سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Wednesday, January 31, 2007
اینا حالشون بده... دعوا اونم سر لحاف ملا؟!
پ ن: کامنتا و لینکاشو از دست ندین
پ ن2: با تشکر از گلناز که افتخار آشنایی با این وبلاگو مدیون اونم
هیچ چیز به اندازه اینکه تب و لرز کرده باشی و بخوای بری دکتر؛ ولی تو صفوف سینه زنان ظهر عاشورا گیر کنی، نمی تونه از این بساط متنفرت کنه...
پ ن: به استثنای اینکه مریض رو به موت داشته باش و بخوای برسونیش درمونگاه که البته اون حالت یه خوبی داره که چراغ گردون و آژیر آمبولانسه.
پ ن2: با فحشایی که نثار پایین و بالای همشون(منظورم علی و فاطمه و تخم و ترکه هاشونه) کردم، فک کنم یه دوبلکس دو نبش با سونای 3000 درجه و جکوزی کس و کون سوز واسه خودم تو جهنم رزرو کردم.

در حد دیوانه کننده ای دوس دارم بدونم منتظری که تئوریسین ولایت فقیه بود، وقتی با کیری که خودش علم کرده بود کونشو پاره کردن، چه حسی بهش دست داد؟ ایضا اکبر گنجی یکی از بنیان گذاران بازداشتگاههای نا موجود.

Sunday, January 28, 2007

از دیدن آدمای دِفرمه حالم به هم می خوره؛ مخصوصا اگه بخوان این جونورها رو به عنوان انسان برترِ و سرشار از معنوایت به خوردم بدن.

نشسته بودم تو ماشین رادیو باز بود. داشت یه نمایش رادیویی از اتفاقات صحرای کربلا پخش می کرد: یه سری از مردا رفتن آب بیارن همشون مُردن. زن یکیشون داشت زار می زد که زن دیگه ای اومد دلداریش بده. جواب داد "من به خاطر شوهرم اصلا ناراحت نیستم چون می دونم تو بهشته و اوضاش ردیفه... من به خاطر مظلومیت فرزند پیامبر گریه می کنم." یعنی اینکه -تخمشم نیست مردی که تا همین دیشب لااقل همخوابش و محرم نوازشاش بوده مرده- نشانه اوج حماسه است که من باید حالی به حالی شم از دیدن این همه معنویت خلوص و جونوری که غم و حسرت و دلتنگی حالیش نیست. :-&.

پ ن: فتیش در روابط انسانی!

اوضاع احوالم شده عین شخصیت اول کتاب قصر... پرونده ام رفته جایی که نمی دونم کجا است حتی نمی دونم به چه عنوان. واسم از رای به تقلب و زندان ممکنه تا رای به سربازی با دیپلم یا سربازی معمولی یا حتی گوش شیطون کر معافی... آخرشم که فعلا مثل قصر ناتموم مونده.

Saturday, January 27, 2007
در حین کس چرخ در اینترنت در کامنت های مکابیز عنوان وبلاگی تو چشم زد: احمدی نژاد fans . واسه خنده رفتم تو وبلاگش. توش سرودهای قدیمی انقلابیو گذاشته بودن. من که یه سریشونو دانلود کردم. نوستالژی حتی اگه تلخ باشه جاذبشو داره...
Friday, January 26, 2007

در روزهای شور حسینی بد نیست روایتی نقل کنم از مرحوم مادر مادر بزرگم یا مادر بزرگ مامانم(فرقی نمی کنه)، بتول خانم.

"شیخی بر بلندای منبری جلوس کرده بود و در عزای حسین وعظ می کرد. ناگهان بر او بند و بساط زنی از میان شنوندگان معلوم گردید و این سخنان بر زبانش جاری شد:

خروشان و خروشان و خروشان

در دروازه نحست بپوشان

مگر زرنیخ نبود پشمش بریزی؟

مگر سوزن نبود درزش بدوزی؟

و جمعیت که در شور حسینی مغروق بود، نعره می زدند:

قربون دروازه نحست برم..."

