سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Wednesday, February 28, 2007

چی بگم اینا روی هرچی طنز پردازه کم کردن... یعنی واقعا هیچکس سر این امتحان از قهقهه غش نکرده؟!

مفهومی در فمینیسم هست بنام تبعیض مثبت. بدین شکل که بعضی تفاوتها باید باشد تا تاثیرات سالها مردسالاری از بین بره. مثلا یک حداقلی برای نمایندگان زن در پارلمان در نظر بگیرن که طبیعتا باعث می شه کاهی زنی با رای کمتر از یک مرد به مجلس راه پیدا کند. من اصولا با این مساله تا زمان جا افتادن فرهنگ موافقم. اما یه نمود دیگری داره که من شدیدا این یکیو دوست دارم. اینه که زن می تونه مردو مهمون کنه ولی مرد اگه پول چیزی رو حساب کرد، زن باید دنگش را پرداخت کنه... این یکی عالیه. من که در عشق داشتن چنین پارتنری می سوزم ;)

Tuesday, February 27, 2007

گاهی می بینم بعضیا در دفاع از چین می گن که یک ملیارد جمعیت را سر و سامون دادن هنری است که تنها از پس حکومت مائوییست سر کار بر می آید. اما یه سواال: می دونین تراکم جمعیت هلند بیشتر از چین است؟ در هلند هم لزومی بر نابودی آزادی های فردی برای سیر نگه داشتن جمعیت بوده

پ ن: انگیزه کارل مارکس برای تئوری پردازی هایش، لیبرالیسم لجام گسیخته موسوم به منچستری بود که با استدلال اینکه کارگر راضی است و الا کار نمی کرد، به استثمار روح انسان می پرداخت. من فکر می کنم بلایی که امروز سر کارگران چینی می آد بیشترین شباهت را در دنیای امروز به آن شرایط داره. فک کنم اگر مارکس بود و اینجور چیزهارو می دید که به نامش انجام می دهند، تمام تارهای ریشش رو می کند...

در آزارهایی که به زن در جامعه نابرابر جنسی می رود شکی نیست اما اینجا می خوام به گونه ای دیگه به مساله نگاه کنم:

- دوستی تعریف می کرد که زمانی دوست دختری داشت که می گفت "من که تا قبل از ازدواج با تو سکس ندارم. اگر روزی سکس خواستی بیا من بهت پول بدم بری جنده بکنی..."

- بسیار داده شده در استدلال برای حجاب اینجور بیان شده که مردها نمی تونن خودشونو نگه دارن پس زنها باید خودشونو بپوشونن.

نتیجه گیری: زنها می تونن بر نفس خودشون قالب بشن ولی مردها از لحاظ جنسی موجوداتی بدبخت و بی اراده ان. توهین از این وحشتناکتر؟ آیا برای تغییر این ذهنیت نباید مردها برای نابودی حجاب مبارزه کنن؟

Saturday, February 24, 2007

- با این چیزایی که تو گفتی دو تا تفسیر ممکنه... یا شاید بیشتر اما دوتاش محتمل ترن.

- ببین ته هرکدومش بری، گند و کثافته. وقتی خوبه که هیچ تفسیری وجود نداشته باشه و تو فقط با خود خود کار طرف باشی.

- نه که تو کارات همه بی تفسیرن و مستقیما می شه فهمیدشون؟ پس خفه شو

- ...

پ ن: بابت غلطهای املایی همیشگی شرمنده. فک کنم یه قسمتی از مغزم ایراد ساختاری داره... دیکته رو با شکل کلمه می نویسم. احتمالا تو کلمه تفسیر یا یاد" تقصیر" افتادم یا شاید حتی "صفر"...

- بابا به تخمت دختر.

- من که تخم ندارم!

- تخمدان که داری... معمولا xدان یعنی جایی که x در اونه. خوب در تخمدانم باید طبعا تخم باشه. تخم منم که وقت سکس نهایت زورشو بزنه می تونه با لبه حلقه دلنگ دلنگ کنه و راهی به توی تخمدان نداره؛ در نهایت باید یه چیزی تو تخمدان از خودت باشه که می تونی اینجور چیزارو بهش حواله کنی.!

Friday, February 23, 2007

از اسم آزاد خوشم می اومد جدیدا به یه چیزی توش رسیدم که عاشقش شدم: "آزاد مُرد." ایهام داره. ایهامی که با لحن گفتار هم نمی تونی از بینش ببری...

باز نویسی "پرومته در اوین" اثر ایرج جنتی عطایی رو خوندم... چی بگم خودت بخون. راستی منم از همون قسمتیش لذت بردم(مطمئنا منظورم این نیست که قهقهه و پشتک زدم؛ بلکه تکاندهندگی و اشاره عمیقش مجذوبم کرد) که برادر hohe_z بهش اشاره کرده.

Thursday, February 22, 2007

از تصادفات خوب اینه که طبیعت برای ریدن سوراخی طراحی کرده که بطور تصادفی شکلی داره که از طریق اون می شه به مردا هم تجاوز کرد تا لااقل بتونن تصوری هرچند تقلیل یافته از مورد تجاوز قرار گرفتن داشته باشن...

فرق کلمه دل انگیز با دول انگیز چیه؟

من که فک نکنم با هم فرق زیادی داشته باشن. نهایتش یه چیزی تو مایه های فرق معاشقه و بُکن بُکن!

پ ن: خانم بی دول. منظور من از دول، دول معنویه که همه مون داریم. البته شاید با نسبت دادن بخش شهوانی انسان به آلت رجولیت، یه جورایی در حق همجنسان گرامی تبعیض روا داشتم که می دونم با طبع بلندشون منو مورد عفو قرار می دن.

از اول می دونستم نمی شه با کسی که کیلومترها دورتر از تو زندگی می کنه پارتنر شی. حداقلش نبودن سکسه. همین حماقتم باعث شد چیزی که لایق حماقتمه بهم نسبت داده بشه. خلاصه این تجربه رو به قیمت رفتن به کونم کسب کردم:"هیچوقت دوری رو بی خیال نشو و فک نکن عشق مثل جمبوجت مافوق صوت تو آسمون حرکت می کنه. حتی وقتی زیر یه سقفم هستی برای نفوذ علاقه ات به طرف مقابل سالها لازمه مثل جاری شدن عسل"

یه توضیحی درباره پست قبل:

ایهاالناس من با هر زنی که که می شناسین از جمله زن، پارتنر، فامیل و... شما ممکنه جلق بزنم یا زده باشم. اگرم دخترین که برای خودتونم همینطور... اگه منو می شناسین که حلالم کنین اگرم نه اینو بدونین و با توجه به این با من رابطه داشته باشین.

