سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Monday, July 28, 2008
همیشه فک می کردم کارکرد سوتین بالا نگه داشتن سینه ها و نزدیک کردن استایل بدن زن به ایده آل کلیشه ای اونه. انگیزه مخالفت ام با سوتین رو هم در راستای مخالفت با فشن گرایی می دونستم. این دلیل اونقدرها دلیل محکمی نبود؛ در نتیجه در نهایت امر نسبت به سلیقه افراد برای استفاده از سوتین تساهل زیادی داشتم و مخالفت ام بیشتر جنبه ایده آل گرایی یا سلیقه ای داشت. اما با خوندن این و یه سری بحث ها تازه بر من روشن شد که کارکرد اصلی سوتین یه جورایی حجابی برای سینه و پنهون کردن حضورش از دو جنبه است: اول پوشاندن نوک سینه ها که می تونه یه نمادی از تحریک و در امتداد اون حضور جنسی زنانه باشه؛ دوم کنترل حرکاتی که حضورسینه رو تو ذهن انکارنشدنی می کنه و در نتیجه باز هم نفی حضور سینه در امتداد سرکوب کلیت جنسی زن. باز شدن این دریچه جدید و مهم تو ذهنم درباره سوتین رویکردم رو نسبت به رد اون رادیکال تر می کنه. شاید اینجا سوتین می شه یه موضوعی مثل حجاب در ابعاد محدودتر اما عمیق تر و ریشه ای تر. دیگه مساله انکار جنسیت و حضور جنسی زن از طریق نفی سینه ها به عنوان عضوی جنسیه؛ مساله ای که انقد پایه ای و کلیدیست که دیگه جای مسامحه باقی نمی ذاره و یه موضع گیری شدید و محکم بر ضد سوتین رو می طلبه.
6 Comments:
Blogger Shabnam said...
خوب از اين زاویه ديد فمينستی هم ميشه قضيه رو ديد، شايد هم خيلی دختر ها احساس اين دختر رو داشته باشن وقت پوشيدن سوتين و خيلی دلشون بخواد ديگه نپوشن که بهتره حتما هم اين کار رو بکنن...ولی برای من به شخصه ، اولين باری که سوتين پوشيدم، چنان احساس سکسی بودن، زن بودن و بالغ شدنی بهم داست داده بود که توی پوست خودم نمی گنجيدم. فکر می کنم صد بار ميرفتم تو اتاقم، پيرهنم رو در می آوردم و خودم رو با نا باوری تو آيينه نگاه ميکردم. احساس من نه تنها کوچکترين شباهتی به احساس اين دختری که از اولين تجربه سوتين پوشیدنش نوشته نداشت، بلکه احساسی چنان شديد و قشنگی بود که تا امروز يادم نرفته و حتی رنگ و شکل اون سوتين يادمه!...الان هم بدون سوتين اصلا لباس پوشیدن، و لخت شدن برام معنا نداره، سوتين برای من يک لباس سکسيه، بهم احساس زنونگی ميده نه اينکه اون رو ازم بگيره. البته من با همه ارداتم به فمينيسم، فکر ميکنم وقتی راديکال می شه، دوباره شروع ميکنه به کلی گفتن و يک جنبه ای ديدن. خلاصه که منظورم اين بود سوتين اونقدرها هم تقصير نداره! :))

Anonymous Anonymous said...
بله خوب برای زنانی که سینه های کوچکی دارند شاید حجاب باشد ولی برای زنانی که سینه های بزرگ دارند واقعا بدون سوتین بودن خیلی سخته. فکر کن تمام مدت لمبر بخوره . آخر شب دردی خواهد داشت که نمیشود یک میک کوچولو بزنی. مخصوصا زنان شاغل. ضمنا این سوتین خیلی هم چیز سکسی و باحالیه.

