با توجه به دو مطلب قبل، تنها در یه صورت من هم دیگه از کوره در می رم و دیگه نمی تونم بی طرف باشم. اینم وقتی اتفاق می افته که ببینم یه هنرمند صرف این که اسم در کرده، فک کنه هر چی از زیر دستش در میآد حتی در زمینه ای بی ربط به تخصصش، شاهکاره و انقدر ارزشمند که باید ارائه شه. البته این تازه با در نظر گرفتن حسن نیتشه چون خیلیاشونم از روی شارلاتان بازی و به دنبال مایه بیشتر، کس شری رو که می دونن هم کس شره تحویل مردم می دن. نمونه ای که الان تو ذهنمه و باعث شد این مطلبو بنویسم، کیارستمی کس کشه. دیوان حافظش (اولین شاهکار دوره انحطاطش نیست اما انگارتا این لحظه آخریشه) رو دیدی؟ خوراک کادو واسه روز والنتینه به قول یکی از دوستان کاملا رِد کارپتیه. آخه که چی بیای هر مصرع رو تو یه صفحه شکل هایکو بنویسی؟ بجز اینکه تو یه کتاب بیشتر از سه تا غزل جا نشه؟
حافظ کیارستمی! احتمالا اینجور آدما تو این توهمن که کافیه یه دستی به کون عباس جدیدی بکشن تا بشه جای کس سوفیا لورن 40 سال پیش جاش زد. دین کسده ها! چی بگم؟ واقعا بعضی مواقع زبونم از انتقال انزجارم قاصره... :-&