پ ن: می دونی مثل احضار ارواح می مونه. یعنی تو که می ری تو حال مدیتیشن دست خودت نیست کی می آد تو ذهنت. یه چیزی تو مایه های ماوراالطبیعه!

پ ن2: فک نکنم بقیه هم(حداقل پسرارو مطمئنم) همچین تافته جدابافته ای باشن واسه همین حرفای منو درباره اوناهم در نظر داشته باشین...


Monday, February 19, 2007

یه زمانی بود که من فقط برای یه نفر جلق می زدم و اینو شکلی از وفاداری می دونستم. این مساله بعد از اینکه با همون فرد سکس هم داشتم مدتی ادامه داشت یعنی به علاوه سکس، جلق هامو هم فقط با تصویر اون می زدم. بعد یه زمانی شد که سکسم با اون فرد بود اما جلق هام با تصویر خیلیای دیگه همراه شد. نمی دونم اصولا جلق زدن با تصویر فقط یه نفر آیا نشونه نوعی از وفاداریه یا نه؟ نظر شما چیه؟

سوالای مرتبط و شاید حتی کلیدی تر: آیا کسی که با تصویر فرد دیگری جلق می زند کار غیر اخلاقی ای می کنه؟ اگر بله، کار زشت فردی است یا اجحاف به کسی است که با تصویرش جلق زدی؟ بذار لری بگم: اگر من با تصویر شما جلق بزنم، به شما بر می خوره؟ اگر آره، حق داری ناراحت شی یا نه؟

دوست دارم جواب شمارو به این سوالا بدونم.

- خوب اگه انقد زجرت می دم چرا ادامه می دی؟

- از رو خریتمه

- یعنی چی آدم مگه کاریو با اینکه می دونه خریته ادامه می ده؟

- تو نمی فهمی... منظورم اینه که عاشقتم.

- عاشق برای موندن نیازی به خریت نداره. بی خود عشقت به مازوخیسمتو گردن من ننداز و منتش هم سر من نذار. برو با اعتیاد خودآزادی خودت بخواب!

Sunday, February 18, 2007

اگر من دیکتاتور بودم: طرحی می ذاشتم که در مدارس با دخالت پزشکی و بی حسی های موضعی و بدون درد، پرده بکارت دخترارو در 15 سالگی را از بین ببرن. خلاصه یه مساله مزخرف که مسبب گند و کثافتای بیشتری هم در رابطه های جنسی است، بعد یه مدت واسه همیشه از بین می رفت. شاید یه نسل نفرینم کنه اما تا قرن ها دعایی قومی پشت سرم می مونه.

پ ن: یه چیز تو مایه های کشف حجاب که قبلش حتی اونایی که اعتقادیم نداشتن، مجبور بودن برای رعایت عرف بی خیال خواستشون بشن. اما یه مدت زور باعث شد تعارف مردم بریزه و تازه ببینن نهایتا اینجوریام نیست که با دیدن یه تار مو هر مردی بپره روشون. این مساله درباره پرده بکارتم هست.

کارم یه بدیایی داشت. شاید به یه آدم ظلم کردم و شاید برای یکی دیگه که خودش شرایط سختی داشت دردسر بیشتری از پیش ایجاد کردم. اما به هر حال از تن دادن به راهی که از ریا می گذشت، بهتر بود. همیشه انتخاب بین بد و بدتر دور باطل نیست.

اصل خبر: "پسری 15 ساله که در انگلستان توسط خانم معلم 32 ساله دبیرستانش به ارعاب نمره و انداختن، به مدت 6 ماه مورد تجاوز قرار می گرفت، از او شکایت کرد و به علاوه مجازات حبس خواستار غرامت سنگینی شد...."

من و یکی از دوستام این خبرو fh il خوندیم. کمی به این مساله خندیدم که" پسره زده تو کره تازه غرامتم می خواد و می گیره". اما یه دفعه من رفتم تو فکر... با خودم گفتم اگه جای پسره یه دختر بود و متجاوز مرد، بازم اینجوری بود احساسات ما؟ بازم می تونستیم با طنز باهاش برخورد کنیم؟ فک نکنم. این باز از نشانه های ناخودآگاه تبعیض است. البته باز هم کارکردش به ضرر هر دو جنس است. هیچ کس نگران پسر موردنظر نیست و دغدغه بلایی که سرش اومده رو نداره. بلایی که شاید خودش هم ندونه که بر سر روح و روانش اومده. به علاوه اینکه اگه مورد تجاوز دختر بود، به علاوه اینکه نگرانی ها و دغدغه مساله اش بین بقیه بیشتر بود، به او به عنوان کسی که چیزیو واسه همیشه از دست داده- یه بازنده بیچاره و قابل دلسوزی- نگاه می کردن. در حالی که اون دختر فقط یه سانحه دیده است. آیا کسی که فرضا تو یه سانحه دماغش شکسته یاشه هم شامل این دلسوزی اگزجره می شه؟ به نظر من این نگاه اگزجره لعنتی که خود را در دلسوزی می نماید، درواقع بسیار بسیار بیشتر از خود سانحه، باعث ضربه به ذهن اون فرد می شه.

پ ن: همه مسائل را در محیط ایران فرض کنید. یعنی فرض کنین در ایران اگر معلم به شاگردش تجاوز کنه.

پ ن2: منظورم از دلسوزی اگزجره مطمئنا ناراحت نشدن از غم یه انسان دیگه نیست اما باید این چیزی کاملا مشخص و مسلم باشه: که اون انسان اگرچه سانحا دیدست، چیز غیر قابل برگشتیو از دست نداده و قرار نیست از هیچ حق انسانی ای که ما داریم، محروم شه که با دید از بالا و دیدن پایین بودنش دلسوزی کنیم. و نهایتا این غم طبیعی از ناراحتی انسان دیگه اگر فشار و نگاه سنگین جامعه حذف شه (که طبعا فرد سانحه دیده کمتر آزار می بینه) طبعا این غم انسانی(مخصوصا اسمشو همدردی نگذاشتم) هم بسیار کمتر می شه.

