سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Sunday, August 31, 2008
نظر شما درباره زدن روی باسن هنگام سکس داگی استایل چیه؟ از طرفی شکلش بسیار مردسالارانه است. از طرف دیگه یه جاهایی خوندم که زدن روی باسن باعث افزایش جریان خون تو منطقه و افزایش لذت زن می شه... به هر حال فعلا که من اینکارو دوست دارم. به دلیل نداشتن هیچ فانتزی سادیستیک رایج دیگه ای، بعید می دونم هیچ ریشه اینچنینی ای حد اقل تو ذهن من داشته یاشه. تغییر رنگ(سرخ شدن) تدریجیش به همراه موجهای روانی که تو بعضی باسن ها می افته، از بعد زیبایی شناسی مطلق بدون لزوم هیچ فانتزی سادیستیکی جذابه برام...
Saturday, August 30, 2008
به عنوان یه هم ولایتی از پرونده جناب کردان اطلاعاتی به دستم رسیده که فک می کنم هرچه بیشتر بدونن بهتره. احتمالا این همون بحث مشکل اخلاقی باشه که می خواستن با غیر علنی کردن مجلس در روز دادن رای اعتماد بگن که لاریجانی بزرگوار نگذاشت... جناب کردان و سه نفر دیگه از ارازل اوباش محل مدتها قبل از انقلاب به طور گروهی دختری رو مورد تجاوز جنسی قرار می دن. نمی دونم چی می شه (بقیه فرار می کنن یا به هر صورت گردنشون کلفت تر بوده) دختره می افته گردن جناب کردان و جناب کردان بالاجبار با دختر فوق الذکر ازدواج می کنه. از قضا دخترک از اون رِیپِ گروهی وحشیانه باردار شده بود. جناب کردان با توجه به سطح بالای شرف در رگ و خونش این بی ناموسی رو که بچه یکی دیگه رو بزرگ کنه، نمی تونه تاب بیاره و سر بچه رو زیر آب می کنه. در نتیجه به خاطر قتل گرفتار می شه و بعدش محاکمه و در نهایت می افته زندان. سال پنجاه و هفت بعد انقلاب با بقیه زندانی ها آزاد می شه. احتمالا تو دوران زندان با انقلابیون عزیز بُر خورده بوده و بعد از انقلاب نقش فعالی در جهاد مومنین برای بر پا داشتن نظام مقدس پیدا می کنه و امروز خوشبختانه قراره به عنوان وزیر کشور که سرپرست نیروی انتظامیه، به خیال دوستان حافظ جان و مال و ناموس مردم باشه. من که به شدت احساس آرامش و امنیت می کنم و کای به ذهنم نمی رسه الا پا روی پا انداختن و آب پرتقال خوردن چون امثال کردان بیدارند...
این تصور هست که گیرنده های ذهنی دخترا بهتر از پسرها تمایلات جنس مخالف به خودشون رو می گیرن. من می خوام با اضافه کردن یه فاکتور مهم تو این مساله تشکیک کنم: خیلی وقتها دخترها فک می کنن پسری بهشون متمایله و اقدام می کنن در حالی که پسره در واقع هیچ ذهنیتی درباره طرف نداره. اما اغلب پسرا که طبعا کلیشه ای ان وقتی از دختری چراغ سبزی واقعی می گیرن، خودبخود پا می دن. در حالی که دخترها اغلب در بررسی پیشنهادها بیشتر اعمال سلیقه می کنن چراکه بر اساس کلیشه های جنسیتی ذهنشون برای تصمیم گیری تو چنین شرایطی از بچگی آماده شده. اما زمان اعترافات درباره گذشته باز بر اساس کلیشه های جنسیتی پسره ترجیح می ده نقش انتخاب کننده رو بگیره تا انتخاب شونده رو. البته ذهن دختره هم بر اساس همون کلیشه متمایله به همین تفسیر از واقعیت... خلاصه انگار به خاطر کلیشه های جنسیتی واقعیت دقیقا برعکس همون چیزی می شه که کلیشه های جنسیتی می خواد؛ یعنی درواقع بیشتر دخترها نقش انتخاب کننده رو بازی می کنن؛ هرچند ظاهر امر غیر اینه. برگردیم به اونجایی که بحث رو ازش شروع کردیم. یعنی این تفکر غالب که دخترها بهتر تمایلات به خودشون رو تشخیص می دن. پر واضحه با اضافه شدن فاکتور احتمال بیشتر ایجاد تمایل بعد گرفتن چراغ سبز از طرف مقابل در پسرها در مقابل دخترها، کل پیش فرض گزاره فوق زیر سوال می ره...
