بزنم و پنج دقیقه بعد تو ذهنم انقد همون طرف رو دوسش دارم که می خوام تو بغلش خودم رو خفه کنم" رو تبدیل به یه لبخند ملایم همیشگی کردن به دلیل اینکه در لحظات مختلف صریح نبودم، از نظر اخلاقی رد شده است؟ یعنی واقعا شماها اینطوری نیستین؟ باور اینکه بقیه اینجوری نیستن خیلی سخته؛ باور کردن اینکه همه همینطورن هم یه جور دیگه خیلی سخته.
به نظر من موضع گیری درباره ارگاسم طرف مقابل (اگه زن باشه) یکی از سخت ترین کارها هاست. از یه طرف باید این موضوع برات مساله باشه و مثل مردای خروس صفت نسبت به این اتفاق بی تفاوت نباشی و تمام سعیت رو بکنی(جدا از باید و نیاد این مساله برای شخص من لذت بخشه)؛ از طرف دیگه وسواس تو می تونه کسایی که یا ارگاسم نمی شن یا به ندرت می شن رو تحت فشار ذهنی بذاره که از خود سکس و مابقی ماجرا هم لذت لازمه رو نبرن. تازه به این تطبیق لذت زن و مرد بر اساس ارگاسمهاشون می شه مشکوک بود: شاید لذت زنانه رو منوط کردن به ارگاسم با وجود کمیاب تر بودن این مساله بین زنا باعث نوعی سرکوب جنسی از طریق ایجاد سرخوردگی جنسی تو ذهنشون باشه. یه جورایی القای اینکه از نظر جنسی ناقص ان که این برداشت می تونه روان جنسی رو سرکوب کنه و اونها رو نسبت به مردها(که اقلب ارگاسمه رو می شن) تو موضع ضعف نگه داره. البته همونطور که اول هم اشاره شد، از این تئوری ها نباید اصلا برای توجیه بی توجهی به لذت زن استفاده بشه و اینجاست که تو باید روی یه تار مو حرکت کنی.
پ ن: البته ایدئولوژی هدف(ارگاسم) وسیله(حرکات بدنی) شاید باعث از دست دادن لذت مسیر سکس برای مردا (با توجه به ذهن هدف محور مردانه) هم بشه که حتی شاید زود انزالی رو هم بشه از این زاویه دید.
دو حالت داره: یا طرف مقابلم یکیه از قماش خودم که طبعا خیلی ترسناکه. به عنوان پارتنر من واقعا انتخاب وحشتناکیم و اصلا تصور اینکه با یه ذهن مثل مال خودم طرف باشم، پشتم رو می لرزونه. یا طرف مقابل باهام متفاوته(مثلا تیپ آدم نایس و کِیرینگ) که اصلا منصفانه نیست اون رو با یکی مثل خودم طرف کنم و وجدانه یقه ام رو می گیره. تازه اگه بتونم وجدانه رو هم خفه کنم، اینجور آدمها به ندرت برام سکسی می شن. خلاصه این یکی از تناقض های ذهنی ایه که تو زندگی جنسیم مشکلات عدیده ای ایجاد کرده.
پ ن: معمولا انقد سیاه و سفیدم نیست که یکی مطلق این باشه یکی اون. اما دریاره یه نفرواحد هم این ماجرا صادقه؛ وقتی روی سکه متفاوت رو نشون می ده می رم سمت عذاب وجدان و وقتی روی سکه شبیه خودم رو نشون می ده می ترسم و در هردو حال ذهنم بالاخره یه مستمسکی واسه خراشیده شدن داره.
Wednesday, July 02, 2008
آدمای بی احساس دو دسته ان:
- خُب بی احساسن دیگه و طبعا این مساله نمود بیرونی هم پیدا می کنه
- به شدت احساساتی ان اما (شاید به حق شاید به ناحق) ترسو هم هستن
به تجربه شخصی من دسته دوم بی احساسای بیشتری رو شامل می شه
Tuesday, July 01, 2008
تو روابط موازی یکی دو نکته هست که بد نیست بهش فک بشه. یکی اینکخودت رو در مقایسه با طرفی که با تو موازیه چه جوری ببینی؟ بالاتر یا پایین تر؟ هرکدوم از این دو حالت می تونه هم به رله شدنت با پلی گامی کمک کنه هم مشکلدارت کنه با قضیه. از یه طرف اگه موازیت خیلی بهت سر باشه می تونی دچار عقده حقارت بشی؛ از طرف دیگه اگه موازیت خیلی داغون باشه، اینکه همون زیبایی شناسی(درباره مجموعه تن و ذهن) ای که به چنان کسی راضی بوده تورو پسندیده، می تونی حس تحقیر شدن رو بهت القا کنه. اما اگه جنبه مثبت هرکدوم از دو حالت فوق رو نگاه کنی از طرفی اگه طرف موازیت خیلی بهت سر باشه، می شه این برداشت مثبت رو کرد که تو هم بر اساس همون زیبایی شناسی ای که طرف موازی ای که به نظر تو هم جذابه رو پسندیده، انتخاب شدی؛ از طرف دیگه اگه طرف داغون باشه احساس خطر کمی از طرفش می کنی و به خاطر نگاه از بالا شاید حتی بتونی نادیده اش بگیری. اینها همه تحلیل از بیرونه اما اگه بخوام از جانب خودم حرف بزنم، مجموعا وزنه به سمت اینه که برام اینکه موازیم ازم بالاتر باشه، مطلوب تره . اما یه نکته دیگه که باز هم به نظر من تعیین کننده است اینه که اول کدوم باشین؟ این نکته گاهی روی نکته اولم تاثیر می ذاره. فرضا من تسامحم درباره موازی پست تر بیشتر می شه چون می تونم فک کنم مدت ها پیش یکی دیگه با زیبایی شناسی اون زمانش موازیم رو پسندیده و ذهن رو به تعالیه و شاید الان زیبایی شناسی اش خیلی بهتر شده باشه...