Saturday, February 17, 2007

نمی دونم تبلیغ بیمه نوزاد سینا رو دیدین یا نه. یه ماشین عروسو نشون می ده که عروس و دوماد ازش پیاده می شن و در صحنه ای که کنار هم وایسادن گوینده می گه"بیمه نوزاد سینا..."

من فک می کنم صحنه ای که تو ذهن طراح این تبلیغ بوده لحظه هم آغوشی بوده و اگه اینجا ایران نبود، احتمالا یه زن و شوهرو تو تختخواب نشون می داد. واسه همین جایگزینی و معادل شدن این تصویر با اون، این تبلیغ رو من تاثیر اروتیک داره!

شرمندگی تنها حسی است که به من دست می ده. ای کاش زمین دهن وا کنه و هممونو...
اینجور حیوون بازیا کم و زیاد همه جا هست. اما رفتار جامعه ما(اعم از پدر و مادر و پارتنرو...) نمونست نمونه! واسه من دردناک ترین مساله دردیه که خودش می کشه بیشترم از رفتار دیگران نه خود مساله و الا دلم نمی سوزه؛ چون آدم واسه کسی دلش می سوزه که از خودش پایین ترش بدونه ولی من اصلا اینطوری دربارش فک نمی کنم. این مساله ممکن بود واسه من بیافته یا خواهرم یا هر کس دیگه ای. این جدا از حیوون صفتی کثافتایی که باید جرشون داد، فقط یه سانحه است.

پ ن: نکته دل انگیز اخلاقی: نقاشان چیره دست ما زنانی ارزشی بودن است.

Friday, February 16, 2007

تا حالا فک می کردن مطلقا مخالف کشتن یه انسانم. تا حدی که حتی مخالف اعدام به عنوان قصاص شدم. اما امروز نتیجه ای عجیب درباره خودم رسیدم. بارم مخالف اعدامم اما مثل اینکه هستن آدمایی که حاضرم با طیب خاطر به وحشیانه ترین شکل ممکن بُکشمشون!

Wednesday, February 14, 2007

اندر شباهات کیر و آنتن تلسکوپی:

در عین حالی که جفتشون قابلیت افزایش و کاهش طول را دارند؛ این افزایش طول و بالعکسش، کارکردی مشابهی در هردو دارد. وقتی کوتاهند تنها می توانند طول موجهای بلند را بگیرند که برای آنتن می شود موج FM و برای کیر می شود منطق. اما وقتی دراز می شن، بیشتر تحت تاثیر طول موجای کوتاه قرار می گیرن. یعنی امواج SW و احساسات رومانتیک.

- بالا بری پایین بیای نوکر بی جیره مواجب سرمایه داری هستی. یه جوری خودتو نشون بده واست مستمری برقرار کنن؛ لااقل اینجور مفتی سنگشونو به سینه نزنی.

- امثال شما منو چه جانا چه شخصیتا ترور نکنن؛ مستمری پیش کش.

Tuesday, February 13, 2007

الان یه مطلبی خوندم کلی کفرم در اومد. یه بار در انتقاد به جنبش فمینیسم به این مساله اشاره کردم اما بازم یه نمونه بارزش رو در یه متن رسمی از نوشین کشاورزنیا دیدم؛ به این قسمت دقت کنین "ضمن آنکه معتقدم رفتار اين زن با آن زن نمودي از رفتار اقتدارگرايانه مردانه است که از حوزه خانواده به محل کار کشيده شده و آن آگاهي و مدرنيت هم که شما در وجود اين زن ديده ايد مرا به ياد داعيه هاي کاذب بسياري از مردان مي اندازد که با هر پيشينه طبقاتي، اقتدار و استبداد مردانه خود را بر همه زنان طبقات مختلف تحميل مي کنند! در يک کلام صرف زن بودن مانع وجود انديشه هاي مردسالارنه نمي شود". دیگه رسما هر نوع ظلمی حتی اگر دو طرف قضیه زن و مساله سر چیز دیگری(پول) هم باشه، نشانه رفتار مرد سالارانه می دونن و مرد رو معادل واژه ظالم قرار دادن. چه تبعیض کثیفی خلاصه من اعلام خطر می کنم!...

یه کم که می رم تو عمق ذهنم ، تبعیضی بسیار ماهرانه مستتر، رو می تونم ببینم. هرچقدر هم سکس را کاری دو طرفه بدونم، نمی تونم عذاب وجدانمو از سکس با یک دختر پنهان کنم. یعنی همیشه ناخودآگاه این حس لعنتی را دارم که اگر فرضا با فلانی سکس کنم بهش اجحاف کرد. مثلا اگر سکسی با دختری بدون پرداخت بهایی جز سکس خودم، انجام بشه، ناخودآگاه نمی تونم جلوی این حسمو بگیرم که یه جای کار می لنگه؛ که منطق بدون تبعیض چیز دیگری می گوید: وقتی سکس دوطرفه است همونجور که تو از سکس با اون لذت می بری عوضش روهم با لذتی که به اون می دی در می آری... البته یه بار دیگه هم گفتم در مساله تبعیض بین زن و مرد طرف برتر وجود نداره و هر دو طرف قربانی می شن. مثلا این حس ناخودآگاه من علاوه بر اینکه دید مفعول به زن را نشان می دهد، بی ارزشی سکس مرد(خودم) را هم در نظر من، نمایان می کند . به نظر من اصطلاح "ذهنیت دِفرمه" کلمه مناسبتری از تبعیض ( که ذاتا کلمه ایست که به برتر و پست تر تجزیه می کند)، است.

من نمی دونم این راهپیمایی نشون دادن یا اصولا بحث کردن درباره تعداد شرکت کننده ها (کم شدن یا زیاد شدنشون)یعنی چی؟! حالا ج ا بی خیال ولی بقیه چرا هنوز اینو اصولا مساله ای برای بحث می دونن؟ تجربه نشون داده اینجور حکومتا چه وضعشون خوب باشه چه بد، راهپیمایی میلیونیشون سر جای خودشه. حتی تا آخرین سال سر کار بودنشون هم دیگه پر کردن خیابونا کاری نداره. اصلا چرا یکیشون برای ریدن به این استدلال نمی ره از اتوبان شیخ فضل الله یا جاده دماوند یا جاده قم در روز چهارشنبه قبل از 22 بهمن فیلم بگیره که چه حجمی از ماشین تمامی وخروجی ها رو پر کرده. طبعا کسی که با این بدبختی می ره شمال، می ره در حین گشت و گذار یه کیری تو کس زنش بزنه، نه اینکه که اونجا در مشت زدن به دهن استکبار شرکت کنه. خلاصه اون هست اینم هست. نه می شه با این جمعیت جمع شده بین انقلاب و آزادی چیزیو ثابت کرد نه با حجم ترافیک خروجی تهران چیزیو نفی...