Monday, August 25, 2008
فک کنم وقتشه همونجور که روانشناسی در یه چرخش 180 درجه ای تلاش برای درمان همجنس گرایی به عنوان یه مریضی روانی رو رها کرده و به این رسید که سعی کنه همجنس گراها رو با خود جنسیشون آشتی بده، بره سزاغ تعدد روابط یا واژه بار اخلاقی دارش که شخصا با اون مخالفم یعنی خیانت. به نظر من همونجور که بالاخره جامعه بشری زیر باز این حقیقت رفت که انسان صرفا هتروسکشوال نیست و برای جبران فشارهای که تابوهای عرفی نهادینه شده اش به افراد می آورد، روانشناسی رو بکار گرفت، الان باید زیر باز این حقیقت دیگه بره که بشر ذاتا مونوگاموس نیست. اما برای جبران فشار روانی ای که چه خیانت کردن چه خیانت دیدن به دلیل همین تابوها و ارزشهای درونی شده در ناخودآگاه به آدمها می آره، روان شناسی باید وارد شه و سعی کنه انسان را با این حقیقت آشتی بده. چون به هر حال همه این تهنشین های ذهنی رو کنار زدن، کاری است بس دشوار. شاید بگی خُب چرا همینجوری نمونیم؟ به خاط اینکه به دلیل ذاتا مونوگاموس نبودن بشر و نبودن چنین قید و بندی در غریزه(نشون به اون نشون که رابطه با یه نفر خودبخود نمی تونه جلوی تحریک شدنمون نسبت به بقیه رو بگیره) به علاوه حضور اخلاقیات فعلی نهادینه شده در ناخودآگاه، همیشه آدم تحت کشاکش می مونه و آرامش جنسی تنها آرزویی شده دست نیافتنی...
برای نفرت من از شاملو همین بس که شو آف هنری ای به عمرم ندیدم که حتی شده انتقادکی به شاملو داشته باشه. همه اش به به و چه چه و کف کردن های بی انتها! هر چند دلایل دیگه هم واسه خودم دارم که اگه نداشتم هم همون که گفتم شاید برام کافی می بود.
Sunday, August 24, 2008
وقتی هوایی یکی می شم، آگاهی از اینکه به زودی اون هم می شه مثل خیلی های دیگه که الان جزو اطرافیانم ان و یه زمانی دلم براشون غنج می رفت، تاثیر دوگانه ای روم داره. از یه طرف مسکنی است برای دردهایی که به هر حال تو مجذوب شدن نهفته است. دردی برخاسته از کشاکش ترس از شکست و دست نیافتن با تمنا و وسوسه وصال. در واقع با مقایسه اش با بقیه ای که درباره اونهام یه زمانی چنین حسی داشتم و امروز هیچ، به این نتیجه می رسم که به زودی این نیز بگذرد.و دردی است گذرا. از طرف دیگه بیشتر ملتهبم می کنه چون یادم می اندازه زمان محدودی دارم برای اینکه با وجود همین وجد کاری از پیش ببرم. همیشه از این شبهه می ترسم که ترس از شکست در نهایت مقدراتم رو تعیین کرده باشه...
این گورستانی مجذوبیت های من هم که هر روز گسترده تر می شه در کل مساله ترسناکیه... تصور اینکه مثلا 15 سال دیگه این گورستان چه ابعادی داره و چند درصد از اطرافیان من جزوشونن، عرق سردی پشتم می نشونه. گورستان مجذوبیت های من به کسانی که با بسیاریشان خوابیده ام با بسیاریشان هم نه؛ اما الان هیچ چیز از آن بی تابی ها و تلاطم ها جز سنگ قبری که حضورشان در زندگیم نماد آن است، برایم نماینده.
Friday, August 22, 2008
می خواستم برم حموم لباس تمیز نداشتم. جاره ای نبود باید می رفتم سراغ ماشین لباسشویی. تخلیه لباسشویی تو سینک ظرفشوییه. اما سینک پر از تلمباری از ظرفای کثیف بود که نمی شد آب لباسها رو ول داد توش. پس با الاجبار افتادم به جون کوه ظرف های کثیف... خلاصه واسه یه حموم ناقابل رفتن یه نصف روز جون کندم!