Thursday, January 25, 2007

با توجه به دو مطلب قبل، تنها در یه صورت من هم دیگه از کوره در می رم و دیگه نمی تونم بی طرف باشم. اینم وقتی اتفاق می افته که ببینم یه هنرمند صرف این که اسم در کرده، فک کنه هر چی از زیر دستش در میآد حتی در زمینه ای بی ربط به تخصصش، شاهکاره و انقدر ارزشمند که باید ارائه شه. البته این تازه با در نظر گرفتن حسن نیتشه چون خیلیاشونم از روی شارلاتان بازی و به دنبال مایه بیشتر، کس شری رو که می دونن هم کس شره تحویل مردم می دن. نمونه ای که الان تو ذهنمه و باعث شد این مطلبو بنویسم، کیارستمی کس کشه. دیوان حافظش (اولین شاهکار دوره انحطاطش نیست اما انگارتا این لحظه آخریشه) رو دیدی؟ خوراک کادو واسه روز والنتینه به قول یکی از دوستان کاملا رِد کارپتیه. آخه که چی بیای هر مصرع رو تو یه صفحه شکل هایکو بنویسی؟ بجز اینکه تو یه کتاب بیشتر از سه تا غزل جا نشه؟

حافظ کیارستمی! احتمالا اینجور آدما تو این توهمن که کافیه یه دستی به کون عباس جدیدی بکشن تا بشه جای کس سوفیا لورن 40 سال پیش جاش زد. دین کسده ها! چی بگم؟ واقعا بعضی مواقع زبونم از انتقال انزجارم قاصره... :-&

تو تلویزین دارن شدیدا تبلیغ می کنن که بر شمایلها و سخنرانی های منصوب به ائمه عاشورا برای جلوگیری از وارد شدن جعل و وهن، باید نظارت بشه. به قول خودشون دارن با خرافات مقابله می کنن. حتی می گن اگه تابلویی دیدین که صورت امام حسین توش پیدا بود، به 110 زنگ بزنین... آخه کسکشا اگه اونکارا احمقانه و خرافیه، خرافی و ابلهانه تر اینه که تمام فکرو ذکر رسانه یه مملکت بشه صحبت درباره صحت و سقم و چگونگیِ شمایل و نقل قولهای مربوط به نقش اول افسانه ای در 1300 سال پیش!

Wednesday, January 24, 2007

اگه یکی منو مجبور کنه درباره هنر بودن یا نبودن این آثار هنری موسوم به سورئال یا پست مدرن(عجق وجق خودمون)، نظر بدم؛ می گم نسبت این آثار به هنر مثل اسپرم به بچه است. طول مدت تکوینش هم کمتر از 40 50 سال نیست... قرار نیست همه اسپرمهای تولیدی تبدیل به بچه بشن؛ اما تو هم حق نداری به این راحتیا مسخرشون کنی چون ممکنه بچه بشن... هیچوقت قضاوت درستی نمی شه درباره هنر در لحظه ایجادش کرد و تاریخ پر است از تمسخر آثاری که در آینده دور تبدیل به هنرهای مورد پسند نسلهای بعد شده اند. اون چیزی که در طی زمان می مونه و به ثمر می شینه می شه هنر. در برابر یه اثرکه ادعای هنر داره بجای فکر به هنر بودن یا نبودنش، بهتره اگه از دیدن یا شنیدنش حال کردی به ارتباط حسی ات ادامه بدی ولذت ببری، و اگه خوشت نیومد دیگه سراغشم نری همین.

فک می کنم کرگدن ماده lesbian، خوشبخترینِ همجنس بازانِ مونث، بین تمامی موجوداته...

