سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Tuesday, July 31, 2007
اگه یه اتفاق باشه که حس منو نسبت به مانکنها و فَشِنیزم مثبت کنه، فیلم قرمز کیشلوفسکیه. وای که چقدر اون دختره به نظر من همه جوره خواستنیه.
Monday, July 30, 2007
به نظر من امکانش هست در بررسی های فیزیولوژیک ارگاسم زن ملاک بودن ارگاسم مرد باعث اعوجاج برداشت شده باشه. تابع ارگاسم مرد چیزی تو مایه های تابع درجه دویی است که ناگهان رشد تصاعدی اش قطع شده و به سرعت افت می کنه. اون چیزی که من دیدم این بوده که برای تعریف ارگاسم زن همیشه سعی داشتن این مساله را در قیاس با ارگاسم مرد بیان کنن. مثلا "رسیدن زن به اوج ارگاسماتیک بیشتر از مرد طول می کشه". در این بیان معروف این پیش فرض نهفته است که تابع ارگاسم زن هم مشابه مرده؛ فقط تابع دیرتر دچار افت ناگهانی می شه. یا حتی اینکه ارگاسم زن را لذت بخش تر می دونن. در این ایده هم این پیش فرض نهفته است که تابع ارگاسم زن از نظر شکلی مشابه مرده فقط دامنه گسترده تری داره. به نظر من باید به طور مستقل به زن و بدن زن نگاه کرد. شاید اصلا ارگاسم زن تابع ای نباشه که یک پیک مشخص داشته باشه؛ یا حتی اگر داشته باشه، بعد پیک افت ناگهانی درکار نباشه. حتی شاید دارای دو یا چند سطح از ارگاسم باشه که هرکدام دارای یک پیک باشن ولی پیک دوم بالاتر از اولی باشه یا... به هر حال روش مرسوم دیدن ارگاسم زن از عینک ارگاسم مرد به نظرمن می تونه اشتباه برانگیز باشه.
ما یه همسایه داریم که شامل یه زوج حدودا 40 ساله است به علاوه پسر 4-5 ساله اشون و مادر مرد. روزهای تعطیل ناگهان صدای بلند موسیقی از خونشون بلند می شه. لازمه توضیح بدم خونه اشون دوبلکسه و صدا از طبقه دوم که اتاق خوابها توشه می آد. در همین حین اکثرا صدای پسر بچه هم از حیاط به گوش می رسه که داره با مامان بزرگش بازی می کنه . موسیقی هردفعه سبکی بسیار متفاوت داره؛ از هایده گرفته تا متالیکا و مدت پخشش هم به یه ربع نمی رسه تا کسی(از همسایه ها) شاکی بشه. شما هم به همون چیزی که من فک می کنم فک می کنین؟ چقد زناشویی ضایعست!
مشکل فروید در نظریه عقده ذکر اینه که مثل همه روانشناسا از نظر اجتماعی کوره. دختر بچه به این دلیل نسبت به آلت رجولیت حس کمبود می کنه که داشتن آن همراه با همه امتیازاتی است که پسر بچه داره. به علاوه اینکه بزرگترها در بازیها و شوخیهایشان بسیار روی اون مانور می دن در حالی که با آلت دختر از کودکی به صورت شی پنهان کردنی برخورد می کنند؛ پنهان کردنی که همیشه هم ارز خجالت و در نتیجه پلیدی است. به نظر من اگر همین رفتارهای اجتماعی برعکس بود، آلت بصورت زائده بی قواره و شرماوری می شد که بودنش مایع عقده بود. لازمه به این نکته توجه بشه که همیشه داشتن چیزی اضافه در بدن به دلیل مثبت بودن وجودیْ باعث داشتن حس مثبت نمی شه. مثلا وقتی شما غده ای بی خطر داری، به هیچ وجه به خاطر داشتن چیزی اضافه بر دیگران از نظر روانی حس برتری نمی کنی و دیگران هم دچار عقده نمی شن...
Sunday, July 29, 2007
یه روش بهتر برای تکامل:
موجودات دو جنسی باشن. یعنی هر موجد واحد هم دسته و اسپرم داشته باشه؛ هم تخمک و رحم. اما لذت سکس به شدت نامتقارن باشه. یعنی یا اونی که اسپرم می گیره بیشتر لذت ببره یا اونی که اسپرم می ده(اینش زیاد فرق نمی کنه). به علاوه نقش ژنهای اونی که لذت بیشتری می بره در خصوصیات جنین تشکیل شده بیشتر باشه؛ مثلا 2/3 به 1/3 به ترتیب سهم صاحب لذت بیشتر و صاحب لذت کمتر باشه. در این صورت تکامل و ممیزی ژنها بسیار سریعتر و بهتر انجام می شه. چراکه به هر حال قویتره یا حتی اونی که ذهن قویتری داره می تونه طرف مقابل را مجاب کنه که خودش نقش لذت برنده بیشتر را بگیره و اون نقش کمتر لذت برنده...
این در واقع رد این ایده است که عدم تعادل از لحاظ سوبژکتیویته بین دو جنس از ملزومات طبیعت برای تنازع بقا است؛ چراکه با این پیش فرض نمونه بالا برای طبیعت روش مناسبتری می بود.
Saturday, July 28, 2007
جوابه بیت رهبری به پست قبلی دن سیفون(ملقب به کثیر العناد):
"من آزادی خواه نیستم ولی [مادر] آزادیخواهان را دوست دارم"
پ ن: اگر می خوای بری بالا منبر و در این پست و عقاید فمینیستی من تناقض پیدا کنی یواشتر: من هیچ مسئولیتی درباره حرف یکی دیگه ندارم؛ به علاوه تا جایی که من می دونم معظم اله(به دلیل وارستگی) میونه خوبی با هیچ ایسم ای من جمله فمینیسم نداره
Friday, July 27, 2007
حتی اگر آزادیمان را بگیرید، آزادی خواهیمان را نمی توانید؛ هرگز
بحثی هست سر اینکه بسیاری از نوابغ هم جنس گرا بودن یا به هر حال شمه هایی از ای مساله نشون می دادن. از این واقعیت اینجور نتیجه می گیرن که ضریب هوشی همجنس گراها باید بطور متوسط بالاتر باشه. با دوستی داشتیم سر این مساله بحث می کردیم به این نتیجه رسیدم که بعید نیست واقعیت این باشه که همجنس گرایی و ضریب هوش دو متغیر مستقل باشن؛ اما همجنس گراهایی که ضریب هوشی بالاتری دارن احتمالش بسیار بیشتره بتونن از کلیشه جنسی طراحی شده براشون گذشته و خود جنسیشون رو کشف کنن؛ در حالی که همچنس گراهای کم هوش با وجود زجری که می کشن در مورد ریشه عذابشون در جهل مرکب بمونن.
