سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Tuesday, July 10, 2007
نمی دونم چه مرگمه. برعکس همه آدما که خاطرات واضحی از کودکیشون دارن؛ من هیچی ندارم. یه سری تصویر هست اما تصویر خالی نمی تونه برهانی برای وقوع باشه؟ مگه یه فیلم تو حافظه ات نمی مونه؟ زیاد حس تعلقی به اون چیزایی که برچسب خاطره خورده ندارم. نمی تونم با قاطعیتی فرای شواهد و قراین بگم که اول شخص حاضر در مکان حدوث اون تصویر من بودم. از نظر خودم نهایتش دو سال آخر زندگیم منم و از اون که می رم عقب تر هیچی نیست جز یه فیلم با یه هنرپیشه نقش اول که باید اصولا من باشم؛ ولی اصلا بهش به اندازه چیزی که بهش بشه گفت من، وصل نیستم. نمی دونم این تفاوتم با بقیه آدما سر چیه؟ وقتی دور هم جمع می شیم و حرف سر خاطرات بچگی می شه منم واسه اینکه تفاوتم تو چش نزنه بر اساس شواهد و قراین یه چیزایی می گم که نباید زیاد با واقعیت(حالا بستگی داره به چی بگب واقعیت) ناسازگار باشه؛ یا یه تکه هایی از فیلم رو تعریف می کنم که یادمه کسی با مشخصات من بازیگر نقش اولش بود؛ ولی نمی تونم باهاش به عنوان خودم ارتباط برقرار کنم. این مساله مختص کودکی نیست و الان خاطرات دانشگاه رفتنم هم داره یواش یواش پاک می شه؛ فقط این اواخرش یادمه؛ اونم یه کمکی. شاید دلیلی وجود داره که این پاک کنه خاطراتمو می خوره. شاید یه چیزایی هست که تو این جرح و تعدیل می خواد خودشو پنهون کنه؛ شایدم مغز من یه نفر در این زمینه یه مشکلی داره؛ شایدم همه دچار همین مرضن ولی به روی خودشون نمی آرن که در این صورت دیگه مرض نیست که در این صورت هم این عمومیت دادن نشونی غلط غریبه...
1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
اصلن نگران نباش .همه همین طورین .خاطرات جدید جاشون رو با قدیمیا عوض می کنن . - البته به سن هم بستگی داره ها ( ؛