به علاوه کافیه به یه حساب سر انگشتی برای شکستن عظمت قضیهه روی بیاری بدین صورت که: طول انقلاب تا آزادی را بگیری 5 کیلومتر(یعنی 5000 متر)؛ عرضش را هم 20 متر؛ برای هر نفر هم نیم متر مربع در نظر بگیری(فک می کنم برای راه رفتن یه آدم معمولی کم هم هست). یه ضرب و تقسیم ساده نشون می ده حدودا چن نفر برای پر کردن این فضا لازمه: می شه 200 هزار نفر... با خود میدونا و اطراف فرض کن بشه می شه 250 هزار نفر. خطای محاسبه و تخمینم در نظر بگیر و بکنش 300 هزار نفر اصلا 400 هزار نفر! به نظرت در مقابل جمعیت تهران و حومه(مثلا کرج) که راه پیماییشون در تهران برگزار می شه، عددیه؟ (در مورد پر شدن خروجیای تهران هم استدلال مشابهی می شه کرد). چیزی که حداقل تا حدی نشوندهنده است مثلا تعداد رای دهنده ها است(البته اینم ملاک کاملی نیست چون خود منم گاهی شرکت می کنم اما به هر حال دست کم کمی است)؛ که لااقل در تهران 10 ملیونی از 1 الی 1.5 ملیون بیشتر نمی شه. البته در شهرستانای کوچیک می بینی 80% هم رای می دن. به هر حال منظورم اینه که اصلا بحث کردن درباره چیزی که هم تاریخ نشون داده اصلا ملاک نیست هم منطق دو دوتا چارتا، مسخره است؛ چه در جهت استفاده چه استفاده سلبی!

پ ن: راستی هیچ ادعایی روی ایده حساب کتاب تعداد شرکت کننده ها ندارم چون انقد تابلوست غیر ممکنه کسی تا حالا اینکارو نکرده باشه؛ فقط من نمی شناسمش که بهش اشاره کنم.

Monday, February 12, 2007

حتما از ماجرای جدید( تونل) قدس خبر دارین. نکته ای که امروز حسابی خندوندم این تعبیر بود که اسرائیل ادعا می کرد برای بازسازی گذرگاهی در اونجا مشغول خاکبرداری است. حکایتی از شیخ الشیوخ ممتقی خان شومبول بلند یادم اومد که بازگوییش را خالی از لطف نمی دونم:

روزی شیخ به خانه شد و مردی را دید که با دختر پیش از آن باکره اش به زور در آویخته و آثار انزال بکارت در میان رانها و شاهد به جبر بودنش در آثار کبودی بدن دختر، نمایان بود. بانگ بر آورد که "هان کیستی و چه می کنی؟" جواب آمد "چاه باز کنم. متوجه گرفتگی در مجرایی شدم و بر خود ندیدم که در زدودن آن نکوشم ." امان از انقیاد در بند وظیفه شناسی!

انطباق حکایت شیخ بر خبر مذکور به عهده خودتون.

Sunday, February 11, 2007
بازی باحالیه دی جی. خُب تصورات من:
1- مکابیز: قد متوسط(175)، صورت گرد، موهای کوتاه یکدست، از اون قیافه ها که احساسات درونی اصلا از ظاهرش معلوم نیست
2- الی: سبزه، خوش هیکل، لب کمی گوشتی(منظورم بد نیستا)، قد متوسط رو به بلند بین دخترا(162)
3- لئون: قد بلند، موها جو گندمی، استخون درشت، پیشانی چین دار، دستای بزرگ، چشمای ریز
4- حمیدقلی: کپل، قد متوسط(170)، خوش خنده، مهربون
5- رویا: قد بلند، لاغر، کاملا بی آرایش، انگشتای کشیده، دهن کوچیک
6- شایا: عینکی، پر حرف، کوچولو موچولو
7- مانی: لاغر، قد بلند، قیافه غمگین، در حال پیپ کشیدن، لباس کرم شوکولاتی

اما سه نفر: سان جون، الی و مورچه سیاه
پ ن1: خودی دُکی اسمی رو بازیش نذاشته واسه همین من یه پیشنهاد ارزشی دارم: بازی 22 بهمن!
پ ن2: بعضیارو که یا خودشونو دیدم یا عکسشونو واسه همین تخیلی ندارم دربارشون.
پ ن3: هم هفت تا تعداد افرادی نیست که من تصوری ازشون دارم هم سه تعداد افرادی نیست که من می خوام تصوراتشونو بدونم اما به هر حال قوانین بازیو مبتکرش تعیین می کنه و دوس ندارم درش دخالت کنم.

از تردستانه ترین کلکهای طبیعت:

موقع خروج کیر، بافتی کشسان از کس به بدرقه بیرون می آید و وعده پذیرشی دوباره با آغوشی باز را توشه راه و انگیزه بازگشتش می کند.

پ ن: چه رومانیک شد! لقب ارومانتیک(eromantic) انگ این نوشته است. کپی رایتشم نمی خوام فقط واسم صلوات خیرات کنین که به هیچ قیمتی نمی خوام حوریا رو از دست بدم...

Saturday, February 10, 2007

جون مادرتون یکی به من توضیح بده ":دی" یعنی چی؟! والا تو شکلکای یاهو که اصلا از حروف فارسی استفاده نمی شه .اگر بگی هم اشتباه تایپی می شه"دی" معادل "nd" می شه که ":nd" هم شکلک خاصی تو یاهو نیست... خلاصه من که به این مغز پیزوریم زیاد فشار آوردم ولی بجایی نرسیدم. ایهالناس مدد!

پ ن: داش البرز اعتراف می کنم به این یه مورد فک نکرده بودم و واقعا نمی دونستم! به "دی" به عنوان مخفف "دیروز" یا ماه "دی" هم فک کرده بودم؛ حتی لحن تلفظش را هم از ذهنم دورنکرده بودم یعنی "دیییییییییی" یه چیز تو مایه های "دِ"!... خلاصه اگه جر و جر بازیه فک نکنم کسی جز من کس مغز لایق رسیدن به این افتخار باشه .

- ببین عزیزم عشق من به تو افلاتونیه...