Thursday, July 26, 2007
واضحه که این به اصطلاح برخورد با بدحجابان فشاری است بر زنان برای بیرون راندشان از عرصه عمومی و حبس کردنشان در خانه. اما اینجا یه مساله ای پیش می آد. نمی دونم درست تره زنان با وجود فشار مقاومت کنن تا حکومت کم بیاره و عقب بشینه یا اینکه تن بدن به موازین جدید و حضور فعالشون رو در عرصه عمومی-اقتصادی حفظ کنن و گسترش بدن؟ از یه طرف اگه عقب بشینن بعید نیست حکومت دور بگیره و بیاد جلو و دفعه دیگه سعی اش بر این باشه که به زور چادر کنه سر مردم و قص علیهذه؛ از طرف دیگه عرصه عمومی-اقتصادی کلید رفع سلطه مردسالاریه که زنان ما تا امروز با مشقت زیادی بدستش آوردن و حیفه به این راحتی واگذارش کنن...
بر اساس این پیش بینی ی کنم فردا معظم اله در یه سخنرانی تلویزیونی چاک دهنشو وا می کنه و فحش و فضیحت می کشه به دشمن(آمریکا؛ انقد که این سناریوی گربه در آرزوی گوشت واسم تکراری است.
Tuesday, July 24, 2007
من نمی دونم واقعا مساله خیانت(الالخصوص مرد به زن) انقد گسترده است یا ذهنیت شکاک زناهاست که چنین ابعادی به قضیه می ده. تجربه شخص من به عنوان پسر این بوده که اکثرا حرکاتم تحت شک طرفم(حتی اگرم خودآگاه نباشه، بطور ناخودآگاه) بوده و حتی گاهی با تهمت خیانت بی دلیل روبرو شدم. نمی دونم تجربه اش رو داشتین یا نه ولی برای من که بسیار دردناکه. دلیل این مساله اصلا واسم اخلاقی نیست. در واقع یکی از دل خوشی های بسیار مهم برای من تو رابطه اینه که طرفم باورم داشته باشه که یکی از مصداقهای این باور، باور به حرفهام در زمینه علاقه به خودشه. هرچند وقتی تو به اشتباه با چنین تهمتی روبرو می شی اکثرا با دلایل موثقی می تونی بی مورد بودن تصور طرف مقابلت رو بهش نشون بدی؛ اما حس خُسرانی که به خاطر زایل شدن این دلخوشی که یکی از عمیق ترین لذتهای رابطه است، چیزیه که ته اش واست باقی می مونه تا حدی که گاهی ترجیح می دی به جای نشتن و قانع کردنْ کلا بزنی زیر همه چی... طور کلی این پروسه ناراحت کننده از عوارض مردسالاری مترتب بر مردانه و می تونه دلیل قانع کننده ای باشه برای لزوم فمینیست بودن آنها.
نکته جالب درباره این پستم این بود که اکثر خوانندگان مخصوصا زنها بر این مساله صحه می گذاشتند که "چرا نکردی؟"! ولی فقط یه سوال: اگه یه زن بودم هم همه به همین راحتی منو به سکس بی تمایل تشویق می کردین؟ بعید می دونم. این نکته نکته ای است بسیار دردناک برای من که سکس من به عنوان یه مرد در ذهنیت غالب جامعه به عنوان یه پیش فرض ناخودآگاه محلی از اعراب نداره...
Monday, July 23, 2007
این فیلمهای ترسناک سینمایی که توشون گروهی از بیگانگان فضایی در پوشش شکل انسان سعی در تسخیر زمین دارن رو حتما دیدی. معمولا یکی از هول انگیزترین لحظات وقتیه که قهرمان فیلم می ره که فرضا به رپیس جمهور، شهردار یا رئیس پلیس رو خبر کنه ولی ناگهان با این صحن روبرو می شه که اونم خودش یه بیگانه است...
دیروز که این مردک رادان رو به دوربین لبخند می زد و حسن نیت از چشمان ابله اش می بارید، من که دچار ترس غریبی شدم و چشمان شهلا و نگاه مخلصانه و عاشقانه جناب رادان موهای تن منو که سیخ کرد... ترسی از آن جنس که همه چیز داره به دست یه سری سایکو می افته. ماجرایی که از محمود چی توز شروع شد. این خیلی وحشتناک تره که بدونی سرنوشت ات دست خاله خرسه هایی است که واقعا به تو احساس ارادت می کنن تا یه دشمن هوشمند که می خواد خونتو تو شیشه کنه...
نمی دونم چی بگم. هول انگیزه رئیس پلیس کل ناحیه انتظامی تهران که سرنوشت امنیت خیلی از ما دستشه، انقد ابله باشه که فرزاد حسنی نامی بتونه مثل یه ملیجک دستش بندازه و مردک ُمنگول حتی نفهمه که داره مسخره اش می کنه...
پ ن: بُز حتی نمی تونست حروف انگلیسی رو بخونه
Friday, July 20, 2007
یه طرح به نظرم رسید که اگه مسئولان گرامی برای مبارزه با منکرات آنرا مد نظر داشته باشن، صد در صد نتیجه می­گیرن؛ آن هم با کمترین هزینه ممکن: پیشنهاد من اینه که برای کسانی که در جهت انجام وظیفه شهروندیْ منکراتی که در اطرافشان صورت می­پذیرند را گزارش می­دهند، یک دستگاه بی­ام­و آخرین مدل در نظر بگیرند و در پایان سال با قرعه­کشی به یه نفر خوش شانس ارزشی اعطا کنند. در جهت هیجان­انگیزتر کردن مسابقه می­شه بسته به تعداد مفسدان و شکل مفسده­ای که در هر تلفن اطلاع رسانی، گرفتار چنگال عدالت می­شوند، امتیازهایی برای شرکت در قرعه­کشی تعیین کرد. به هر حال فک نکنم هزینه 200 ملیون(نباید قیمت یه بی­ام­و آخرین مدل از این بیشتر بشه) در مقابل هزینه اطلاعاتی دوستان برای ارضا هدفی با گستردگی مشابه رقمی باشه...
