دیروز ماهواره به مناسبت کریسمس یه نمایش رقص دونفره تو روسیه نشون می داد... وای عجب دخترای سکسی ای بودن. یه پرده گوشتم داشتن تا حدی که بندای لباس و سوتیناشون کمی تو گوشت فرو رفته بود و خط می انداخت... آقا هیشکدوم از مجتهدا نمی خواد حکم جهاد بده بریم روسهارو مسلمون کنیم؟
پ ن: می دونم یه بار حکم جهاد دادن کلی از سرزمینامونم از دست دادیم؛ اما خوب اونموقع که ماهواره نبود آدم بدونه چه خبره و انرژی بگیره...
خواب دیدم با خانوم آنجلینا جولی یه جا نشسته بودیم نمی دونم قانون چیو(شاید بیسبالو) واسش توضیح می دادم... خلاصه هر گهی می خوردم، نمی کردم. تو خوابم کُسم خله!
به پیشنهاد البرز دارم یه کتاب می خونم به نام سگهای جنگ. یه دیکتاتور دیوانه آفریقایی هست توش عین محمود چی توز خودمونه. بهش الهام می شه؛ نور می بینه دین کسده...
بعضی مسائل تا وقتی آدم بِهشون مطمئن نیست خیلی بهترن. حتی اگه شواهد زیادی براش باشه بازم این با اینکه کاملا اطمینان داشته باشی فرق می کنه. لا مصب این البرزم نیست به اونم بگم یه کم خالی شم. به هر حال فعلا راهی ندارم جز اینکه اینجا بگم. یه زن 45 ساله ای که مدتهااست می شناسمش رسما جنده شده... این زن می شه مامان یکی از دوستام:-s. و چیزی که از خود مساله بسیار بیشتر واسه من آزاردهنده است اینه که اینکارو(جتی خود سکسو) جلوی دختر نوجوونش انجام می ده! حالا من چه جوری اینوهضم کنم؟ چیکار کنم؟ اصلا به من مربوطه؟
عادت و عشق و عاطفه
هرچی لغت تو عالمه
برای حسِّ مَنِ گه
یه حرف گنگ و مُبهمه
من بعضی تحلیلارو نمی فهمم. اکثر دخترای امروزی با دوست دختر بودن مشکلی ندارن و اکثرا رابطه به رختخواب هم می کشه اما در این شرایط هم مراقب پرده بکارت خودشونن. معمولا این مساله رو خیلی منطقی و درست هم می دونن. حتی اینو امتیاز خاصی می دوننن که برای شوهرشون نگه می دارن. خوب حالا فرض کنیم با وجود سکس با پارتنرشون، پرده بکارتو سالم برسونن دست شوهر. دو حالت داره یا می خوان به شوهرشون دروغ بگن که سکس نداشتن یا حتی تو زندگی کسی لختشونو ندیده. آیا امتیاز صداقت بالاتر از امتیاز بکارت نیست؟ در خالت دوم اگر راست بگن دیگه مگه برای مرد فرقی می کنه که یه دخول انجام شده باشه یا نه؟! در هر دو حالت اهمیت یا عدم اهمیت این مساله برای مرد، دانستن صرفا صورت پذیرفتن یا نپذیرفتن دخول تاثیری نداره...
شخص من با توجه به امکان دوختن، به هیچ وجه نمی تونم به صداقت دختر باکره اطمینان کنم و دختر غیر باکره را ترجیح می دم چون می تونم به صداقتش مطمئن باشم. به علاوه این صداقت از سر اچاری نیست چراکه می تونست بدوزه ولی با اختیار صداقتو انتخاب کرده. این یه انتخاب من منطقی و خودخواهانه است نه انتخابی روشتنفکرانه یا از سر خیرخواهی.
انسان موجودی است بدوی به علاوه از بدویت متنفر... از این دوگزاره می تونه نتیجه بگیره که باید از خودش متنفر باشه. بزرگترین مبارزه انسان یافتن گریزی از این منطِقه...
