سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Thursday, July 05, 2007
دوست که نمی شه­ گفت؛ یه کسی رو می­شناسم که می­شه بهش گفت روشنفکر دینی. کسی که آزادانه­ترین برداشت های ممکن از دین و احکام داره. بر اساس تئوری من فلک زده کلید حل مساله معذل مذهب -مشابه جریان سکولاریسم در غرب- دست اینجور آدماست. دیروز همه­اش با این بابا بودم. هی از گل بودن پیغمبر گفت و امام علی و تخم و ترکه­هاشون. همه­اش هم از قرآن و نهج­البلاغه فَکت می­آورد. حقیقتشو بخوای خودم پا دادم که کمکی باهاش دمخور شم و با توجه به با مطالعه بودنش(برعکس اکثر مذهبی­های گرامی که طبق تجربه شخصی من خود قرآن رو هم یه بار -حتی متن فارسیش رو- نخوندن)، می­خواستم یه کم از گفتمان درون مذهبی دستم بیاد به علاوه یه همچین آدمی هم برای روز مبادا تو آستین داشته باشم. اما راه نداره؛ من یکی نمی­تونم مزخرفات اینجور آدما و تعصبشون روی یه بابایی که 1400 سال پیش زندگی می کرده رو تاب بیارم. بشینم و حرفایی رو بشنوم که جز "به به" و "چه چه" برای این قدیسان عزیز جواب دیگری براشون متصور نیست. نمی تونم بببینم یکی بر این عقیده باشه که یه بابایی که تو همچون دنیا و اجتماع عقب افتاده ای بزرگ شده و بشه یه آدم فرازمانی که حکم­هاش برای امروز هم بهترین در عالم باشه(حالا با هر تفسیری) و به عقل اون فردی که بر این عقیده است شک نکنم؛ چی کار کنم؟ ذهنم واقعا نمی کشه. بابا من نمی تونم دنبال مُهر واسه یه نفر بگردم(آخرش برم از تو باغچه براش سنگ بجورم) در حالی که حالم از پایبندی مسخره اش به جزئیات این خزعبلات به هم می خوره. عصبی می شم وقتی باید واسه یکی دنبال قبله بگردم با این شرط حیاتی که خطام کمتر از 15 درجه باشه. نمی تونم صدای پچپچه عربیشو تحمل کنم در حالی که طبق دستور رساله داره بلند می­خوندش با این توجیه فقهی که مثلا اگه کافری (حتما من دیگه) شنید، تحت تاثیر قرار بگیره. من یکی تاب این یه بساطو ندارم و اگه کاره­ای بودم به زورم شده مذهب و هر چی بوی مذهب بده رو -به دلیل این حق به جانب بودن تنفرانگیزشون- ممنوع می کردم. این بابا رو هم می پیچونم و دیگه نمی خوام ریختشو ببینم؛ گور بابای فحش دادنش به آخوندا؛ گور بابای اینکه سنگسار و همه احکام وحشیانه رو عملا غیر ممکن می­دونه و برای حرفهاش هزارتا آیه و حدیث حفظه؛ گور بابای توجیهات و تفسیرهای قائل به برابری که از همه خط به خط قرآن می شکه بیرون؛ گور بابای صلح طلبی­اش؛ گور بابای ادعای دموکراسی خودم؛ گور بابای آرزوی تحقق سکولاریسم...
پ ن: یاد این فیلمهای در پیت ترسناک می افتم که از علامات شناسایی شیطانی ها اینه که وقتی انجیل خونده می شه قاطی می کنن! منم بطور غیر ارادی ای این حال رو نسبت به هر نوع اراجیف به زبان عربی دارم. جن گیر سراغ ندارین؟
پ ن2: بابا مگه تو مهد دموکراسی دنیا واسه یه شکل سلام دادن خاص(سلام هیتلری)، جریمه نمی شی؟ نمی افتی زندون؟ چرا؟ چون این نوع سلام یه توهم وحشتناک رو یاد قربانی هاش می آره. حالا شاید طرفی که سلام هیتلری داده منظوری هم نداشته باشه؛ مهم نیست. هر نوع عمل مذهبی هم خیلی هارو یاد خون به ناحق ریخته، یاد جنگ، یاد بازجویی، یاد شکنجه، یاد شلاق زدن ریتمیک با نوحه آهنگران، یاد پخش قرآن از خط تلفن تحت کنترل برای ارعاب، یاد "بسم الله" گفتن پاسدار وقتی با یه لگد محکم پا و چهارپایه رو با هم مورد اصابت قرار می داد تا آویزون شدن از طناب دار همراه تا آخرین لحظه با بدرقه درد همراه باشه، یاد به رسمیت شناخته شدن عقده های فروخورده عده ای درتعیین مرگ یا زندگی عزیزان عده ای دیگه، یاد وحشت، یاد انسانهای له شده زیر شهوت قدرت و ارگاسمش روی غرورشان، یاد تعیین بهشت جهنم آن دنیای دختربچه اعلامیه پخش کن در حجله سیاه تنفر(قبلتُ؟)، یاد بی پناهی سیال در زندانهای دهه شصت، یاد تحقیر زندگی هزاران جوون توسط پیرمردی 90 ساله، یاد اسیرکشی، یاد دروغ(تقیه)، یاد سنگ قبرهای شکسته، یاد صورت خونین زن بی حجاب، یاد... می اندازه.