می خوام تو یه مثال خیالی
این ماجرا رو کمی روشن تر کنم: من1 و من2 به هم گرایش جنسی پیدا کردن. یه مدتی ناخودآگاه سیگنالهای جنسی رد و بدل می کنن. تو موقعیتی صحبت جذابیت جنسی شخص ثالثی می شه و من1 به این مساله اذعان می کنه. ناخودآگاه من2 این مساله رو به حساب یه طرفه بودن جذابیت من1 براش می گذاره و خودبخود می ره سمت پاک کردن جذابیت من1؛ چون همونطور که قبلا هم گفتم این مساله تو من درونی شده که جذابیت طرف مقابل برام بستگی زیادی به برداشتم از تمایل امتقابل اون به من داره. اما جدا از این اتفاقات درونی عکس العمل ظاهری من2 به موقعیت این خواهد بود که من1 رو به نزدیک شدن به شخص ثالث سکسی تشویق می کنه. این مساله هم توم درونی شده که موضع منطقیم رو بدون بروز احساساتم به راحتی بیان می کنم و موضع منطقیم تو این شرایط اینه که "اگه کسی برات سکسیه بهتره باهاش بخوابی تا مساله الکی ذهنی نشه و نیفته تو موقعیت تشدید ذهنی بر اساس تخیل." از اونجایی که به احساس ناراحتیم مشروعیت نمی دم، پس همیشه دنبال پنهون کردنشم. به دلیل تکرار این مساله طی سالها انقد موقعیت تمرین پنهون کردن احساسات این تیپی برام پیش اومده که از بیرون هیچی از غمگین شدنم معلوم نشه. اما من1 چی می بینه؟ در موقعیتی بر اساس صراحت محوری اش به جذابیت شخص ثالثی اشاره کرده. طبق ذهنیتش بدیهیه که جذابیت این شخص ثالث اصلا ارتباطی به جذابیت من2 نداره و این دو مساله کاملا مستقل از هم اند؛ فک می کنه همونطور که برای خودش این مساله بدیهیه من2 هم براش بدیهی باشه. در واقع درست هم فک می کنه؛ در حیطه خودآگاه مساله کاملا برای من2 هم بدیهیه. اما درباره تخمین چند و چون میزان تمایل طرف مقابل(من1) که ناخودآگاه پایه ای می شه برای میزان تمایل من2، ناخودآگاه اتکای من2 به ناخودآگاهه. من1 می بینه من2 در مقابل این بحث به راحتی و با خونسردی کامل اون رو هل می ده سمت شخص ثالث. اینور هم ناخودآگاه من1 این عکس العمل رو به عدم تمایل تعبیر می کنه که "نکُنه می خواد با این تریپ غیر مستقیم بهش بفهمونه که تمایل نداره و از سرش بازش کنه"... خلاصه پروسه مشابهی برای من1 اتفاق می افته که منجر به دور شدن من1 و من2 از هم می شه. نتیجه اینکه توی روابط انسانی علی الخصوص تو حیث و بیث شکل گیریشون، مسائل برای یکی مثل من خیلی وابسته به ناخودآگاهه؛ حالا چه ناخودآگاه خودم که باز می شه با آژان و آزان کشی شناخت نصفه نیمه ای نسبت بهش پیدا کنم؛ چه ناخودآگاه دیگران که در نظر گرفتنش تو معادلات کار بسیار بسیار دشواریست..