Anonymous Anonymous said...
ببخشيد كه من تو كار شما فضولي كردم.
اما فرشاد و شبنم جان به نظر من هم يكي از ايرادهاي سوتين همون چيزيه كه شما گفتيد يعني اينكه ما بياييم و زنانگي را با استفاده از عناصر خارجي تعريف كنيم. زنانگي ، زن بودن، سكسي بودن و هر چيز ديگر در اين مايه ها به من ادمها ربط داره. درسته كه اين حرف ممكنه يكذري كلي گويي باشه اما واقعا پيش فرضهاي ما چقدر در تعريف ما از سكس و سكسي بودن ما يا ديگران مربوط است؟
من خودم به شخصه اين لباس خوابهاي سكسي را خيلي دوست دارم. به نظر خلاقيت در نشان دادن و برجسته كردن عناصر سكسي بدن انسان در انها فوق العاده است.
اما باز عميق تر كه به اونها هم نگاه مي كنيم مي بينيم حتي اونها هم در ساخت يه تصوير كلشهاي از سكس و سكسي بودن تلاش زيادي مي كنند. و اين رو مي برن تو ناخود اگاه ما.
خوب من هم تو حس زن شدن و بالغ شدن در اولين استفاده از سوتين با شبنم شريك بودم. خوب اون مقع ها برخلاف شبنم دوستش نداشتم.اما حتي همين حس هم كليشه ايه. مثل حس ما نسبت به بكارته. چقدر ما از دخترها شنيديم كه فكر مي كردن راه ورود به دنياي زنانه و سكس از بين بردن بكارته؟ شايد باشه شايد هم نه. ردش نمي كنم. اما يه كم عميقتر نگاه كنيم همين فكر چقدر كليشه اي است؟ چقدر قالبي است؟ و چقدر براي دخترهايي كه به هر دليل محترمي نمي خوان هارد سكس داشته باشن ارزشگذاري كردن است؟
البته من مثل فرشاد نمي تونم با چنين قطعيتي بگم كه براي زناني كه سينه ي بزرگ دارن بدون سوتين بودن سخته. تجربه اش نكردم. اما زنان بساري رو ديدم كه سينه هاي بزرگي داشتن و سوتين هم نبست و با اون كار هم مي كردن.
و اخر شبها از هر سينه كوچيكي هم در رختخواب اكتيو تر بودن!!!!!
حتي اينجا يه بحثي پيش مي ياد كه مي ره كمي تو حاشيه كه درد هم خودش تجربه ي لذت بخشيه!!!!!
اما حالا كلا منظور من اين بود كه حتي تصوري ما از ما و از همه توانيي هامون خيلي ممكنه تحت تاثير رسانه ها، پيش فرضها، تربيت، عرف و قالبهاي پذيرفته شده باشه. حتي دقيقا اون موقع كه ما فكر مي كنيم همه قالبها رو شكستيم.
يه پست شد واسه خودش!