- مگه افلاطون کیر نداشت؟

- والا فک کنم بستگی داره با "ط" دسته دار بنویسی یا با "ت" دو نقطه!

یعنی فک می کنین خمینی از اینکه به "نویسَنده" بگه "نویسِنده" غرض خاصی نداشت؟ من که بعید می دونم.

" مردی که ادعا می کرد امام چهاردهم است به جرم شیادی دستگیر شد..."

نتیجه اول: امام دوازدهم بودن فوایدی دارد از جمله دادن مفتی زنان فدایی با شعار قربت ان اله الله به شما که ثوابش ثواب هزار شب قدر است.

نتیجه دوم: امام سیزدهم بودن از اونم بهتره چون همه اون فوایدو داره تازه اگه بگیرنت می تونی خودت را هم قربانی نشون بدی تازه گناهشم کمتره!

نتیجه سوم: اگر امام سیزدهم یا چهاردهم یا... هم شدی چز در مراوده با بانوان ارزشی، بروی خودت نیار. فقط مامانو ببوس!

Friday, February 09, 2007

و اما نقد من به جنبش فمینیستی؛ ابتداعا با چندتا نقل قول شروع می کنم. اولیش از مطلبی از سیبیل طلا است که به جای خود گفتم با اعتراضش کاملا موافقم. اما نوع اعتراض هم مهمه همونجور که شاید انتقاد محمود فرجامی تا حدودی درست بود ولی لحن نفرت انگیزی داشت.

"من اگر جای شما بودم آن لوگوی کلاغستان را بر می داشتنم جايش يک عضو شريف مردانه می گذاشتم که نمادی از مرد سالاری مبتذل این برنامه باشد..."

و دومین نقل قول از یکی از کمپینی هاست که در وبلاگ شخصیش گذاشته و بدلیل بی خبری از رضایت یا عدم رضایتش لزومی نمی بینم ازش نام ببرم:

"این دو روزه اتفاقاتی افتاد که گرچه برایم بی اهمیت بود اما برای بار هزارم خوشحالم کرد از اینکه "مرد" نیستم. خیلی جاها جلوی خودم را گرفتم که وارد کانسپت های مردانه نشوم (کانسپت مردانه، استفاده ی بی پروا از واژه های جنسی، مثلن نام بردن اندام های جنسی نیست اما فحش جنسی هست) و اخلاق فمینیستی را از یاد نبرم. اخلاق فمینیستی نگذاشت از قدرت ام ( که اینجا در اختیار داشتن برخی اطلاعات خصوصی افراد بود) علیه اشخاص استفاده کنم. اخلاقیات فمینیستی نگذاشت نقطه ضعف های طرف ام را علنی کنم فقط به این قصد که له اش کرده باشم. که برنده باشم. در عوض اخلاقیات مقدس مردانه بود که این منش ام را دلسوزی های ریاکارانه ی زنانه و کولی بازی هایی جهت یافتن شوهر تعبیر کرد. چه باک؟ من از خودم راضی هستم...."

و به این دو نقل قول اضافه می کنم صحبتی که مهرانگیز کار در جواب شخصی که می گفت شما چرا به مسائلی مثل مهریه که به نفع زن است اشاره نمی کنین و سعی در تغییر اونا ندارین. فرمودند:"زنها مجبورند برای داشتن اهرمی در طلاق به مهریه سنگین متوصل شن. به علاوه مرد که اون مهریه را امضا می کنه، می تونه این کارو نکنه..."

ابتدا به مطلب اول از سیبیل طلا اشاره می کنم. به نظر من ایشون در مقابل مساله ای اشتباه و حقیقتا قابل موضع گیری، برخوردی از همان جنسی کردن که طرف مقابل. یعنی ایراد یک انسان و نگاه غیر انسانیش را، به مرد بودنش متصل کردن که دقیقا حرکتی است از جنس تبعیض جنسی. به علاوه از آلت جنسی مرد به عنوان توهین استفاده کردن که نشانه تحقیر ذهنی ایشان نسبت به آلت تناسلی مرده. و اگر بخواهیم مثل خودش روی این حرکت اسم بگذاریم می شه زن سالارانه که البته من با این نوع نامگذاری و موضع گیری مخالفم و این را حرکتی عاری از ایمان به برابری انسانها و اشتباهی انسانی می دونم که مرد و زن نمی شناسه. از این تفکر در متن نقل شده از اون وبلاگ شخصی با وضوح و شدت بیشتری می توان یافت. نویسنده در اون متن در مناقشه ای که احتمالا بین او و یه پسر اتفاق افتاده، به وضوح تمامی صفان مثبت انسانی خود را به زن بودنش و صفات غیر انسانی طرف مقابل را به مرد بودنش متصل کرده. من شخصا این حرکت فاشیستی مصادره صفات تا پیش از این شریف انسانی را به نفع جنبس فمینیسم به ایشون و کل جنبش زنان تبریک می گم. در واقع ایشون مثلا این گزاره کلی را تلویحا پیش فرض قرار داده که اینکه "نقطه ضعف طرف مقابلت را صرفا به قصد له کردن در مناقشه لفظی مورد هدف قرار ندی " خصوصیاتی مربوط به جنس(برتر) زنه که مرد به دلیل جنسیتش دارای آن نیست. حتی در صحبتهای مهرانگیز کار هم می شه دید که به راحتی در عین تقبیح نابرابری های به نفع مردان، تبعیضهای به نفع زن را دفاع طبیعی می دونه. در حالی که می شه به راحتی قضیه را برعکس دید. مثلا همانطور که مرد زیر عقدنامه را فرضا با شرط مهریه سنگین امضا می کنه، زن هم زیر همان را با مفادی تبعیض آمیز امضا کرده و این دلیلی بر توجیه نابرابری حقوقی نیست. و نهایتا من در این صحبت هم همان عنصر شنیع نگاه نابرابر به انسانها را می بینم.

