در ادامه پست قبل: یکی از دوستام می گه چون عرف غالب رابطه یک به یکه، اگه تو رویکرد دیگه ای مورد نظرته باید بگی و اگه نگی پیش فرض همونیه که عرف می گه. اما من مخالفم به دو دلیل. اولیش بر می گرده به روان جنسی بشر که همونطور که تو پست قبل درباره اش حرف زدم انگار رابطه جنسی با یکی براش هیچ مانعی برای میل با رابطه جنسی با بقیه ایجاد نمی کنه که حتی میلش رو بیشتر هم می کنه. و این تضاد بین شرایط ذاتی و عرف می تونه موضع عرفی بودن رو تضعیف می کنه. نکته دوم اینجاست که در اینجور مواقع که بین بدیهیات و عرف تضاد وجود داره معمولا برای استمرار همون عرف نیاز به اقرار دو طرف هست. مثلا شاید در عرف اینطور باشه که اگه دو نفر سالها با هم زندگی کنن، زن و شوهر به حساب بیان؛ اما اگه یه دفعه یکی از طرفین چنین رابطه ای بره، کاملا از نظر اخلاقی مبرا است؛ چون صحبتی برای پذیرش این عرف بین دو نفر رد و بدل نشده. اما فرای این بحث نکته اصلی به نظر من اینجا است که این عرف اگه باشه نه تنها با واقعیت روان جنسی بشر در تضاده بلکه شامل تناقض هم هست. یعنی تو به چیزی می خوای پایبند باشی که ذاتا نمی تونی پایبند باشی. تحریک جنسی جاییه که تو اصولا از حوزه خودآگاه خارج می شی و طبعا پاسخ گوی قرارمدارهایی که در شرایط خودآگاه گذاشتی، نخواهی بود. فرضا تو یه مهمونی چشمات رو باز می کنی می بینی مست و تحریک شده تو بغل یه نفر جز پارتنرت هستی و خب باقی قضایا. پس قرار مونوگامی حتی اگه به زبون هم اومده باشه عملا کشکه حالا چه برسه به اینکه تو اون رو یه عرف غالب بدونی و بدون اینکه صحبتش شده باشه، پیش فرضش بگیری. با این توضیحات دیگه اگه خیلی بدبینانه نگاه کنی مساله می شه در حد بدقول و قراری ای که به دلیل ذاتا عملی نبودن خود قول بیشتر می شه اون رو به جهل اولیه زمان گذاشتن خود قرار فروکاست. تنها ناآگاهی که فک نکنم با سنگینی بار منفی واژه خیانت قابل مقایسه باشه...