پ ن: لطفا اگه روزی روزگاری این اتفاق واقعا افتاد، نیاین یقه منو جمع کنین که بهشون خط دادما. تقصیر من نیست که با مسیری که جامعه ما در جهت اون داره می­ره، روز به روز عرصه مفاهیم طنزآلود به نفع اتفاقات حقیقی تنگ­تر می­شه!
Thursday, July 19, 2007
چیزهایی هست که یه مرد فمینست رو در رابطه با جنس متفاوت دچار مشکلات عدیده ای می کنه. از طرفی نمی تونه از عقایدش درباره جنبه های مختلف رابطه (از جمله جنسی) کوتاه بیاد؛ از طرف دیگه به خاطر این مساله به علاوه ارتباط داشتن با دختران همفکر فمینیست که طبعا در این زمینه بازترن، این انگ رو بهش می زنن که به خاطر اینکه سکس خوبی داشته باشی، فمینیست شدی. خلاصه برای اینکه خودشو بَری کنه از همه اینا و بتونه با خیال راحت یه پسر فمینیست باشه، به این سمت سوق پیدا می کنه که وارد هیچ نوع رابطه ای با جنس متفاوت نشه.
Wednesday, July 18, 2007
اگه وایسیم ته اش می برنمون زندون؛ اما اگه عقب بشینیم شکی نیست که کاری می کنن که همه جا زندونی افکار کثیفشون بشیم...
من که هدف این برنامه های مسخره اعتراف رو مردم نمی دونم. مردم یا سر در نمی یارن واسه همین اصلا نگاه نمی کنن یا اگر هم سر در بشینن پای برنامه شون، اصلا فرق آدم بده و آدم خوبه رو نمی فهمن! هدف اینجور برنامه ها ارعاب روشنفکرا است که " ببینین چه بلایی سر امثال شما می آریم که به باباتون بگین بارباپاپا".
Tuesday, July 17, 2007
به نظر من خوبه که در یه فرصت مناسب به پارتنرت یه دیلدو هدیه بدی. در واقع این کار یه جورایی استقلال دسترسی به ارگاسم محض رو از سکس نشون می­دی و دیگه هردو می­تونین مطمئن باشین تنها به خاطر ارگاسم شدن با هم نمی­خوابین یا به قولی با هم جلق نمی­زنین. به علاوه با این کار به طرفت نشون می­دی که حتی حاضر نیستی به دلیل تفاوت شکل ارگاسمْ برتری خاصی رو برای خودت متصور باشی.
Monday, July 16, 2007
خیلی ناراحتم. تو این هیر و ویری یه دختر برای اولین بار تو زندگی ام یه هو بهم مستقیم مستقیم پیشنهاد سکس داد. طبعا به اش گفتم نه. اگه منو بشناسین دچار این سو تفاهم نمی شین که پیشنهاد از طرف مقابل باعث این عکس العمل من شده و اگه دیگر شرایط پارتنر داشتن به علاوه سکسی بودن طرف برام فراهم می بود، این ارائه پیشنهاد از طرف اون امتیاز بسیار مثبتی هم بود: بسیار جذابه پیدا کردن زنانی اینطور فرای کلیشه ها در این جامعه عهد دقیانوسی. امادر هر حال بسیارلحظات سختی بود. الان هم شدیدا ناراحتم. مطمئنا نه واسه موقعیتی که از دست دادم؛ بلکه واسه درد یه انسان دیگه که درش نقش داشتم. توی این جامعه کوفتی خیلی باید برای یه زن جواب ردشنیدن در این زمینه سخت باشه. حتما خیلی به خودش فحش می ده. خیلی غرورش از نظر خودش زیر سوال رفته و این مساله ذهنشو می خوره. من که به خاطر این شجاعتش احترام زیادی براش قائلم ولی اون حتما فک می کنه تو ذهنم تحقیرش می کنم. خیلی حس و حال بدیه. اینم یکی دیگه از دردهایی که جامعه مردسالار به دوتا انسان(از چمله یه مرد) تحمیل کرده؛ اگه اوضاع این شکلی نبود، اون بسیار راحت با این مساله کنار می اومد همونطور که ما پسرا با این مساله طبیعی(رد پیشنهاد) کنار می آییم... حالا نمی شد اینروزا که خودم هزار و یک بدبختی و فکرمشغولی دارم این اتفاق نمی افتاد تا دردش روی بقیه تلمبار نشه؟
پ ن1: من که قضیه رو پیچوندم یعنی رفتم تو فار دلقک بازی که مثلا "مستی؟" یا "سرت نخورده به در کابینت؟" و خلاصه گفتم" به دلیل دوری ازشرایط طبیعی بذار حالت که خوب شد به هم صحبت می کنیم". با این اطمینان که دیگه مطرح نمی کندش. اینکار یه فایده داره که شاید فک کنه واقعا نفهمیدم و یه جورایی ماست مالی کنه که طبیعتا باهاش همکاری مبسوطی می کنم. یه بدی هم داره که شاید به اشتباه حس کنه چون پیشنهاد از طرف یه زن بوده، ناخودآگاه پس کشیدم و اینکارو بد دونستم و یا رسمیت نشناختمش. نمی دونم چی کار کنم؛ بسیار حس بدیه
پ ن2: جاکشه هرکی فک کنه این پست رو واسه نشون دادن اینکه چه طرفدارایی دارم گذاشتم و ته دلم خیلی هم ذوق کردم؛ واقعا دارم عذاب می کشم...
پ ن3: ناشناس گرامی باز هم بدون اینکه جایی برای دادن جواب بطور شخصی بذاری کامنت گذاشتی و من مجبورم اینجا که جاش نیست جواب بدم: من دلایلمو گفتم. هم در پست های گذشته؛ هم تو این پست. دو دلیل عمده رو باز تکرار می کنم: اون دختر با تمام احترام از نظر من جذاب نبود که این حق طبیعیمه(مگه تثوریت بر اساس کلیشه های ذهنی این باشه که سکس یه پسر ارزش نداره و مرداها گوریلی هستند که برایشان اصلا مهم نیست طرف مقابل کی باشه!). به علاوه تا وقتی کسی تو ذهنم هست، نمی تونم با فرد دومی سکس کنم. هرکدام از این دو دلیل به تنهایی برای من کافین.
اگر بخوای با توجه به شکل آلت جنسی قضاوت کنی، بیشتر به آلت نرینه -که بیرون زده­است و می­شه بین بدن و اون خط جدایی فرضی متصور بود- می­خوره که به شکل کالا نگاهش کنی؛ شی­ای که در سکس برای ایجاد لذت طرف مقابل به­اش داده می­شه؛ تا آلت مادینه که با باقی بدن یکپارچه­تر به نظر می­آد.
