این رو خوندم. اولین توضیحی که به ذهنم می رسه عادت های زبانیه. به احتمال زیاد همین هم هست و بس. اما اگه از سطح زبان(به قولی گفتار) بالاتر بریم و بخوایم در سطح فرازبان(به قول سوسور زبان) حرف بزنیم، باید برگردیم به روان بشر و ساختار اون. با این دیدگاه به نظر من شاید خدایا گفتن موقع سکس ریشه در نیاز روانیمون به تصوّر خودمون هنگام سکس از بیرون داشته باشه. لذت جنسی در مرزی بین ذهن و عینه. اما ذهن کلاسیک تنها وقتی می تونه از چیزی لذت ببرد که به آن عینیت بده و خط و مرز مشخصی بین خودش و اون تعیین کنه. ذهن متمایله پدیده لذت بخش چون شی بر آن منعکس بشه. این میل به عینیت دادن به لذت جنسی در واقع ریشه ی میل به دیدن خود از بیرون موقع سکسه. یه جورایی به شهادت گرفتن شاهد بیرونی برای لذتت. تو مایه های دیدن عکس العمل یه ناظر بواقعی که تو تغییرات چهره اش خودش رو نشون می ده. اما در عالم واقع چنین اتفاقی نمی افته و حتی تو اگه از آینه هم استفاده کنی، ذهن و عینت موقع سکس با هم منطبقه. برای همین به فرافکنی روانی دست می زنی: فرافکنی نگاهت به نگاه همیشه حاضر بیرونی که در ناخودآگاه ما چنین مفهومی مطابق یکی از صفات یا حتی شاید در بعضی دیدگاه ها ذات خدا باشه. یعنی نهایتا یه دیلمای روانی ساده و هیچ ربطی به وجود یا عدم وجود خدا نداره.
يه ديد ديگه هم اينه كه: گاد! من آخه واسه چي اين همه لذت رو به هواي حلواي نسيه بذارم كنار .... خودت بودي ميكردي اين كارو؟