برای من واضح است شرایط نابرابر زن و مرد به دلیل ذات رابطه ایندو با هم مثلا مثل تبعیض بین سیاه و سفید نیست؛ که یک طرف راضی و خشنود باشد و طرف دیگر در موضع ضعف. در واقع همانجور که زنها در این رابطه کالایی قابل مبادله شدن مردها هم تبدیل شدن به دلالانی همیشه بدهکار و در این رابطه اثزی از آن چیز ذاتا ارزشمند که برای دو طرف در این رابطه گوهری بی بدلیه، برای هیچکدوم چیزی دیده نمی شه و این شرایط غیر انسانی به وضوح دوسر باخته. و از نظر من کاملا واضحه که اسم مردسالارانه اصلا کلامی مناسبی برای اطلاق به آن نیست مگر برای دوستانی که ذهنیت غلط خود را با انگیزه کوچک سبک شدن و به قیمت رفتاری تبعیض آمیز به نوعی دیگر، حفظ می کنن. به علاوه که در شرایط فعلی همانقدر مردها موثرند که زنان که گاه به گاه در خود مجلس دفاع آنها را از این نابرابری می بینیم که اطلاق مردسالارانه تقریبا آنها را هم با وجود زن بودن تبرئه می کنه.

نهایتا برای من واضحه که راه بهتری برای اعتراض و حرکت برای بهبود شرایط هست. برای نمونه توجه شمارا بار دیگر به مطلب لوا جلب می کنم؛ که در عین اعتراض شدید به مطلبی نفرت انگیز، اثری از برخورد متقابل در آن نیست. من پیش از این هم از ایشون جز این ندیدم و به نظرم الگوی یک ذهنیت شریف انسانی در عین عدم انفعاله.

Thursday, February 08, 2007

یکی از لذت بخش ترین مکثها، وقتیه که داری یه کتاب جذاب می خونی و می رسی به دو تا صفحه که با هم ورق می خوره و یه مدتی طول می کشه که با آزمایش راههای مختلف این دو صفحه را از هم جدا کنی.

یه چیزی تو مایه های وقتایی که داری کیرو جا می زنی و چند بار زاویه اشتباه می شه و جا نمی ره. ما برای این حالت یه اصطلاح داریم به نام رانگ وی(wrong way). فلسفه رانگ وی هم از اونجا می آد که در دوران بچگی من و البرز یه ماشین بازی کامپیوتری بود به نام لوتوس؛ وقتی جاده رو برعکس می رفتی اون بالا wrong way بصورت چشمک زن هشدار دهنده ظاهر می شد. خلاصه این اصطلاح رانگ وی از اونجا اومد و به کمونه کردن کیر به سمت آسمان آبی هم اطلاق شد.

پ ن: درباره لوتوس بودنش مطمئن نیستم. شایدم یه ماشین بازی دیگه بود...

حرفای جدید ژاک شیراک رو حتما شنیدین؟ من تکرارش می کنم:

" ایران یکی دوتا بمب اتمی هم داشته باشه ایرادی نداره. چون جرات استفاده اش رو نداره. اگرم استفاده کنه ظرف چند ثانیه ایران را با خاک یکسان می کنیم..."

من تا حالا ندیدم جرج بوش سردمدار دشمنان از همچین ادبیاتی درباره ایران صحبت کنه. این اولین بار هم نیست که زاک شیراک اینطوری صحبت کرده. باعث تعجبه که دوستان کافه نشین ما (شاید به خاطر سمپاتی با کافه های دودگرفته پاریس) اینجور مواقع قاطی نمی کنن.

بذارین گمی برگردم عقب تر. اتحاد جماهیر شوروی تجزیه شد. تا قبل از تجزیه سهم ایران و این کشور از دریای خزر نصف نصف بود. چه از لحاظ ارضی جه منافع. اما اتفاقی که افتاد: روسیه بازمانده خلف اصلی اتحاد جماهیر شوروی 50% خودش را حفظ کرد و 50% ایران بین ایران و سه کشور باقی مانده تقسیم شد؛ یعنی 12.5% برای هر کدام. درباره روسیه هم این دوستان در جهت عکس العمل مناسب برادران حزب اللهی (که اگه از دما یه بچه تو اسرائیل خون بیاد فغانشون به آسمونه) درباره کشتار شیعیان چچن، ترجیح می دن سکون کنن.

نتیجه اخلاقی: هرکی تو کونمون کرد، کرد. فقط دهنش بوی توتون آمریکایی نده.

پ ن: یاد پدرا ناموس پرستی می افتم که انقد از رابطه نا مشروع دخترشون و بی آبرویی می ترسن، از سر دلسوزی حاضرن دخترشونو به ازدواجی وادار کنن که یه قدم اونور جندگیه(فروش بصورت فله).

Wednesday, February 07, 2007
مکابیز مدتی پیش مطلبی را لینک داده بود که من دیشب شدیدا درگیرش شدم. البته دیر چون فیلتر بود و من به تازگی ابزار فیلتر دور زن پیدا کردم. مطلب از سیبیل طلا بود ودر اعتراض به مطلب محمود فرجامی درباره مصاحبه شهرنوش فارسی پور که نهایتا به جوابیه ای نفرت انگیز از طرف محمود فرجامی و باز هم جوابیه ای از طرف لوا انجامید. این پیگیری برای من شدیدا تکان دهنده بود.
با دیدن طنز کثیف فرجامی پشتم لرزید از اینکه نکنه نوشته های منم اینجوری به نظر بیاد. از تحقیر انسان به خاطر جنسیت ، دین یا نژاد یا هرتفاوتی بیش از هر چیزی متنفرم. مطالب هجوی که می نویسم همونقدر که درباره زنا است درباره مردا هم هست و هیچ ذهنیتی ندارم. از نوع طنز کثیف امثال فرجامی که توش تحقیر زن داد می زنه حالم به هم می خوره. نهایتا مطالبم یه هجو ساده است نه چیزی بیش از آن... چیزی که اعتراف می کنم در ذهنم اگزَجره و تحقیرآمیز شده کل مساله سکسه. اونم به خاطر شرایط کثیف این مساله در اینجاست. خودم خیلی از این مساله متاسفم ولی به هر حال این مساله ربطی به تحقیر زن نداره و همونقدر که ذهنم در این زمینه زنو می کوبه مردو هم می کوبه.
پ ن: احتمالا خیلی از لینکا فیلترن.
پ ن2: دهنم به فحش خوارو مادر نمی ره. همش حس می کنم با امثال این یارو تو یه کاسه قرار می گیرم دلم به هم می خوره...

اصل خبر: واکسن سرطان دهانه رحم در تگزاس اجباری شد.

به امید روزی که آمپول بارداریِ دهانه رحم در سرتاسر جهان اجباری شه.

پ ن: من در حضور همتون تعهد می کنم در این صورت شخصا یک آژانس تزریقات عام المنفعه تاسیس می کنم. با شعار ارزشی "دکتر دن سیفون در خدمت شما است"!