Friday, July 13, 2007
پایین مهمون بازی بود. رفته بودم بالا و تنهایی داشتم به دوستانی که تو زندونَن -بالخص اون رفیقم که زمانی که با هم بودیم گرفتنش- فک می کردم. بر اساس احتمالات همونقدر که امکانش بود که اون تو زندون باشه، ممکن بود من باشم. حس می­کردم جای من بین خانواده و در یه شب­نشینی پر از شوخی و خنده نیست. پایین داشتن به یه برنامه طنز مزخرف تلویزیونی می­خندیدن. همه می­دونستن دوست من -کسی که من فقط و فقط شانس آوردم که جاش نبودم- تو زندونه. خانواده من هم با کمی جابجا شدن احتمالات، بجای دیدن تلویزیون و شب­نشینی شادشون، مثل خانواده رفیقم وِیلون پلیس امنیت و دادگاه انقلاب بودن. یعنی نمی­فهمن؟ رفتم دم پنجره و به شب خیره شدم. اولین ضربه ضعیف بود. بازم زدم و هردفعه محکم­تر از قبل. بالاخره شکست و رفتم سراغ باقی شیشه ها... آخر سر در حالی که هوای تازه و پشه هجوم می آورد تو صورتم، صداهای پایین قطع شده بود. لبخندی به لبم نشست. با خون تا بالای بازومو قرمز کردم. در حالی که آرامش غریبی داشتم، می لرزیدم. هیچ مهم نبود که بعدش مجبور شدم یه ساعت ورور دوتا دختر جیغ جیغو رو تحمل کنم؛ مهم همون خفه شدن همهمه حماقت بود. حتی شده برای چند دقیقه.
پ ن: با دست چپ تایپ کردن سخته. واسه همین تا مدتی کمتر پست می ذارم.
وسط این بگیر و ببند که ج ا سعی داره با سیاست مشت آهنین حرفشو تحمیل کنه و سرکوب که شامل حال بسیاری از عزیزانمون شده، هیچ خبری از جمله اخبار خود سرکوب منو به اندازه شنیدن اخبار موج یه به قول خودشون نت­ورک جدید بنام سوییس­کش آزار نمی­ده. بنام سرمایه­گذاری ماهی 25% سود بدون نیاز به معرفی ­کس می ده! خالا سود معرفی کردن افراد به جای خود. از قوانینش اینه که تو حق نداری بدونی تو چی سرمایه­گذاری می­کنه! اصولا نمی­دونم این چه چور سرمایه­گذاری­ایه که تو هیچ ادعایی نسبت به پول اولیه که مثلا سرمایه­اتهْ نمی­تونی داشته باشی. بر فرض محال که سود پول تورو از پول بدبختهای جدیدالخرید ندن؛ یعنی واقعا برای مردم مهم نیست که این سود عجیب غریب ماهی 25% که با هیچ­کار سازنده و معقولی عملی نیست، از کجا می­آد؟ ممکنه از قاچاق اسلحه باشه برای شورشی­های آفریقایی یا قاچاق دختربچه­های 10 ساله تایلندی یا... از یه طرف عزیزانمون برای آزادی مردمشون در مقابل سرکوبگرِ حیوان صفتی چون ج ا دارن پرپر می­شن؛ از طرف دیگه یه عده به این وقاحت واسه پولی که بدیهیه کثیفه، حرص می­زنن. اگه جرات نداری، لااقل کمی اخلاق شخصی داشتن که دیگه شاخ قول شکستن نیست...
Wednesday, July 11, 2007
خواب دیدم دارم می­رم وسط یه معرکه. یادم نیست سر چی شلوغ شده بود. جالبی­اش این بود که من قبل از اینکه برم وسط گود، در موازات پیرهن و ساعت در آوردن، تخمامو در آوردن گذاشتم تو یه کیسه و آویزونش کردم یه جایی... از سه جنبه می شه ای حرکتو بررسی کرد:
- عاقبت اندیشی من از این لحاظ که نمی خواستم خدای نکرده به خایه های گرامی در درگیری صدمه­ای بخوره؛
- حماقت در این حد که بعد یه عمر کشیدن بار این عضو بی­خاصیت، دقیقا جایی که به­اش نیاز داشتم از خودم جداش کردم؛
- ترکیب پارادوسیکال باخایگی و بی­خایگی...
پ ن: استاد دوست داشتنی فمینیسم من این اتفاقو دلیل بر نقص فمینیست بودنم تشخیص داده. اما مگه اینکه ناخودآگاهم بر این پایه استواره که خایه اصلا عضو بدرد بخوری بالخص تو درگیری نیست(بر عکس تصور عموم که اونو مرکز شجاعت می دونن)، ریشه دار بودن عقاید فمینیستی منو نشون نمی ده؟
Tuesday, July 10, 2007
نمی دونم چه مرگمه. برعکس همه آدما که خاطرات واضحی از کودکیشون دارن؛ من هیچی ندارم. یه سری تصویر هست اما تصویر خالی نمی تونه برهانی برای وقوع باشه؟ مگه یه فیلم تو حافظه ات نمی مونه؟ زیاد حس تعلقی به اون چیزایی که برچسب خاطره خورده ندارم. نمی تونم با قاطعیتی فرای شواهد و قراین بگم که اول شخص حاضر در مکان حدوث اون تصویر من بودم. از نظر خودم نهایتش دو سال آخر زندگیم منم و از اون که می رم عقب تر هیچی نیست جز یه فیلم با یه هنرپیشه نقش اول که باید اصولا من باشم؛ ولی اصلا بهش به اندازه چیزی که بهش بشه گفت من، وصل نیستم. نمی دونم این تفاوتم با بقیه آدما سر چیه؟ وقتی دور هم جمع می شیم و حرف سر خاطرات بچگی می شه منم واسه اینکه تفاوتم تو چش نزنه بر اساس شواهد و قراین یه چیزایی می گم که نباید زیاد با واقعیت(حالا بستگی داره به چی بگب واقعیت) ناسازگار باشه؛ یا یه تکه هایی از فیلم رو تعریف می کنم که یادمه کسی با مشخصات من بازیگر نقش اولش بود؛ ولی نمی تونم باهاش به عنوان خودم ارتباط برقرار کنم. این مساله مختص کودکی نیست و الان خاطرات دانشگاه رفتنم هم داره یواش یواش پاک می شه؛ فقط این اواخرش یادمه؛ اونم یه کمکی. شاید دلیلی وجود داره که این پاک کنه خاطراتمو می خوره. شاید یه چیزایی هست که تو این جرح و تعدیل می خواد خودشو پنهون کنه؛ شایدم مغز من یه نفر در این زمینه یه مشکلی داره؛ شایدم همه دچار همین مرضن ولی به روی خودشون نمی آرن که در این صورت دیگه مرض نیست که در این صورت هم این عمومیت دادن نشونی غلط غریبه...
