فک کنم کمی احساساتی شدم و زیادی تند رفتم. یه تیکه هایی از حرفام که شده بود عین برنامه آیینه عبرت! دلیلش این بود که تو ذهنم با یه کیس مشخص درگیر بودم. یکی از آشنایان که ایدز گرفته. از طرف دیگه می بینم که خیلی از دوستان پیشرو در کلیشه شکنی جنسی زیاد وقعی به روشهای پیشگیری نمی ذارن و یه چورایی انتحاری وار با مساله برخورد می کنن. مثلا بطور عجیبی کاندوم بین آدمهایی که نسبت به عواقب سکس غیر سیف آگاهن هم همه گیر نیست! حتی در خیلی از موارد این رویکرد انتحاری وار با توجه به شریک جنسیایی که انتخاب می کنن(در بسیاری از موارد خودشون یه جورایی ناموس پرستن!) درباره روان جنسی خودشون هم وجود داره که در واقع با اینجور انتخاب ها به دلیل عدم درک درست طرف فشار مضاعف روانی ای رو به جون می پذرین. البته قبول دارم وقتی اینجور در اقلیتی انتخابهاتم محدوده. تازه نمی شه در زمینه سکسوالیته به منطق تو انتخاب پایبند بود... شنیدن اینجور واقعیت ها شدیدا نسبت به عاقبت مبارزه برای آزادی جنسی نگرانم می کنه. فک کن یعد مدتها مبارزه و بوجود آمدن یک طیف وسیع از طرفدارای آزادی جنسی، تعداد زیادیشون ایدزی از آب در بیان و بطور دردناکی شروع کنن به مثل برگ خزون ریختن. ناموس پرستا چه حالی کنن...
پ ن: راستی جواب تست ایدزم منفی بود. هرچند جواب قطعی نیست و نیاز به تجدید داره.