یه چیز جالب شنیدم. یکی به یه فعال قدیمی ایرانی در سازمان حقوق بشر اعتراض می کرد که چرا شما در اوایل انقلاب عکس العمل گسترده ای در برابر اعدامها و نقض شدید حقوق بشر نکردین. طرف در جواب اشاره کرد آن زمان فکس هم به زور بود و ما اصولا خبر نداشتیم اونجا چه خبر است و اگر هم خبر می شدیم بسیار سخت می توانستیم افکار خود را عمومی کنیم...

در واقع دوران سیاهی بود که دولتهای فاشیست به راحتی در حیاط خلوت خود هر کار می خواستند می کردند. این روزها حکومت دست رو کسی بلند کنه جیغ و ویغ همه بلند می شه و شاید همین عامل در آمدن زندانیان جدیده؛ که نمونشو در آزادی سریع فعالان زنان دیدین. این حضور رسانه و ایمان به چنین حقیقتی تا جایی است که دیگر سیاست گروه های مبارز پنهان کردن نیست بلکه باخبر کردن همه از فالیتها و هویتنشان است و این دست آوردی است که بدون همین رسانه های اخ و پیف و به قول دوستان دشمن بشر امروز، ممکن نبود.

Monday, February 05, 2007

دو سبک شکار وجود داره. اول شلیک یا هر نوع مقالبه مستقیم. دوم دام پهن کردن. مردها برای رسیدن به سکس راه اولو انتخاب می کنن و زنها راه دومو.

نتیجه گیری اخلاقی: بیچاره سکس در هردو حالت قربانی است!

نتیجه گیری غیر اخلاقی: هیچی گوشت شکار نمی شه!

پ ن: فک می کنم تا حدی توضیحی مربوط به انتقاد بجای ایرج در بحث فاعل و مفعول هم باشه.


وضعیت خیالی:

دولت در دفع فضولات مردم دچار مشکل شده و اوضاع داره بحرانی می شه. مردم دارن شاکی می شن و ضعف دولت داره کاملا معلوم می شه. آمریکا در پی اهداف خودش داره روی این مساله مانور تبلیغاتی می ده و مردم دعوت به بیشتر و بیشتر ربدن می کنه.

شخصا خیلی از دوستانو می شناسم که سعیشونو می کنن نَرینن یا حتی وقتی اَنِشون بگیره دچار اکراه می شن و دستگاه تبلیغاتی آمریکا رو مسئول جمع شدن فضولات در مقعدشون می دون.

Sunday, February 04, 2007

راز جنسی: ارضا روحی هر طرف، در ارضا جسمی طرف مقابل است.

پس وقتی ازضا شدی و طرف مقابلت نشد، برنده نیستی؛ بلکه تنها یه احمقی.

آقا می خواین فک کنین جوادم یا عتیقه دوستم یا... به تخمم. من از رضا پهلوی خوشم می آد. چرا؟ چون اصلا اثری از نخوت درش نمی بینم. یکی که جدش خان یه گورستون دره ایه چنان خودشو می گیره بیا و ببین؛ چه یرسه بابای آدم شاه باشه. ولی این بابا به نظر من اینطوری نیست. شاید بگین نشون نمی ده. ولی من قیافه شناس بدی نیستم. چشمای آدم نمی تونه اگه نخوت تو وجود آدم باشه پنهونش کنه.
Saturday, February 03, 2007

می خواهم درباره فاعلیت و مفعولیت در سکس بحثی را باز کنم. این مبحث در مباحث فمینیستی بسیارریشه دار است که نمود ظاهری آنرا در فحشای پایین تنه ای قابل مشاهده است. اصولا در شکل ظاهری سکس نمودی داریم که نشانه فاعلیت طبیعی فاعل باشد؟ چند عامل اصلی را از لحاظ تصویرگرایانه می شود دید. اول دخول آلت مرد به آلت زن. در اینجا به مثال های مشابهی که در ناخودآگاه هست و معمولا دست آویز استدلال می شود، اشاره می کنم. مثلا تصویر وارد شدن یک خنجر به بدن را با آن مظابقد می دهند. که طبعا خنجر را انسان به طور ناخودآگاه فاعل می داند چون بی تغییر می ماند ولی خنجر خورده می میرد. اما این حالت در سکس نیست و هر دو طرف بعد سکس بی تغییر و به قول معروف سر و مر گنده باقی می مانند. ممکن است اینجا به پمپ شدن ماده از بدن مرد به زن و یا نهایتا امکان حامله شدن زن اشاره شود. من برای رد این برهان بر فاعلیت مرد مثالی از لحاظ شکلی مشابه می زنم: وقتی ما غذا می خوریم به هیچ وچه آنچه خورده شده را فاعل نمی بینیم؛ بلکه موجودی که غذا وارد بدنش شده را فاعل تعیین می کنیم . همانقدر که آلت مرد را می توان با صفت فاعلی فرو رونده انگاشت، می توان آلت زن را هم با استدلالی مشابه با صفت فاعلی بلعنده توصیف کرد. دلیل دیگری که مس توتن متصور بود، وضعیت روتین سکس است که مرد بالا و زن پایین قرار می گیرد. البته استیلهای از سکس هم هست که زن رو قرار می گیرد؛ به علاوه زیر بودن هم دلیلی بر مفعولیت نیست و مثلا شما در ورزش وقتی وزنه می زنید، معمولا زیر وزنه قرار می گیرید ولی دلیل بر این نمی شود که شما وزنه را فاعل و خود را مفعول بدانید. و در نهایت این را هم می شود به عنوان برهان برای فاعلین مرد متصور شد: حرکت مرد و سکون زن؛ که اولا لزومی ندارد چنین باشد و اگر هم باشد، دلیل نمی شود: مثلا یک دربازه بان فوتبال که توپی را مهار می کند، آیا به دلیل ثابت بودن و متحرک بودن توپ، مفعول فعل صورت پذیرفته است؟