Tuesday, January 23, 2007
فرزاد حسنی فراخوان داده که از طریقsms در تعیین بهجت انگیزترین روز بعد انقلاب مشارکت کنیم. من که هرچی فکر کردم از لحظه ای که پدر فرزاد حسنی مادرشو گایید، نه تنها در تاریخ 28 ساله بعد انقلاب بلکه در کل تاریخ تمدن 2500 ایران و حتی تاریخ 8000 ساله جهان، روزی سعدتر پیدا نکردم.
می گن اون دنیا اولین معاشقه با حوریا 500 سال طول می کشه... خوبه طرف 500 سال جواب بده ولی هیچوقت شده فکر کمر خودتو بکنی؟ اصلا 500 سالو بی خیال؛ شده 5 ساعت معاشقه ممتد داشته باشی؟ چه حسی داشتی؟ لذت یا استیصال و فلاکت و درد؟
قضیه گفتگوی مامایی سقراط رو شنیدی؟ هیچوقت سعی کردی پرتقال فروشو پیدا کنی؟
پ ن1: سقراط مدعی است که در مباحثه، او(ماما) تنها کمک می کند طرف گفتگو خود به حقیقتی(بچه) که در واقع نزد خود اوست، برسد؛ نه اینکه ایده خود را به طرف مقابل القا کند. مانند مامایی که خود در بوجود آمدن بچه نقشی ندارد اما در به دنیا آمدن آن کمک می کند. در این نوع دیالوگ، سقراط در اکثر قریب به اتفاق مواقع از جملات سوالی هدفمند استفاده می کند.
پ ن2: پرتقال فروش = پدر بچه
Monday, January 22, 2007

فک می کنم مارکیست عنوان بهتری برای مارکسیست لنینیستا اونم از نوع نئوش باشه... تا دهنتو وا کنی، یه مارک می چسبونن در کونت. طرفدار امپریالیست، بوژوا، نوکر بی جیره مواجب یا با جیره مواجب سرما یه داری، مامور سیا، دشمن توده ها، خودفروخته، اغقال شده و...

اینهمه درباره تبعیض نسبت به زنان در ایران شلوغ نکنین؛ این امر مز نمی شناسه. در آمریکاشم می شه مظاهر تبعیض نسبت به زنان را به وضوح دید؛ که من امروز یه یکی از اساسی ترینهاش پی بردم. "وقت مالکیت توپ در بسکتبال زنان لیگ NCAA پنج ثانیه کمتر از مردانه. یعنی 30 ثانیه برای زنان در مقابل 35 ثانیه برای مردان!" پدر کونیا(اینم فحش مرد ستیز تا شبهه ای درباره زن ستیزی اینجانب باقی نمونه).

Sunday, January 21, 2007

ترکیب خنده داریه: بیش فعالی جنسی و خستگی جسمی... این روزا با میل هالترم زیاد می لاسم. اما امان از وقتی می رم تو رختخواب. از طرفی این کیر مزاحم تو رختخواب نمی ذاره حتی راحت تو جات غلت بزنی، چه برسه به خواب؛ از طرف دیگه انقد خسته ای و تنت درد می کنه که نه تنها جون سکس نداری، بلکه استمنا هم ازت بر نمی آد...

Saturday, January 20, 2007

پدر و مادر نه وقت بدبختی و درد به کارت می آن؛ چرا که اونام شاکی می شن و درد می کشن و متوقع از تو برای دلداری! اونم تو اون وضع کیری خودت. نه وقت خوشحالی و موفقیت؛ چرا که همه چیتو از خودشون می دونن پس تحسینت نمی کنن(مگه تابلو که در واقع واسه تایید خوشونه) بهت غبطه(یکی از بزرگترین لذتا وقت موفقیت) هم نمی خورن چون خوشونو شریک می دونن.

Friday, January 19, 2007
- بعد خوندن سفر به انتهای شب حال آدم از هرچی آلت تناسلی زنه، به هم می خوره بس که یا خون توش مشغول قل قل زدنه یا داره خون استفراغ می کنه...
- بعد خوندن سدوم و عموره آدم به انحراف خودشم شک می کنه! از هر شوخی پایین تنه ای با دوست مذکرت یا حتی هر تماس بدنی ساده(مثلا دس گذاشتن رو شونه هاش)، به خودت می گی نکنه منم بعله...
my sexy sexy lover
i want to fuck youe mother!
Thursday, January 18, 2007
کدوم استدلالو بیشتر می پسندی:
- من که با کَس دیگری نمی پرم، پس معلومه دوست دارم دیگه.
- من که از سکس باهات لذت می برم، پس معلومه دوست دارم دیگه.
فک کنم ناخوداگاه به طرف اولی جلب می شی. اما یا دروغه یا نهایتا یه ترجیح شخصی ناشی از خودخواهی. اما دومی اونیه که باید باشه.

