سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Thursday, July 05, 2007
دو حالت داره: یا من به طور ناخودآگاه در رابطه ام با تو نقش کلیشه­ای مرد جامعه مردسالار رو گرفتم و عملی تحقیرکننده ازم سر زد؛ یا این مساله سو تفاهمی بیش نبوده و ذهن تو تحت تاثیر همین جامعه مردسالار عمل دیگه­ای رو اینطور تفسیر کرده؛ که اگه مرد کلیشه­ای گوشه ذهنت به عنوان الکی تطبیقی نبود، مساله رو جور دیگه می دیدی. این یا اون فرقی نمی کنه؛ در هر دو حال اون چیزی که تنها دلخوشیم -اینکه با وجود جدایی، برای هم خاطره­ای خوش خواهیم موند- رو از روزهای کوتاه با تو بودن از من گرفت، مردسالاری کثافت بود.
تا امروز تنها امیدم به این بود که خاطره خوش با­هم بودنمون در ذهنت موندگار بشه؛ از امروز فقط امیدوارم همه چیزو هرچه زودتر فراموش کنی.
پ ن: بازم بگین تو که مردی چرا دنبال فمینیسمی؟ اصلا فرض کن من در عمل یه مرد کلیشه ای. عجیبه از مرضی که در وجودمه بیزار باشم؟ باید حتما انقد خودشیفته باشم که هر درد و کوفت و مرضی که تو وجودمه و داره عذابم می­ده، دلخوشیام رو می گیره، کسانی که دوسِشون دارم رو می رنجونه و... رو توجیه کنم چون حالا این منم؟ اصلا بزرگترین درد من شناسایی گاه­به­گاه این لجنها تو خودمه که علتش فقط جامعه(مردسالار) می تونه باشه و بس...
2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
اینقدر سریع آپ می کنی که منی که مدام آن هستم باز هم عقب می افتم از خوندن به موقع نوشته هات...می خواستم بگم دو تا پست پایین خیلی به جا و خوب بودن!به خصوص پست قبلی که باعث میشه کمی آدمی به آرامش برسه از بابت اینکه هنوز هم هستند کسایی که درست فکر کنن!

Anonymous Anonymous said...
چقدر حیف .کاش زودتر به این مشکلت واقف می شدی و اون رو از دست نمی دادی .ولی هیچ وقت دیر نیست