Wednesday, August 20, 2008
خیلی بده کسی که نسبت بهش تمایل پیدا کردی، آخرین نفری باشه که بدونه این مساله رو... به نظر من که حداقل حقی که براش صرف علاقه تو ایجاد می شه، اینه که اولین نفری باشه که بدونه. اما این مساله وقتی خیلی سخت می شه که تو و اون تو یه جمعی باشین که حرکاتت توش زیر ذره بین باشه... البته واسه یکی که مثل من که بازیگری خوبیه، می شه یه کاریش کرد؛ اما به شدت پروسه انرژی بر و مثل هر نوع خود سانسوری دیگه ای آزاردهنده ایه. اگه فقظ تو و اون بودین نیازی به خود سانسوری نبود و بالاخره خودش می فهمید که ایرادی نداشت. اما در جمع این خطر هست که دیگران زودتر از خود طرف بفهمن...
با توجه به اینکه یکی چنین ذهنیتی داره، فک می کنی اگه برای اولین بار تو زندگیش با پایی برخورد کنه که هرچقدر زور بزنه نتونه توش نقص پیدا کنه، چه بلایی سرش می آد؟ فقط خود حضرت ماتریالیسم دیالکتیک به داد برسه!
بالاخره بعد مدت ها جستجو نسخه قدیمی "میرا" رو یافتم... چاپ جدید با توجه به سانسوراش اصلا به دل من نمی نشست. البته من یه دلیل شخصی برای حساسیت زیاد از حد درباره سانسور این یه کتاب دارم. جدا از جلق مکانیکی اولیه، قسمت های سکس این کتاب اولین موضوعهای ذهنیم برای جلق زدن در 12-13 سالگیم بودن. این واقعیت رو تصور کن در کنار اینکه خود کتاب هم شاهکاری بود تاثرگذار... بعدها یکی این نسخه چاپ قدیم رو ازم کش رفت و من موندم و نوستالژی ای که اصل کارش می لنگید.
پ ن: اسم کتاب ترجمه کلمه فرانسوی "Mortelle" است. نمی دونم از نظر کلامی ترجمه درستی می شه یا نه. به علاوه ترجمه اسامی می تونه سرانجام جلفی داشته باشه. اما از طرف دیگه واژه میرا در قارسی هم اسمه تازه این معنی با ماجرای داستان همخونی داره... خلاصه نمیدونم این رویکرد مترجم(لیلی گلستان) در ترجمه اسم یکی از شخصیتهای اصلی و در طول اون ترجمه عنوان کتاب، کار درستی بوده یا نه...
پ ن2: قیمت پشت جلد 11 تومن بود و پولی که من دادم 7000 تومن. به عبارتی 63635 درصد رشد...
من نمی دونم جریان چیه. تا اجساد سوسکا رو از زمین جمع می کنم با هجوم دوباره شون روبرو می شم. یعنی واقعا این سوسک مرده ها نقش زهر چشم از بقیه رو دارن که دیگه این دور و ورها پیداشون نشه؟ یا اینکه قانون مرفی است که همچنین در مقعد ما به اشکال مختلف می تازاند؟
Sunday, August 17, 2008
اینم از معدود گزینه های سکسی ای است که در سکس با کاندوم نمی شه داشتش: مکالمه درباره اینکه با آب دول چیکار کنی... منظورم این سوال سکسی از طرف مقابله که آب رو بریزش اون ته مهای کسش یا روی شکم یا حتی سینه یا صورت...؟ به نظر من خود سوال و جواب درباره این مساله در امتداد مکالمه های جنسی بین سکس به شدت تحریک کننده است. البته افراموش نکن مکاناتی هم کاندوم برات فراهم می کنه؛ مثل خاردار بودنش یا کمک به دیرتر ارگاسم شدن که اینهام گزینه های سکسی ای اَن.
پ ن: قبلا هم گفتم سکس با کاندوم با توجه به جمیع شرایط(نه موارد خاصی مثل اینی که تو این پست بش اشاره کردم) برام خواستنی تره
Thursday, August 14, 2008
"با اینکه همه چیز رو ایدئولوژیک می کنی مخالفم. تو می تونی بر اساس سلیقه خودت عمل کنی من هم بر اساس سلیقه خودم."