امشب می خوام مست بشم

عاشق سید علی یکدست بشم

دیدی تو خیابون یه مذکر یه داف همچین ترکوندرو ببینه و با نفرت بهش بگه "آشغال، کثافت" حتی گاهی با نیشگونی غیضناک از کون دختره همراهش کنه؟ فک می کنی اگر یه مسیحی متعصب جاش بود و با دیدن اون داف تحریک می شد، چیکار می کرد؟ نهایتا اگر از فرقه های خیلی تندروشون بود، خودشو لعن و نفرین می کرد و ممکن بود تا حد شلاق زدن خودشم پیش بره...

تنها در بین مسلمونا می شه برخوردی مشابه برخورد پسرای ما پیدا کرد. فک می کنم اینجا از جاهاییه که برخورد با معلول(تحریک شدن خود آدم) خیلی انسانی تر از برخورد با علت(دختر عامل تحریک) باشه. اما اسلام اومده مساله رو ریشه کن کنه، بد ریده بد. جوری که قرن هاست هیشکی نمی تونه جمعش کنه...

Tuesday, January 16, 2007

گمون می کنم بوی الرحمان خیلی چیزا و خیلیا بلند شده... حتی اگه فقط خیالات باشه واسه شنگولی اینروزای من کافیه.

با این همه ادّعام وقتی به چیزی "اعمال قانون" اتلاق می شه ، نمی تونم جلوی "اِماله قانون" شنیدنشو بگیرم...

پ ن: مخصوصا که در جمله خیلی وقتا به مفعول هم مستقیما اشاره می کنن. مثلا گفته می شه: "شما اعمالِ(اِماله) قانون می شین"

Monday, January 15, 2007

دیدی بعضی از برادران چپی علی الخصوص قدیمیتراشون، بیشتر منتقدای حکومتای سوسیالیستی و پوپولیستی رو مامور سیا یا اینتلیجنس سرویس می دونن؟ یکی از اصلی ترین مدارکی که برای اثبات ادعاشون به اون استناد می کنن اسناد منتشر شده خود سیا یا اینتلیجنس سرویسه که هر بیست سی سال یه بار آزادشون می کنن! آخه یکی نیست بگه اینا بر خلاف بدبینی شدید در همه موارد دیگر، چطور تو این یه مورد به اسناد منتشر شده امپریالیسم اعتماد می کنن؟ یعنی هیچ احتمالی نمی دن که اسناد جعلی منتشر کنن تا نویسنده ها و متفکرای بزرگو خراب کنن؟ من که بعید نمی دونم چون بیشتر انتقادا به حکومتای توتالیتر بر می گرده که شامل حال اکثرشون هم می شه.

جالبه تو جستجو هرچی جلو می ری، خوندنش راحت تر می شه. این می تونه دو تا دلیل داشته باشه. یا به نوع نثرش عادت می کنی یا اینکه پروست در حین نوشتن نویسنده تر می شه که با اینکه عجیب تره به نظر من درست تره... به هر حال حالا که داره تموم می شه، احساس می کنم باید مثل دانشگاه باشه که تا وقتی توشی زیاد حال نمی کنی اما وقتی تموم شه دلت واسش با همه آزارش، تنگ خواهد شد.

Sunday, January 14, 2007

با همه ادعاهایی که همجنسان گرامی درباره برتریهای این زنگوله لای پا دارن، من فقط یک برتری کمتر شناخته شده پیدا کردم که در عین خاری، منطقی به نظر می آد: سوار کردن سُند بهش خیلی راحتتر از عضو تناسلی زناست. پیر شین می فهمین چقد مهمتر از باقی ادعاهای کس شر دیگست...