به نظر من تو اگه دوتا گرایش فکری داشته باشی، راهی نداری که در کنارش فمینیست هم باشی: آنارشیست و پسا¬مدرن/پسا¬ساختارگرا
Monday, July 09, 2007
برای حصول برابری کامل بین دو جنس من طرفدار ایده در دسترس قرار دادن دیلدو مجانی برای عموم زنانم. باید این تبعیض بیولوژیک که خودارضایی برای مرد بسیار در دسترس تر از زنه را با این حرکت از بین برد!
پ ن: به علاوه به نظر من اگر زنی هنگام استفاده از دیلدو(مخصوصا نوع ویبراتوردار که خطر برق گرفتگی در بکار بردنش محتمل است) دچار سانحه شود باید باید اورا شهید فی سبیل الله در نظر گرفت
Sunday, July 08, 2007
من با این سوال که تو هواخواه کدوم ایدئولوژی("ایسم") هستی، مشکل دارم. نه به خاطر ادعای فراجناحی بودن که اکثرا به خاطر بی­جربزگی و رفع مسئولیت از خود برای بها دادن برای عقیده است. و مسلماً نه به خاطر اداهای غربی ستیزی استاد جلال آل احمد که معظم­له گرامی هم از کپی­کنندگان گفتمان ضد "ایسم" های غربی اونه. بلکه تنها به این دلیل که هرچی نگاه می­کنم چیزهای که من قبول دارم تو یکیشن جا نمی­شه. بطور کلی تفکرات من سلبیه نه ایجابی. مثلا سرکوب تو کتم نمی­ره یا تبعیض و... تنها ایسمی که با تفکر سلبی من می­خونه فمینیسمه که به دلیل موضع گیری سلبی اش(نفی نظام سکوب مردسالاری) طیف بسیار گسترده ای هم داره. به علاوه فمینیسم، چپ بودن(به معنی مخالفت با وضع موجود) هم تقریبا این خاصیت رو داره. به علاوه ذهنیت سلبی من در پذیرش ایدئولوژیْ مساله دیگه ای هم هست که برای من در انتساب خودم به یه تفکر مشکل ایجاد می کنه و اون اینه که به نظر من ایدئولوژی مناسب بستگی به شرایط اجتماعی داره. مثلا من تو ایران صد در صد از تفکرات لیبرال و مدرن حمایت می کنم. به نظر من این تفکرات در ایران چپ­ان. اما به احتمال زیاد اگه تو آمریکا زندگی کنم، دیگه لیبرال نباشم و اونجا پسا­مدرن یا آنارشیست بودن رو بیشتر بپسندم؛ چرا که اونجا این تفکرات رو چپ می­بینم؛ واضحه در یه جامعه لیبرال، لیبرال بودن معادل راست بودنه. به نظر حقیر لیبرالیسم اصولا سطحش با آنارشیسم یا سوسیالیسم و امثالهم فرق می کنه. لیبرالیسم و مدرنیسم آنتی تزهایی برای استبداد سنتی اند. در استبداد سنتی حاضر تو برای اینکه بتونی مثلا به عنوان یه سوسیالیست امکان ابراز وجود پیدا کنی، باید اول سنتز اول -یعنی برخورد آنتی­تز لیبرالیسم-مدرنیسم با تز استبداد سنتی در امتداددیالکتیک تکاملی- با موفقیت پشت سر گذاشته شده باشه و تازه در محیط مدرن-لیبرال حاصل می شه به عنوان یه پسا­مدرن یا آنارشیست یا سوسیالیست یا... امگان بروز پیدا کرد؛ و اون سنتز اول مگه با اراده تو به عنوان یه معترض(چپ) در همراهی آنتی تز لیبرالیسم-مدرنیسم ممکن نیست. برای همین من که در ایران بنا بر تز موجود و با توجه به چپ بودن خودم یه لیبرال یا مدرن می­تونم باشم، در آمریکا شاید با توجه به تز لیبرال-مدرن موجود و باز هم با توجه به چپ بودن ایدئولوژی دیگه ای رو انتخاب کنم. پس با دلایل فوق من نمی تونم به وضوح بگم طرفدار کدوم ایدئولوژی ایجابی ام و به همون یکی دوتا ایدئولوژی سلبی به عنوان ایسم یعنی چپ و فمینیسم اکتفا می کنم؛ با توجه به این مساله که اون دوتا هم کلیت تفکمراتم رو پوشش نمی دن...
Saturday, July 07, 2007
من فلسفه محجبه بودن زنا تو تبلیغهای تلویزیونی انیمیشنی امثال "داش سیا" رو نمی فهمم. تو سریالایی که آدم واقعی توشون بازی می کنن قابل درکه با توجه به شرعیات دست و پاگیر کار دیگه ای نمی شه کرد؛ ولی تو این انیمیشن ها مگه یه آدم واقعی درکاره که باید تو رختخوابم روسری سرش کنن؟ آیا فتوایی داریم که شخصیت های کارتونی هم باید از مردان نامحرم رو بگیرن؟!
