سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Saturday, December 31, 2016
مالیخولیا: از عدن تا عدم

زن‌ها هم هیچ جذابیتی برایم ندارند. به نظرم مذکرهایی می‌آیند که صرفِ گول زدنم تظاهر به مونث بودن می‌کنند. آرایش می‌کنند، ناز و غمزه می‌کنند، ضعیفه و آسیب‌پذیرنمایی می‌کنند و... شاید که مشاعرم مختل شده و به اشتباهم بیاندازند. نبینم همان پدرانشان اند که ریش و سیبیل تراشیده و ظاهرشان را به صد رنگ و لعاب مزین کرده اند... شاید ترغیب شوم... تا شاید که جفت‌گیری کنیم... عالم هولناکی است، میان دیگر عوالم، جنسیتی که من در آن سیر می‌کنم. 

[اما تو و فقط تو پدر نداشتی حوا. نرینه‌ای که بخواهد گرگیت خویش را در پوست لطیف برّه‌سان‌ات توامان پنهان و بازتولید[مثل کند. همین حکاک پیشانی‌نوشت من شد مبین ابدی شدن جستجوی تو؛ یگانه‌ی دردانه‌ی هستی که نیستی؛ عیسی مسیحی مادینه که نطفه‌ات را روح‌القدس در بطن بکارت خلقت بسته و به صلیب خیالم کشیده.

شاید ادامه داشت...
Thursday, December 22, 2016
آخرین پست به روز من

خب خوشبختانه با استعانت از امکان انتشار برنامه ریزی شده پست ها در بلاگ اسپات(اسکجوئل کردن انتشار) و با رسیدن موعد پابلیش شدن پست های قدیمی، ایده محیا شدن فضای آزادی نوشتنم، در حیص و بیص پوشیدن جامه عمل و به رنگ حقیقت درآمدن است. اینکه حرفهایم در زمانی قابل دیدن شود که موعد خطور یه ذهنم یا نوشتنشان نیست را بسیار مناسب مزاج متن ورزی ام میبینم. نمیخواهم نوشته هایم یک تاریخچه زندگی طور تعبیر شود. ارجح برایم آن است که همه تبارزات متنی ذهنیاتم، تُخس شود در طول کلیت زندگیم و به هویت کلی "من"، آنچه که خودم فرای زمان "من" تعبیرش می کنم، ارجاع داده شده و اطلاق و الحاق گردد؛ نه برهه ای خاص از آن. نه برآمده از امیال و اتفاقات زندگی روزمره در مقطعی منتزع از کلیت آنچه که من ام. به زعم من رویکردی متناسب با همه اینهایی که مینویسم؛ گزاره هایی همیشه قابل تامل به زعم من در زندگی که شاید پدیده ها صرفا در جایگاه تداعی گرشان نقش بازی کنند؛ اما قابل تقلیل به آن پدیده ها نیستند. گزاره هایی که حقانیت نوشتنشان فرای مقطعی خاص یا رخدادی ویژه برای من اثبات شده و طبعا به ثبت قلم من خوش میآیند. همیشه آرزو داشتم چنین بستری برای متن ورزی هایم فراهم شود؛ و همانطور که گفتم طبعا فرصتی که این سایت معتبر ارائه دهنده خدمات وبلاگ نویسی ایجاد کرده را مقتنم شمرده و از شش ماه یک سال پیش شروع کردم  به نوشتن هایی که زمان انتشارشان در آینده ای نامحدود پراکنده شد بود/است.