پ ن: خوب که فک کردم در مواقعی که روشهای دیگر دارورسانی جواب نمی ده، توانایی رسوندن دارو توسط شیاف واژینال می تونه عوض اون مزیتو دربیاره. اما چیزی که اینو کمرنگ می کنه اینه که شیاف رکتال برای هردو جنس کاربردی است.

Saturday, January 13, 2007

مدتها پیش متوجه شده بودم که یه مرد مسلمان می تونه با زنی مسیحی با این کلک ازدواجپکنه که صیغه 99 ساله بخونن. اما همیشه این برام عجیب بود که مثلا چرا 100 یا 200 سال صیغه نمی کنن و حکمت این عدد 99 چیه؟! امروز فهمیدم دلیلش اینه که تو یه کالارو بیشتر از 99 سال نمی تونی اجاره کنی و به عبارت دیگه اگر بیش از این مدت تحت اجاره تو باشه می شی مالکش! خب خرید زن مسیحی(عقد دائم) که ممنوعه و اجاره هم به 99 سال محدود می شه! به این میگن دین کامل و هماهنگ...

Friday, January 12, 2007

تو اسباب خونه بابابزرگم می گشتیم؛ یه نوار از دوران طفولیت پیدا کردیم. گویندگان این اثر هنری من و خواهرم بودیم همراه دختر خاله و پسر خالم که به تناوب در لوکیشنهای مختلفش حضور داشتیم. در یکی از سکسانسهای بسیار هنری بنده به عنوان مریض رسیدم خدمت دختر خالم و ایشون منو آمپول زدن!!! اینم از آمپول بازی سالهای خوش کودکی اینجانب.

Wednesday, January 10, 2007

من واقعا موندم فامیل بابای فاطمه رجبی چه جوری می تونه دوانی باشه؟!! شمام به اون چیزی که من رسیدم رسیدین؟

Tuesday, January 09, 2007

رفتم اداره نظام وظیفه چند تا سوال بپرسم. بگذریم از اینکه جواب درستی ندادن و کلی اسکلم کردن حتی با یکیشون که حرف می زدم یه هو توجهشو از من بر گردوند و از اون به بعد مثل این بود که با دیوار حرف می زنم!!! در کنار این چشم انداز زیبا و ترغیب کننده از برخورد با مشمولان، یه LCD گذاشته بودن که این کلمات قصار توش می اومد و می رفت: "خدمت سربازی تجربه ای است برای زندگی" و "فرار از خدمت سربازی فرار از زندگی"

شعری به ذهنم رسید بدین مضمون:

" کون بده کونت وا شه

سوراخش سورخ دعا شه"

پ ن: همین الان متوجه شدم اوضاع بدتر از این حرفاست... یارو ستوانه موبایل منو گرفت به یه جایی زنگ زد مثلا کارمو راه بندازه... کلی هم به یارو سفارش کرد. همین الان یادم افتاد گوشیم خرابه و صدا از این ور نمی ره و فقط بکار اس ام اس می آد. دوباره هم چکش کردم همون آش بود و همون کاسه؛ د خوب طبعه بدیهی است یارو فقط کسم خل کرده بود مادر جنده!

Monday, January 08, 2007
به نظر من روزی که بشر به تکنولوژی ساختن رباطهایی که سکسشو تامین می کنن برسه، خیلی چیزا عوض شه. من که فک کنم دنیای ما زیر و رو شه حتی تا این حد که احتمال نابودی کاملشم می دم...
Saturday, January 06, 2007

قربونش برم محمود چی توز اعلام کرده وقتشه یه سیلی سنگینی به گوش دشمنان نواخته شود.

جوووون من که عاشق همین سکس فِتیشش ام...

داشت از مردم درباره آرزوهاشون می پرسید، یکی گفت:

- من برای فرج امام زمان آرزوی سلامتی دارم!!!

قبلا دبده بودم آرزوی فرج امام زمانو داشته باشن اما این یکی خلاقانه تر بود.