ویتکن­اشتاین در پایان رساله منطقی فلسفی(انتهای فصل شش­ام): "تمامی آنچه که تا اینجا پیگیری کردم با توجه به این نتایج، بی معنی می­شوند؛ این کتاب مانند نردبانی است که زمانی که از آن بالا رفتی، باید دورش بیاندازی..."(نقل به مضمون)
بودا در جواب کسانی که روی گفته های او تعصب می­ورزیدند: "قایق برای عبور است. به دوش کشیدن آن بعد از عبور از رودخانه و در ادامه مسیر بی معنی است."(نقل به مضمون)
محمد:"این کتاب(قرآن) برای تمامی زمان­ها و مکان­ها و همه انسان­ها نازل شده­است."(نقل به مضمون)
اولین بار نیست که رهبر عظیم­الشان یه "ایسم" رو مورد عطاب و خطاب قرار داده و خواستار مقابله دانشگاه و حوزه با فمینیسم شده. من نمی­دونم اگه یکی از رهبر بپرسه "فمینیسم اصلا چیه؟" چی جواب می­ده؟ ترجمه­ فمینیسم که می­شه "طرفدار حقوق زنان"(بر اساس ترجمه الیز ساناساریان). خُب با این تعریف، قسمتی از حرفهای خود معظم­له که "رهبر جمهوری اسلامی در عین حال بر انعطاف‌پذیری فقه اسلامی تاکید کرد و تغییر در احکام فقهی در مورد زنان را امری ممکن دانست. آیت‌الله خامنه‌ای اظهار داشت: "من نمی‌خواهم بگویم همه‏ آنچه که در فقه ما در مورد احکام مربوط به زنان مطرح شده است، حتماً سخن آخر است؛ نه، ممکن است با یک تحقیقى در یک زمینه‏اى که به وسیله‏ فقیه ماهر و مسلطى انجام بگیرد، فلان حکم فقهى که امروز در مورد زن وجود دارد، دچار تغییر شود؛ این اشکالى ندارد..." و ادعای کلیش درباره اینکه دنبال حقوق تضییع شده زنان غربی است، خودشون یه جورایی می­شن حرفای فمینیستی! بیشتر بری تو بحر مفهوم فمینیسم می­بینی مثلا تو کتابی بنام "چیستی فمینیسم" کریس بیسلی بعد دویست صفحه بالا و پایین کردن آخرش می­گه "برای سوال چیستی فمینیسم هیچ پاسخ نهایی نمی­توان داد... فمینیسم را می­توان به پیوند عاطفی ربط داد که بین اعضایی که خود را فمینیست می­دانند برقرار است"!. برادر معظم­له من، خود فمینیستا تو تعریف این کلمه موندن؛ تو هم بکش بیرون؛ این یکی با موارد قبلی ای که فحششون می­دادی مثل لیبرالیسم و دموکراسی فرق می­کنه...
پ ن: دوستان کسی می­دونه یافتن پارادوکس در سخنان ولی فقیه حکمش چیه؟ به علاوه وظیفه یه محلول در ولایت دز این شرایط چیه؟ بر او واجبه بره به جستجوی یافتن منطقی جدید؟ یا از گفتمان پست­مدرنیستی موجود برای برخورد با منطق استفاده کنه؟
Thursday, July 05, 2007
دو حالت داره: یا من به طور ناخودآگاه در رابطه ام با تو نقش کلیشه­ای مرد جامعه مردسالار رو گرفتم و عملی تحقیرکننده ازم سر زد؛ یا این مساله سو تفاهمی بیش نبوده و ذهن تو تحت تاثیر همین جامعه مردسالار عمل دیگه­ای رو اینطور تفسیر کرده؛ که اگه مرد کلیشه­ای گوشه ذهنت به عنوان الکی تطبیقی نبود، مساله رو جور دیگه می دیدی. این یا اون فرقی نمی کنه؛ در هر دو حال اون چیزی که تنها دلخوشیم -اینکه با وجود جدایی، برای هم خاطره­ای خوش خواهیم موند- رو از روزهای کوتاه با تو بودن از من گرفت، مردسالاری کثافت بود.
تا امروز تنها امیدم به این بود که خاطره خوش با­هم بودنمون در ذهنت موندگار بشه؛ از امروز فقط امیدوارم همه چیزو هرچه زودتر فراموش کنی.
پ ن: بازم بگین تو که مردی چرا دنبال فمینیسمی؟ اصلا فرض کن من در عمل یه مرد کلیشه ای. عجیبه از مرضی که در وجودمه بیزار باشم؟ باید حتما انقد خودشیفته باشم که هر درد و کوفت و مرضی که تو وجودمه و داره عذابم می­ده، دلخوشیام رو می گیره، کسانی که دوسِشون دارم رو می رنجونه و... رو توجیه کنم چون حالا این منم؟ اصلا بزرگترین درد من شناسایی گاه­به­گاه این لجنها تو خودمه که علتش فقط جامعه(مردسالار) می تونه باشه و بس...
با دوستی ماجرای گِی سیاسی رو مطرح کردم. کلی مسخره­ام کرد. گفتم:"همین مسخره کردنه که توجه جلب می­کنه. شاید باعث شه کسی با خودش بگه چرا اینا ترک سکس کردن؟". گفت:"آخه ترک سکس جایی معنی می­ده که وفور سکس باشه. تو جامعه ما کمبود سکسه که تو چش می زنه؛ نه وفورش". گفتم:"همچین­هام سکس غیر قابل دسترس نیست. مثلا جنده­­بازی و ازدواج...". گفت:"خجالت نمی­کشی خوابیدن با جنده رو سکس می­دونی؟". راست می گفت. داشتم به تفکرات خودم جواب پس می­دادم. من خوابیدن به جنده رو سکس نمی­دونم؛ همونطور که سکسی که فقط با ازدواج محقق شه رو؛ همونطور که پروسه مخ زنی و رسوندن یه دختر 18-19 ساله به رختخواب رو. حرف منم همینه که آهای من با وجودی که می­تونم با یکی بخوابم و دولمو تو یه سوراخ بکنم، نمی کنم. چون نمی­خوام پس نمی­تونم؛ شایدم نمی­تونم پس نمی­خوام. این ناتوانی در این نیست که دولمو امکان عملی رفتن در هیچ سوراخی رو نداره؛ بلکه در اینه که نمی­کِشم: یعنی کسی سوراخشو بکشه رو دولم بدون اینکه بینمون سکسی اتفاق بیافته؛ پروسه شبه سکسی که به نام سکس می­ره به خوردم، شکنجه­ام می­ده. و ترک این پروسه اسمش هرچی هست و اعلامش حالا به هر اسمی یه حرکته. یه بازنمایی درده و اعتراض. زنانی که شوهران یا سرنوشت کلیشه­ایشون در سکس رو ترک کردن، پیش از این حرکت هم با تعریف من و تو سکس نداشتن. آیا دراز کشیدن و اجازه دادن به یه نفر که با بدنت جلق بزنه اسمش سکسه؟ آیا کلی خاسگار دست به نقد داشتن که برای خوردن سندت به نامشون بوسیله رقم مهریه با هم رقابت می کنن، اسمش در دسترس بودن سکسه؟ آیا فتّ و فراوون بودن جوونای دول بدست که آماده ان با کمال افتخار فتحت کنن و تورو هم به لیست افتخاراتشون اضافه کنن، در دسترس بودن سکسه؟ هر چند دول عمود از درو دیوار ریخته ولی سکس اینا نیست. من می­دونم؛ تو هم می­دونی؛ ولی فک نمی­کنی اکثریت قریب به اتفاق مردم نمی­دونن؟ فک نمی­کنی لزبین های سیاسی هم این سکس قلابی رو ترک کردن؛ نه سکس اصلی رو؟ که اگر بود علامتی بود بر اینکه به احتمال زیاد مشکلی برای اعتراض نیست. حالا با استدلال مشابه می­تونی بگی اونا هم کار احمقانه­ای کردن چون چیزی که یا خودشو داشتن یا امکانشو، اصولا سکس نبود که ترکش ترک سکس باشه. من این حرفتو قبول دارم و تنها با احمقانه خوندش مخالفم؛ تحریم جنس تقلبی خودش فریاد زدن اینه که بابا این جنس تقلبیه؛ به علاوه این ترک اعلام شده مقاومت در برابر فشار جامعه است که می­خواد به زور بدل رو به جای اصل قالبت کنه...