اما از بعد زبانی: بعضی از افعال اینگونه ذاتا مشارکتی اند مانند "سکس" یا "معاشقه" مشابه "مشارکت" یا "مسابقه". مشکل بیشتر درباره افعالی است که از لحاظ ساختاری فاعل و مفعول دارند. مانند "گاییدن" یا "کردن". اما این نکته حائز توجه است که داریم افعال مشارکتی دیگری مثل "ملاقات کردن" که با وجود داشتن فاعل مشترک، از نظر نحوی دارای فاعل و مفعولند؛ در حالی که گوینده بدیهی می داند مفعولِ درساختار نحوی، در واقع فاعلی است مشترک. وقتی می گوییم"من او را ملاقات کردم" خود و شنونده می دانیم به دلیل ذات اشتراکی بودن فعل "ملاقات کردن" ، "او" هم فاعل مشترک است و اگر او بخواهد از زبان خود اتفاق حادثه را توضیح دهد،می گوید که "او من را ملاقات کرده". راه حل به نظر من نگرش درست به فعل است. در بالا توضیح دادم که ذات عمل جنسی اشتراکی است. یعنی ایرادی نمی بینم که هم زن هم مرد بگویند "من تورا گاییدم". مشابها درباره فعل "کردن". و فکر می کنم مردها این کار را می کنند و بر زنها است که زبان خود را در این زمینه عوض کنند. در نهایت نیازی به درگیری با افعال نیست وقتی نگرش را درست کنیم.

آقا یه چیز بامزه. داره فوتبال گذارش می کنه. گزارشگره خیلی ریلکس می گه توپ "روی سینه هاشه...". بیچاره حواسش نبود این جمع بستن سینه عموما برای دخترا اتفاق می افته که حجم گرفتنشون نمی ذاره از دو تا بودنشون به این راحتیا صرف نظر کرد. در شرایط معمول باید می گفت "توپ روی سینه شه". خلاصه من که تو ذهنم این تصویر اومده: این بابا در حال پچ پچ خشن و کل و کشتی با زنش اونم تو رختخواب با زوم روی دستش که لا سینه هاش جا خوش کرده...

Friday, February 02, 2007

بابا این مردم شورشو در آوردن. رفتم دکتر و منتظر نوبت نشستم. در حالی که کونمو برای آمپول گرم می کردم از اطرافم هم غافل نبودم. هر وَر نگا می کردم یه زوج می دیدم که مرده زن مریضشو آورده بود دکتر. اونم چه زنای خوشگلی دین کسده ها. بابا یا زن نگیرین یا اگه نمی تونین خودتونو کنترل کنین، به فکر قشر مستضعف هم باشین و خوشگلاشونو نگیرین. یا اگه گرفتین به عزبای کیر به دست و آمپول به کونی مثل من رحم کنین و با مامانشون بفرستینشون دکتر!

پ ن: لازم به ذکره من احتمالا یه سمپاتی ای نسبت به زن بدحال دارم. البته بدحال جسمی. زمان متاهلی هم عشقولانه ترین زمان از نظر من وقتی بود که خانوم مریض می شد و من مشغول تیمارداری.

درباره فیلمای پرنو home made البرز یه پست گذاشته بود. از نظر منم در کیفیت برابر اونی که طبیعی تره، طبعا اروتیک تره. منظورم از کیفیت رزُلوشن نیست بلکه دل دادن به کار و حرفه عمل کردن طرفین سکسه؛ که خب طبیعتا بازیگران فیلمای حرفه ای به طور معمول کاربلدتر ان و از این لحاظ ضعف غیر طبیعی بودنشونو جبران می کنن. اما درباره بعضی کِیسهای خاص مثل موردی که البرز بهش اشاره کرده؛ فیلم فیلمی است home made به علاوه توش حرفه ای هم کار کردن. اما اینجا باز هم یه عامل دیگه در انتخاب من خودشو نشون می ده.

از یه مثال دیگه شروع می کنم. یه فاکتور موثر در کیفیت مشروب(همچنین دراگ)، "فرداش" است. یعنی اینکه به علاوه حالی که می ده، فردا روز که از سرت پرید، حالت بد می شه؟ و اگر می شه چقدر؟ خلاصه هرچی زمانی که مستی کاملا پرید، حال بهتری داشته باشی، مطلوبیت مشروب مورد نظر از لحاظ این فاکتور بیشتر می شه. فیلمای home made با اینکه تحریک کننده ترند، به دلیل فردای مزخرفی که لااقل برای من یکی دارن، انتخاب من نیستن. فردای دیدن اینجور فیلما (مخصوصا بعد قضیه زهره شوکت)، تصور انواع عاقبتهای محتمل و دلخراشی که به احتمال قریب به یقین یکیشون یقه تهیه کننده های بدبخت فیلم (مثلا تو فیلم مورد بحث یه دختر بامزه خوش صورت و یه پسر کُپُلِ چِت ) رو گرفته، جلوی چِشَم رژه می ره و به گه خوری می اندازدم. در حالی که تو فیلمای حرفه ای غیر ایرونی می دونی نه تنها یارو هم الان داره راس راس می گرده بلکه کلی از پولی که تو ضبط اون فیلم زده به جیب، به موقعش کیفور شده.

پ ن1: منظورم از بکار بردن تشبیه مصرف از مشروب یا مواد، بیشتر از اینکه دیدن خود فیلم پرنو باشه، بکار بردن تصاورش برای خود ارضاهایی آینده است.

پ ن2: منظورم وظیفه انسان اجتماعی و وارد شدن به این دست مقولات نیست. می دونم اگه منم نبینم انقد که واسه به گا دادن اون بیچاره ها لازمه، بیننده هست. فقط من ترجیح می دم ندونم و قیافشونو نبینم .یه چیز تو مایه های کبکی که تنها سرشو می کنه زیر برف.

Thursday, February 01, 2007

"من دولت تعیین می کنم

من تو دهن این دولت می زنم"


اگر ترتیب این دو جمله برعکس بود، یعنی"من تو دهن این دولت می زنم (بعد)دولت تعیین می کنم"، می شد به عقل این نابغه اعظم شک نکرد؛ اما آخه کدوم کسخلی دولتی رو خودش تعیین می کنه با این نیت که بعد بزنه تو دهنش؟ فرض کن بعد تعیین دولت، زدی تو دهنش؛ انقدرم محکم زدی که سیفتِکسِش اِرُر شد. خُب نهایتا باز می مونی بی دولت و باید یه دولت دیگه تعیین کنی و طبق مرامت دوباره بزنی تو دهن این یکی و قس علی هذا...

پ ن: سیفتکس ارُر شدن (به کسرِ "تِ" و ضمّ "رِ"): درب و داغون شدن؛ به صورت "سیفتکس ارور دادن" یا حتی "سیمپلکس(به کسر "پ" و "لام") ارُر دادن" هم بکار برده شده است.