در هر صورت ما نفهمیدیم این فرج امام زمان با فرج بقیه چه فرقی داره که اولا همه آرزوشو دارن ثانیا برعکس آرزوی هر فرج دیگه ای می شه این یکیو تو همه جا داد زد!

پ ن: اگر معنی فرج را نمی دونین، کافیست به رساله یکی از آیات عظام مخصوصا قسمتهای مربوط به آداب جماع یا عقد یا... مراجعه کنین.

Friday, January 05, 2007

من بر خلاف اکثر پسرا وقتی تو خیابون می گردم، کس و کون مردمو دید نمی زنم. نه به خاطر اینکه دوست ندارم یا نمی کشدم؛ بلکه به خاطر اینکه از خودم، از خواری ذهنم خجالت می کشم. این خجالتم با دونستن اینکه اون دخترا هم انقد خوارن که برای جذب نگاه امثال من چیسان فیسان می کنن، درست نمی شه. اگه یه انگیزه باشه منو به رفتن از اینجا تشویق کنه رسیدن به جاییه که توش نگاه خودم نه به خاطر شرم بلکه به خاطر علی السویه بودن قضیه، حتی به طرف دختر لخت و پتیشم(البته بدیهیه جز اونی که طرف خودمه)، نگرده. اما آرزوی بزرگتری دارم که واسه قطره ای در هزار بودن، حاضرم پاش اینجا بمونم؛ اینکه روزی همه این چشمهای تشنه، سیر باشن و آروم. چون می دونم چه خواری و چه دردیه…

پ ن: من اصلا آدم چش پاکی نیستم. چش پاک کسیه که کس و کون مردم واقعا براش علی السویه باشه نه من که به انگیزه خودخواهانه سبک نکردن خودم و با وجود تمایل شدید چششمو به زور نگه می دارم. به علاوه چش پاکی به نظر من اصولا صفت خوبی نیست؛ آدم طبیعی باید درباره فرد یا افرادی که ازش خوشش می آد، شدیدا هیز باشه؛ فقط چش سیری نسبت به عموم حالت مناسبی برای درون خود منه...

Thursday, January 04, 2007

سادیسیم من:

بعد سه چار سال نامزدبازی با یکی از همین دخترای باکره معمولی بدون اینکه واسه سکس باهاش سروکله بزنم، رابطمونو برسونم به ازدواج. بعد ازدواج به یارو دست نزنم. پنج سال... ده سال. گفتم که سادیستیه ولی تصویریه که تو ذهنم از تکرارش لذت می برم.

داشتم به موضوع پست قبلی فک می کردم یاد یه سریال تلویزیونی افتادم. تو سریال یکی داشت خواهش می کرد که پسر مقتول از قصاص بگذره و دیه بگیره. پسر مقتول کلی شاکی شد و حق به جانب گفت "یعنی می گی نونمو بزنم تو خون بابام بخورم؟!" اینم از فرهنگ سازامون که کاملا حس حیوونی مردمو بدیهی می دونن. هنوز انقد بدوین که به مخیلشون نمی رسه به درستی قصاص هم می شه شک کرد...

امروز داشت یه گزارش از جهت گیری مردم ایران درباره اعدام صدام نشون می داد. حرفاشون بوی شیمیایی می داد. یکی می گفت اعدام کمش بود؛ باید تیکه پارش می کردن. یکی می گفت باید کلی زجرش می دادن بعد می کشتنش و... توجیه همشونم جنگ علیه ما بود. اولا که چطور واسه این مردم کشتارهایی که تو کره شمالی و کوبا و مملکت خودمون اتفاق افتاده ومی افته مهم نیست و توجیه ایدئولوژیک توضیحش می ده؟ خب اون مادر جنده هم ایدئولوژی خودش کاراشو توجیه می کرده . ثانیا این نوع افکار عمومی بدوی و سبوعانه ریشه همون تفکریه که بر اساسش صدام به خودش حق می داد بکشه، بدره، تیکه تیکه کنه، نسل کشی کنه و... تا حدی که در جواب استفاده از صلاح شیمیایی در فاو تو دادگاه گفت که اونجا حشره اومده بود منم سمپاشیش کردم. تا وقتی ذهنیت مردم جهان سوم اینه جوامعشونم پذیرای چنین دیکتاتورای خوفناکی هست.