پ ن: من علاوه بر این ماجرا علت دیگری هم برای ترک سکس دارم که البته اگه اون هم رفع بشه تحریم سکس سر جاشه. اما علت دیگه: تا وقتی کسیو دوست دارم ذهنم نمی­کشه با کَس دیگه­ای بخوابم(منظورم سکسه درست درمونه و الا تکلیف تقلبیش که معلومه). این رویکردیه که کاملا تعریفش برام یه طرفه است چون ازش لذت می برم، بهش پایبندم
دوست که نمی شه­ گفت؛ یه کسی رو می­شناسم که می­شه بهش گفت روشنفکر دینی. کسی که آزادانه­ترین برداشت های ممکن از دین و احکام داره. بر اساس تئوری من فلک زده کلید حل مساله معذل مذهب -مشابه جریان سکولاریسم در غرب- دست اینجور آدماست. دیروز همه­اش با این بابا بودم. هی از گل بودن پیغمبر گفت و امام علی و تخم و ترکه­هاشون. همه­اش هم از قرآن و نهج­البلاغه فَکت می­آورد. حقیقتشو بخوای خودم پا دادم که کمکی باهاش دمخور شم و با توجه به با مطالعه بودنش(برعکس اکثر مذهبی­های گرامی که طبق تجربه شخصی من خود قرآن رو هم یه بار -حتی متن فارسیش رو- نخوندن)، می­خواستم یه کم از گفتمان درون مذهبی دستم بیاد به علاوه یه همچین آدمی هم برای روز مبادا تو آستین داشته باشم. اما راه نداره؛ من یکی نمی­تونم مزخرفات اینجور آدما و تعصبشون روی یه بابایی که 1400 سال پیش زندگی می کرده رو تاب بیارم. بشینم و حرفایی رو بشنوم که جز "به به" و "چه چه" برای این قدیسان عزیز جواب دیگری براشون متصور نیست. نمی تونم بببینم یکی بر این عقیده باشه که یه بابایی که تو همچون دنیا و اجتماع عقب افتاده ای بزرگ شده و بشه یه آدم فرازمانی که حکم­هاش برای امروز هم بهترین در عالم باشه(حالا با هر تفسیری) و به عقل اون فردی که بر این عقیده است شک نکنم؛ چی کار کنم؟ ذهنم واقعا نمی کشه. بابا من نمی تونم دنبال مُهر واسه یه نفر بگردم(آخرش برم از تو باغچه براش سنگ بجورم) در حالی که حالم از پایبندی مسخره اش به جزئیات این خزعبلات به هم می خوره. عصبی می شم وقتی باید واسه یکی دنبال قبله بگردم با این شرط حیاتی که خطام کمتر از 15 درجه باشه. نمی تونم صدای پچپچه عربیشو تحمل کنم در حالی که طبق دستور رساله داره بلند می­خوندش با این توجیه فقهی که مثلا اگه کافری (حتما من دیگه) شنید، تحت تاثیر قرار بگیره. من یکی تاب این یه بساطو ندارم و اگه کاره­ای بودم به زورم شده مذهب و هر چی بوی مذهب بده رو -به دلیل این حق به جانب بودن تنفرانگیزشون- ممنوع می کردم. این بابا رو هم می پیچونم و دیگه نمی خوام ریختشو ببینم؛ گور بابای فحش دادنش به آخوندا؛ گور بابای اینکه سنگسار و همه احکام وحشیانه رو عملا غیر ممکن می­دونه و برای حرفهاش هزارتا آیه و حدیث حفظه؛ گور بابای توجیهات و تفسیرهای قائل به برابری که از همه خط به خط قرآن می شکه بیرون؛ گور بابای صلح طلبی­اش؛ گور بابای ادعای دموکراسی خودم؛ گور بابای آرزوی تحقق سکولاریسم...
پ ن: یاد این فیلمهای در پیت ترسناک می افتم که از علامات شناسایی شیطانی ها اینه که وقتی انجیل خونده می شه قاطی می کنن! منم بطور غیر ارادی ای این حال رو نسبت به هر نوع اراجیف به زبان عربی دارم. جن گیر سراغ ندارین؟
پ ن2: بابا مگه تو مهد دموکراسی دنیا واسه یه شکل سلام دادن خاص(سلام هیتلری)، جریمه نمی شی؟ نمی افتی زندون؟ چرا؟ چون این نوع سلام یه توهم وحشتناک رو یاد قربانی هاش می آره. حالا شاید طرفی که سلام هیتلری داده منظوری هم نداشته باشه؛ مهم نیست. هر نوع عمل مذهبی هم خیلی هارو یاد خون به ناحق ریخته، یاد جنگ، یاد بازجویی، یاد شکنجه، یاد شلاق زدن ریتمیک با نوحه آهنگران، یاد پخش قرآن از خط تلفن تحت کنترل برای ارعاب، یاد "بسم الله" گفتن پاسدار وقتی با یه لگد محکم پا و چهارپایه رو با هم مورد اصابت قرار می داد تا آویزون شدن از طناب دار همراه تا آخرین لحظه با بدرقه درد همراه باشه، یاد به رسمیت شناخته شدن عقده های فروخورده عده ای درتعیین مرگ یا زندگی عزیزان عده ای دیگه، یاد وحشت، یاد انسانهای له شده زیر شهوت قدرت و ارگاسمش روی غرورشان، یاد تعیین بهشت جهنم آن دنیای دختربچه اعلامیه پخش کن در حجله سیاه تنفر(قبلتُ؟)، یاد بی پناهی سیال در زندانهای دهه شصت، یاد تحقیر زندگی هزاران جوون توسط پیرمردی 90 ساله، یاد اسیرکشی، یاد دروغ(تقیه)، یاد سنگ قبرهای شکسته، یاد صورت خونین زن بی حجاب، یاد... می اندازه.