پ.ن. جاودانگی از مواهب ناخواسته رویکرد حاضر است(هرچند من از آنهایی نیستم که حرصش را بزنم). بسا نوشته ها که فراتر از چند ماه به تاریخ چندین سال بعد گذاشته ام تا پابلیش شوند که شاید حتی خودم در آن مقطع زنده نباشم. حتی امکانش هست این بعدنها به ده ها سال و صد ها سال هم بکشد. به نظر بشود بدین وسیله خود را ریز ریز کرده و بسان گرده های کاغذ پخش کرد در کوران سرکش تاریخ آینده نامعلوم. بسان پیام های رادیوی بی هدف بشر به قلب کهکشان؛ شاید که روزی بدست هوشمند بیگانه ای برسد(ببینی آن زمان اصولا گونه بشر منقرض شده یا نشده...).

پ.ن.2 علاوه بر آنچه شرحش رفت، این رویکرد برخورد با نشر نوشته، دردسر تعبیر و تفسیر دیگران و عواقبی که شامل حال آنها و به تبع آن شامل حال خودم می شود را منتفی میکند. وقتی متنی مال امروز یا مقطع حاضر زندگی من نیست و اصلا معلوم نیست یک نوشته مال شش ماه پیش است یا یک سال پیش، خواننده حتی اگر بشناسدم و در جریان زندگی روزمره ام باشد، نمیتواند آن نوشته شده را به اتفاقات در جریان زندگی مرتبط کند و به تبع آن به خودش بگیرد(حالا چه از جنبه مثبتش چه از جنبه منفی برخوردندگیش، چه از جنبه آدرس غلط دادن، یا حتی آدرس درست دادنی که نباید و نشاید).
Friday, December 16, 2016
در محضر کشیش

یکی از ترن آف های بزرگ برای من دختری است که به دوست پسر قبلی اش برمیگردد(یا شواهدی نشان می دهد که اپر پا میداد بمیگشت). آن هم بعد از اینکه کلی پشت سر طرف دری وری گفته و با خاک یکسان اش کرده حین جدایی. به عنوان یک انسان درکشن میکنم. اما به عنوان سوژه کراش سوخته اند الی الابد.
Tuesday, December 13, 2016
درمحضر کشیش

گرایشم بطور کلی به سمت آرایش در زنان نیست. در مورد مطلقا بی آرایش ها که فراتر از این انگاری فتیش دارم(اهل آرایش هایش را هم می شود بی آرایش غافلگیر کرد مثلا بعد استحمام). وقتی ناخونای طبیعی یه انسان رو میبینم که به تنم چنگ میندازه هنگام تداخل، حس میکنم یه مواجهه غریزی بینمون برقراره؛ یا وقتی لبای کبود طرف رو هورت میکشم. یا وقتی انگشتام رو می کنم لای تو موهای طرفی که تارهای سفید، چه کم و چه زیاد، توش خودنمایی میکنه.

پ.ن. این فتیش مطلقا بی آرایش ها به این معنی نیست که آرایش برام جذابیتی نمی تونه داشته باشه یا میل جنسیم رو خفه میکنه؛ لااقل در حد سبکش از جمله لاک ناخون مثلا تیره و مات(البته روی ناخون طبیعی) یا رنگ کردن موی غیر دافی یا... نه؛ خیلی وقتهام اینا به نوبه خودشون میتونن برانگیزاننده باشن. اما عمیقا حس میکنم نوع انگیزش جنسیم در مورد مطلقا بی آرایش ها متفاوته. وقتی زنی مطلقا بی آرایش رو میگام، انگاری دارم یکی از زیرگونه جنسی خودم یا اصلن آنیمای خودم رو میگام. اما وقت با زنی آرایش کرده همخوابه میشم، حسم اینه که دارم با یه جنس زن از گونه انسان جفتگیری میکنم. اولی حس دادن در عین کردن رو بهم القا میکنه(چون اونی که دارم میکنم خیلی بیشتر از جنبه های نمادینش شبیهمه) و ارضای توامان اون بخش هوموسکشوال روانم دستاوردشه. دومی میل فاعلیت جنس نرِ انسانیم رو ارضا میکنه و بطور مبسوط اون جنبه هتروسکشوالیته نرینگی روانم تامین جنسی میشه.