Wednesday, January 03, 2007

البرز جات خالی یه چیزی شنیدم از خنده داشتم روده بر می شدم. یارو داشت توضیح می داد که امام محمد باقرو چه جوری به درجه رفیع شهادت رسوندن... می گفت رو زین اسبش زهر ریخته بودن!!! آخه مگه این بابا کون لخت رو اسب می نشست؟ تازه اگرم فرضا لخت می نشست، زهری هست که به این راحتیا بدون دخولی و خروج یکیو بُکُشه؟

یه تقارن قریب. هم رومن گاری پدرشو ندید و جاش زیر دست ناپدری بزرگ شد هم صدام... هردو هم این شروع رو نبوغشون موثر بود اما...

یارو داره درباره خاطره شهادت داداشش تو جنگ نطق می کنه. می گه "من خوشحال شدم. به همه تبریک می گفتم و نمی ذاشتم کسی گریه کنه. هرکیم بهم تسلیت می گفت با جدیت ازش می خواستم بهم تبریک بگه"! بر فرض یارو این حرفارو واسه خایه مالی نمی گفته و حرفاش صادقانه بوده؛ من با اینکه به نظرم عذاداری و این کسکلک بازیا مسخره اس (چون مُرده مُرده دیگه)، اما تبریک گفتن مرگ آدم حرف دیگه ایه... به نظرم اینکه به بقیه مرگ برادرتوتبریک بگی و انتظار تبریک شنیدن داشته باشی، تصویر هولناکی است از مغزی دِفرمه شده توسط اراده ای که بوی کثاافت منفعت یه دسته رو می ده.

Tuesday, January 02, 2007

اعدام صدامو دیدن؟ کدوم ورژنشو؟ ورژن صدا و سیما خودمون که واقعا انقلابی در خبر رسانی متعهدانه بود. برخلاف تمام خبرگذاریهای بی تعهد و خودفروخته جهان که به لاتبازی صدام در لحظات اعدام اشاره کردن، در جمهوری اسلامی زیرنویسی برای حرفای ایشون گذاشته بودن که داشت اظهار ندامت و پشیمانی از گذشته اش می کرد. از صدا و سیما کمال تشکر را بابت این محافظت شدید و اصولی از روح لطیف مردم ایران داریم.

راستی دیروز ژانویه بود و من یاد بحث مریم باکره افتادم... آقا باور کنین برای حامله شدن توسط یه مرد لزومی به از بین بردن بکارت نیست. انقد به جبرئیل یا روح القدوس بدبخت تهمت نزنین. البته در هر صورت این از معجزات خداست که مارم مشمول الطافش کرد!

حیف المپیک رشته ماهیگیری نداره و الا ما ایرانیا می تونستیم طلا درو کنیم با این دروازه بانای قهرمانمون!

Monday, January 01, 2007
دیشب خوابم نمی برد دنبال یه متن سبک برای خوندن می گشتم که توضیح المسائلو پیدا کردم. یه چند تا مسئله بامزه پیدا کردم توش:
- مسئله 79: حرف زدن در حال تخلی(ریدن خودمون) مکروه است الا ذکر خدا!
فرض کن داری می رینی ذکر بگی!
- مسئله 460: اگر مرد با زن حائض زنا کند یا با زن نامحرمی بگمان اینکه عیال اوست جماع نماید، احتیاط واجب آن است که کفاره دهد
...
فک کنم سکس با یه نفر بدون اینکه بفهمی کیه فقط از یه عرب حشری بر می آید که کیرش وقتی الم می شه چلو چششم می گیره !


- اگه دوسم داری باید به عقایدم احترام بذاری.

- خب مثلا چی؟

- من دوس ندارم قبل ازدواج سکس داشته باشیم.

- حتما شب زفافم باید زیر گوشت بخونم : عشقو ببین چه می کنه!؟