Blogger Shabnam said...
نازلی جان، من نگفتم زنانگی بايد از طريق عناصر خارجی تعريف بشه، من گفتم عناصر خارجی در احساس ما می تونن دخالت داشته باشن و اين هيچ اشکالی نداره. ببين بگذار بيشتر توضيح بدم: عناصر خارجی در دنيای امروز ما که توی طبيعت زندگی نمی کنيم و لخت نمی گرديم، دخالت دارن، چه بخواهيم چه نخواهيم. همه عنصرهای ظاهری، لباس ما، مدل موی ما، آرایش ما،..خواه نا خواه گوینده چیزی هستن که ما اون رو به بیرون اعلام می کنیم، و اتفاقا ابدا ظاهری نیستن و از قسمتی از درون و شخصیت ما به بیرون نشت می کنن. حتی اگر من کسی باشم که نخوام اینطور باشه و به جای کت و شلوار، مثلا گونی بپوشم که اعتراض کنم به این "کلیشه ها" ، با همین کارم دوباره دارم چیزی رو میگم، و دوباره کلیشه جدیدی ساختم. یعنی این پوشیدن گونی خودش دوباره میشه سمبل چیزی و نماد یک کلیشه.
وقتی من کفش پاشنه بلند می پوشم، احساس خاص و شايد زنانه تری! دارم تا وقتی کفش اسپورت می پوشم. اين به این معنی نيست که اگه کفش اسپورت بپوشم، ديگه احساس زنانگی ندارم، يا اگه اصلا کفش نپوشم، پاهای من زنانه و سکسی نيستن. مشکل اصلی ما با کليشه ها از اونجايی شروع ميشن که کليشه ها ما رو دچار چنان اسيری ای کنن که به خاطرش ، از دايره عمل و آزاديمون در حد زيادی کم بشه. مطمئنا زمانی که زنها مجبور بودن (با تکیه به کلمه مجبور!) کرستهای فوق العاده تنگ بپوشن، که کمرشون از حد بيشتری تجاوز نکنه، زمانی که زنها اجازه پوشيدن شلوار نداشتن، و خيلی محدوديتهای ديگه، لازم بود که بر ضد اين "محدوديتها" حرف زده بشه. پديده فمينيسم، در زمان شروع خودش (آخرهای دهه شصت ميلادی)، با خيلی از اين کليشه ها به جنگ افتاد: کفش پاشنه بلند، آرايش صورت، موی بلند، دامن، ...و خيلی نمادهای کاملا زنانه ديگه به عنوان محدود کننده های زن معرفی شدن و شايد برای اون زمان، برای آزاد شدن زنها از اجبار اینگونه بودن، خيلی خوب هم بود. اما امروز، امروز که من می تونم تصميم بگيرم که آيا مي خوام شلوار بپوشم يا دامن، آيا مي خوام کفش پاشنه بلند بپوشم يا اسپورت( مسلمه که دارم از فضايی صحبت ميکنم که اين آزادی هست، اين حرف در ايران البته ابعاد ديگه ای داره)، وقتی من می تونم بین این دو انتخاب کنم، و حتی می تونم گاهی اینطور باشم و گاهی اونطور، در این صورت چرا نباید بگذارم از اونچه که لذت میبرم استفاده کنم؟ ببين، چه فرقی می کنه که احساس خوب من جز کليشه عده ای هست برای پوشيدن سوتين، يا احساس بد من جز کليشه عده ای ديگه هست برای نپوشيدنش؟ مهمتر اينه که من به حسم احترام بگذارم و اون کاری رو بکنم که دوست دارم.
من فکر می کنم ما زنها ديگه بايد از اين حرفها گذشته باشيم و ديگه سوالمون اين نباشه که آيا سوتين دشمن آزادی زن هست يا نه! و به چيزهای ديگه فکر کنيم کم کم. فکرش رو بکن که چقدر خنده دار و ابزورد هست اگه اين بحث رو مثلا راجع به شورت آقايون بکنيم! ؛)) مثلا آقایون بگن: واي، مردهای بيچاره ببين چطور مجبورن شورت بپوشن، دودولشون (ببخشين ديگه ؛)) نمی تونه آزادانه تکون بخوره و نماد مردونگی اونها اينطوری پوشیده میشه و زير سوال ميره! البته متوجه هستم که چرا تا به حال هميشه اينجور بحثها در مورد لباس و ظاهر زنها بوده و در مورد مردها نبوده ، ولی کم کم اين موضوع بايد کم رنگتر بشه، و تازه وقتی که ما آزادانه تر بتونيم به اين قضيه نگاه کنيم و بتونيم راحت بگيم همونطور که مردی ممکنه شورت مامان دوز بپوشه و مرد ديگه شورت تنگ کلوين کلاين، پوشيدن سوتين برای يک زن هم در همين حد اهميت يا بی اهميتی! قرار بگيره، می تونيم اونوقت بگيم که نه اينکه ديگه کليشه ای نباشه، ولی حد اقل با آذادی بيشتری از کليشه ها استفاده ميکنيم و می تونيم نسبت به فرديتمون ، نمادهای جديد درست کنيم، بدون اينکه زنانگيمون زير سوال بره.

ببخشين ديگه، اينم يک پست شد! :)) ولی خيلی خوشحالم که دنباله حرفت رو نوشتی و اين بحث رو ادامه دادی.

Blogger Shabnam said...
This comment has been removed by a blog administrator.

Blogger Shabnam said...
آهان، راستی اين رو بگم که اين مساله بکارت کاملا با اين موضوع متفاوته، مطمئنا چنين کليشه ای که بگه يک دختر فقط با از دست دادن بکارتش می تونه يک زن کامل بشه، اشتباهه و بايد بر خلافش حرف زد.

وای باز که کامنتم دو بار پست شد، با عرض معذرت از صاحب وبلاگ. :)