من با این جمله یه مشکل منطقی دارم هرچند ردش می تونه خطرناک باشه.... اینکه تو اینگونه از آزادی انتخابت دفاع کنی، یه ادعای ایدئولوژیک پشتش خوابیده: اینکه سلیقه من و تو از نظر اخلاقی کاملا هم ارزشند. این یه ادعاست که باید ثابتش کنی. البته به نظر من در همه حوزه ها اینطوری نیست: مثلا مدل مویی که دوست داری. اما در اغلب انتخابهای زندگی چرا: مثلا اینکه خانواده تشکیل می دی یا نمی دی... اگه اون جمله ابنطوری بیان شه "من بر اساس آزادی انتخابم اینکار رو می کنم" فک کنم مشکل حله. یعنی بجای مانور روی تکثر سلیقه های که در پشت مفهومش ادعای ارجحیت نداشتنشون بر هم خوابیده، روی استفاده از حق آزادی انتخاب تاکید کنی...
Wednesday, August 13, 2008
یکی از ترسهای زنا علی الخصوص کسایی که سکسای اولشونه دردیه که ممکنه بهشون وارد شه؛ دردی که روی عاملش کنترل ندارن. این نکته هم حائز اهمیته که تو هیج وقت نمی تونی سر اینکه وقتی پای سکس پیش می آد رگ سادیستیک طرف نمی زنه بالا قسم بخوری... راه حل من برای این مساله این بوده که کتف یا بازوم رو می دم بذاره لای دندوناش تا با فشار دادن یا شل کردنشون یه جوری در واقع پروسه دخول به خودش رو خودش کنترل کنه. کیه که وقتی یه گاز واقعا جدی و محکم ازش بگیری دولش نخوابه؟ اینجوری تا حد زیادی میزان کنترل و توانایی اعمال اراده طرف مقابل نسبت به شدت و میزان دخول زیاد می شه و اون اضطرابی که می تونه مخل لذت بردن خود من هم از سکس باشه، کمتر می شه
پ ن: کتمان نمی کنم گاز گرفته شدن رو دوست هم دارم. البته طبعا منظورم گازهای وحشتناک نیست!
پ ن2: اولین دخول برای کسی که سکس های زیادی هم داشته می تونه دردناک باشه و این رویکرد رو می شه در این شرایط هم پیش گرفت
Monday, August 11, 2008
یکی تو بحث درباره کاندوم اشاره کرد به لغزش لبه های گرم کس روی دول... دلم خواست! البته هرچیزی رو نمی شه بطور مطلق مورد قضاوت قرار داد. اگه به جمیع شرایط نگاه کنی(از جمله استرسی که خطر حاملگی علی الخصوص می تونه به طرف مقابلت وارد کنه یا حتی احتمال صدمه ای که با انتقال ناخواسته بیماری بهش ممکنه وارد کنی)، فک کنم استفاده از کاندوم مجموعا سکسی تر باشه...
Saturday, August 09, 2008
من اگه زن بودم یا در هر صورت سکس پارتنر دول داری داشتم، یکی از جذاب ترین پدیده ها برام کیری بود که به دلیل اینترکورس شدید و طولانی باهام گرم شده بود. هم گرماش در حین بلعیده شدن(فرورفتن) های بعدی برام به شدت خواستنی بود؛ هم کارای دیگه ای که می شد باهاش کرد: مثلا گذاشتنش روی قسمتهای مختلف شکم؛ یا لایی قاچ کون یا لای سینه ها... نکته اصلی جذابیت مساله اینجاست که این گرما نتیجه مستقیم تماس با تن خودته.
Friday, August 08, 2008
وقتی به عنوان یه سوسیالیست با یکی که مایه دار تر از خودته وارد بحث می شی، همه اش باید با این انگ مقابله کنی که "موضعت به خاطر عقده های شخصیه". وقتی هم که با یه کم پول تر از خودت وارد بحث می شی، باید با این انگ طرف شی که مرفه بی دردی و در اونها بطور خاص و پرولتاریا بطور عام رو نمی فهمی. مثلا اگه طرف بنز سوار شه فک می کنه عقده این رو دارم که جای اینی که سوار می شم، بنز سوار شم. یکی هم که ماشین نداشته باشه می گه که اگه واقعا سوسیالیست بودی می رفتی می فروختمش و در کنار پرولتاریا پیاده گز می کردی. خلاصه که اوضاع خیلی باحاله. انگار که تو حتما باید ایدئولوژیت با لایف استایلت کاملا بخونه و الا خود ایدئولوژیه کشکه! در حالی که در نهایت من آدم ضعیفیم و نتونستم کاملا مطابق ایدئولوژیم رفتار کنم(طبعا زورم رو می زنم)؛ این چه ربطی به درستی و غلطی حرفا و خود ایدئولوژی داره؟
Thursday, August 07, 2008
دیوار نوشته ای معروف مربوط به می 68:
"The more I make love the more I want to make revolution"
ترجمه: هرچه بیشتر عشقبازی(سکس) کنم، بیشتر می خواهم انقلاب کنم.