Wednesday, July 04, 2007
به نظر من تا زمانی که واحدهای مستقل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و جغرافیایی مستقل از هم (به عبارتی کشورها) در دنیا هست، به دنبال ایده سوسیالیسم رفتن حماقت محضه. کافیه یه جزیره با اقتصاد باز در دنیا با حمایت سازمان ملل از استقلال داخلی کشورها باشه تا همه سرمایه­های مالی و مغزی دنیا رو به درون بمکه. به نظر من سوسیالیست­های عزیر باید اول دنبال یه اینترناسیونالیسم واقعی باشن و برای اون هدف مبارزه کنن بعد برن دنبال فکرای بزرگ بزرگ.
این تلویزیون ج ا خجالت نمی کشه؟ اومده با کلی تاکید این خبرو پخش می­کنه که یه دانشمند هسته­ای اسرائیل به دلیل افشای اسرار هسته­ایشون به 6 ماه زندان محکوم شده؛ که مثلا ما بگیم "وای وای وای افشای حقیقت هم در اسرائیل مجازات داره...". آخه جاکشا اگه کِیس مشابهی اینجا پیش بیاد که شما نسل طرفو از زمین برمی­دارین! همین پریروز مثل آب خوردن یکیو به دلیل شرکت در یه تجمع مسالمت آمیز به دو سال حبس و 10 ضربه شلاق محکوم کردین. به نظر من اینا گزاره پیش از این صادق "وقاحت هم حدی داره" رو برای اولین بار در تاریخ باطل کردن.
Monday, July 02, 2007
متنفرم از این کار پلیسهای ایران که تو ترافیک همش با بلندگو می گن "حرکت کن". مثل اینکه آدم عاشق وایسادن وسط خیابونه و تا اینا نگن تو نمی فهمی باید حرکت کنی.
من نمی فهمم این فروید این ماجرای عقده ذکر رو از کجاش در آورده! مخصوصا این توجیه روکه زنها با انگیزه جبران آلت تناسلی تمایل به بچه دار شدن و مادری دارن! مگه بچه قراره فیل باشه که کمکی به جبران اون مساله بکنه؟ به هر حال من چیزی جز یه تخیل متافیزیکی که هیچ توجیه پیشینی روانشناسی ای هم نداره برای این تئوری فروید نمی بینم.
پ ن: عقده ذکر این تئوری است که دخترها از ابتدا با دیدن اینکه دول ندارن(یه نداشتن و کاستی) هویت چنسیشون شکل گرفته و جایگاه درجه دوی خودشونو تشخیص می دن.
Sunday, July 01, 2007
من تازه فهمیدم وجه تسمیه اسم "فرانکولا: پرومته پسامدرن" پیام یزدانجو چیه. از راه عجیب غریبی هم فهمیدم. داشتم درباره مری وُلستن­کرافت(از نظریه پردازان بزرگ فمینیسم) مطلبی می­خوندم، به مری شلّی(نویسنده فرانکن­اشتاین) اشاره شده بود که می­شد دخترش(این مطلبو هم تازه فهمیدم). اونجا اسم کامل کتاب فرانکن­اشتاین رو بدین صورت نوشته بود: "فرانکن­اشتاین: پرومته مدرن". پس ­شد پرومته در زنجیر(اثری کلاسیک از آشیله) و قس­علیهذه... من فرانکن­اشتاین و پرومته رو خوندم؛ یکی به من بگه چه ربطی بین ماجرای علمی تخیلی فرانکن­اشتاین و اسطوره پرومته هست؟ فرانکولا رو نخوندم؛ اما اگه رابطه مدرن با کلاسیک انقد پست­مدرن باشه، وای به حال رابطه پست­مدرن با کلاسیک!
کلیشه­ها -در امتداد شکل دادن به ذهن تو برای اینکه از چی لذت ببری و از چی نبری- خیلی از اوقات تورو از لذتهای مخصوصی محروم می­کنن. یکی از کلیشه­های مرسوم که متاسفانه هیچکس باهاش نمی­جنگه کلیشه استهزاآمیز بودن خودارضاییه. می­خوام یه مثال بزنم که برای فهم لذتش تنها راه اینه که هیچ کلیشه­ ذهنی تحقیرآمیزی نسبت به خودارضایی نداشته باشی: یه شب که با پارتنرت دراز کشیدین رو تخت. بهش می گی "دوسِت دارم. و برای اینکه هیچ شائبه ای نداشته باشی که برای رسیدن به سکسِ امشبم اینو گفتم، جلق می­زنم" و اینکارو بکنی. خلاصه یه شب کاملا رومانتیک داشته باشی. حتی می تونی اول جلق بزنی و درست لحظه بعد از ارضا شدن بهش بگی "دوسِت دارم"؛ البته این دومی یه ایراد داره که دربرهه اول که بدون توضیح داری جلق می زنی می تونه سو تفاهمات بدی بوجود بیاره؛ که البته در نهایت با یه شوکی لذت بخش جبرانش می کنی.
پ ن: برای اجرایی شدن این ماجرا علاوه بر تو پارتنرت هم نباید خود ارضایی رو مسخره بدونه.
پ ن 2: ممکنه بگی خب چه نیازی به جلق؟ می گم" دوست دارم" و سکس نمی کنم و می خوابم. اولا که احتمال زیاد داره طرفت احساساتی شه و خودش پیش قدم سکس بشه. اگه تو امتنا کنی یه جورایی از بعد دیگهی با یه حس منفی حس مثبتو خنثی کردی اگر هم سکس انجام بشه، اصلا ایرادی نداره اما اون دیگه فاتنزی دیگری است. اما در امتداد این ماجرای مورد نظر من، می شه اینکارو یه جورایی یه تاکتیک برای جلب سکس دونست؛ که این ذهنیت، لذت طرفتو(در اون بعدی که منظور منه) چه بخواد چه نخواد کم می کنه. به علاوه تو تنها نیستی؛ حتی اگه طرف پیش قدم نشه و در نتیجه سکس نداشته باشین، احساس عدم انجام وظیفه برآمده از ته ناخودآگاه(شکل گرفته تحت تاثیر کلیشه های جنسی نظام مردسالار) طرف مقابل(مخصوصا اگه مونث باشه)، نمی ذاره از اون شب نهایت لذت (در اون بعدی که مد نظر منه) رو ببره و تنها راه اینه که عملا ببینه تو اونشب نیاز جنسی به اش نداری.