اونجای آدم دروغ گو! آخه بعد یه سکس سنگین کدوم خری جز به استراحت و حتی گاهی مرگ به چیز دیگه ای می تونه فک کنه؟ خودت رو بکشی کاندوم سر دولِت رو در بیاری. سطل آشغال انداختنش تو سرت بخوره؛ همت کنی نهایتش حین در آوردن کاندوم در مسیر آخرین قطرات باقی مونده اسپرم رو بچلونی توش.
Wednesday, August 06, 2008
این رو خوندم. اولین توضیحی که به ذهنم می رسه عادت های زبانیه. به احتمال زیاد همین هم هست و بس. اما اگه از سطح زبان(به قولی گفتار) بالاتر بریم و بخوایم در سطح فرازبان(به قول سوسور زبان) حرف بزنیم، باید برگردیم به روان بشر و ساختار اون. با این دیدگاه به نظر من شاید خدایا گفتن موقع سکس ریشه در نیاز روانیمون به تصوّر خودمون هنگام سکس از بیرون داشته باشه. لذت جنسی در مرزی بین ذهن و عینه. اما ذهن کلاسیک تنها وقتی می تونه از چیزی لذت ببرد که به آن عینیت بده و خط و مرز مشخصی بین خودش و اون تعیین کنه. ذهن متمایله پدیده لذت بخش چون شی بر آن منعکس بشه. این میل به عینیت دادن به لذت جنسی در واقع ریشه ی میل به دیدن خود از بیرون موقع سکسه. یه جورایی به شهادت گرفتن شاهد بیرونی برای لذتت. تو مایه های دیدن عکس العمل یه ناظر بواقعی که تو تغییرات چهره اش خودش رو نشون می ده. اما در عالم واقع چنین اتفاقی نمی افته و حتی تو اگه از آینه هم استفاده کنی، ذهن و عینت موقع سکس با هم منطبقه. برای همین به فرافکنی روانی دست می زنی: فرافکنی نگاهت به نگاه همیشه حاضر بیرونی که در ناخودآگاه ما چنین مفهومی مطابق یکی از صفات یا حتی شاید در بعضی دیدگاه ها ذات خدا باشه. یعنی نهایتا یه دیلمای روانی ساده و هیچ ربطی به وجود یا عدم وجود خدا نداره.
روزی که از سرشاخه های دست های ملت غنچه های آزادی شکوفه زد و خیابان ها فضای شد خالی و آماده برای پر شدن از فریادهایی که سالها بلعیدیم شان، شخص بنده این شعار رو با عربده به در و دیوار و خیابون و ملت خواهم پاشید:
"هرندی هرندی
خیلی جلف و چرندی"
من الله توفیق!
Sunday, August 03, 2008
فک کنم مجموعا مناسبه که جای دو تعارف کلیشه ای-جنستی رو عوض کنی: بجای اینکه تا یه خانم کنار خیابون می بینی که می خواد رد شه ترمز کنی و به هر نحوی شده تلاش کنی بهش را بدی(کاری که هیچوقت واسه مردا نمی کنی)، تا دیدی راننده ماشین پشتیت زنه، بکش کنار بذار با خیال راحت ازت سبقت بگیره.
Saturday, August 02, 2008
فوت فِتیش نیستم. اما پا نقش عجیبی تو اروتیسم ذهنیم داره. تا وقتی که توجهم به پاهای کسی جلب نشده یا عمدا در مقابل این مساله مقاومت می کنم، عضوی بی اهمیته. اما تا حالا با پایی تو زندگیم روبرو شم که یه چیزیش برام تِرن آف نباشه... اصلا یکی از تاکتیکهای ذهنیم برای انداختن یه نفر از چشمم به هر دلیل اینه که به پاهاش فک کنم و تا حالا نشده این تاکتیک جواب نده! البته پاها یکی از ابزارهای ذهنیم واسه جلق زدن هستن؛ اما فقط تا وقتی که زیاد نرم تو بحرشون. نکته عجیب دیگه اینجا است که پاهای خودم با وجود اینکه به هیچ وجه خوب نیستن، تنهای پاهایی اَن که تاثیر منفی تو ذهنیت جنسیم نسبت به خودم ندارن. حتی با وجود اینکه سالهاست به دلیل اینکه خُب پاهای خودم اَن، توشون دقیق شدم...