دوستان بسیار عزیز البرز و پردیس منو به بازی ای دعوت کردن که بسیار جالبه. اما یه مساله وجود داره که اونم اینه که من همه اعترافات و حرفهامو تو پستام زدم و می زنم. واسه همین خداوکیلی چیزی واسه اعتراف به ذهنم نمی رسه. اما با توجه به اینکه خاطر این دوستانمو شدید می خوام...
1- اسم شناسنامه ای من دن سیفون است. حالا چرا یا چطور ممکنشو از من نپرسین.
2- در واقع من یه دختر باکره ام که همه این هذیونارو به خاطر پوشوندن ترسم از سکس اول می نویسم.
3- من و البرز یه نفریم.
4- همه این قرقرامم واسه اینه که زورم نمی رسه و الا اگر دیکتاتور یه مملکت بودم بیشتر از همشون خوار ملتو می گاییدم.
5- و نهایتا تا دیروز فکر می کردم کُس برجستگی های روی قفسه سینه زنه اما دیروز بطور اتفاقی شنیدم اسم آن برجستگی ها سینه اس پس طبعا کُس جایی باید پشت ستون مهره های زن باشه. احتمالا بین مهره هشتم و نهم.
در مورد پنج نفر هم با توجه به تعداد معدود افرادی که می شناسم و همه اونایی که می شناسم هم این مطلبو نوشتن، ترجیح می دم کسیو معرفی نکنم.
صاحب عکس یا به تو نگاه می کنه و هرچقدرهم فرار نمی تونی از نگاش در ری یا به تو نگاه نمی کنه و اگه خودتو بکشی هم نمی تونی تو نگاهش تصویرتو بِتپونی...
همه دیکتاتورهای تاریخ به حق به خودشون لقب پدر ملت( یا یه چیزی تو این مایه ها) دادن... واقعا کی می تونه در آن واحد مادر تک تک افراد ملتشو بگاد جز اینجور مادر جنده ها؟
فرق کُس پولی و کُس دولی:
کُس پولی یعنی کُسی که در عوض کُس پول می گیره. خب بالطبع کُس دولی می شه کُسی که در عوض کُس، دول می گیره... من بهتون پیشنهاد می کنم جای کُس پولی کُس دولی بکنین.
نتیجه اخلاقی: همه کُسهای دنیا کُس دولین مگه خلافش ثابت شه.
هر وقت شبا تو اتوبان شیخ فضل الله از کنار ساختمونای اکباتان می گذرم و پنجره های تک و توک روشنو بین هون همه پنجره تاریک می بینم، یاد تیتراژ کارتون شازده کوچولو می افتم.
اونوقتا که ویدئو هنوز ممنوع بود چه برسه به ماهواره، ما شمال با آنتن معمولی کانال شورویو می گرفتیم (یادمه اولین فیلم پُرنومو اونجا دیدم هرچند سر در نیاوردم)؛ که بعد از فروپاشیش تبدیل شد به کانال کشور همسایه ترکمنستان. از همون اول تنها دو تا برنامه داشتن یا یه ساز مسخره می زدن به نام دوتار یا داشتن رئیس جمهورشونو به عناوین مختلف نشون می دادن انقد که حالت به هم می خورد... مردک انقد خودشیفته بود که دیوان اشعار کس شر خودشو به عنوان کتاب درسی تعیین کرده بود تا بچه ها اجبارا حفظش کنن. حالا تصور کنین تلویزیونشون چقدر خایه مالیشو می کرد. اسم خودشم گذاشته بود ترکمان باشی (رئیس ترکمنا) مادر جنده. خلاصه کاملا برام قابل درکه چقدر واسه یه آدم مثل من می تونه منفور باشه. این آدم مُرد و به خاطر خوشی عظیمی که به ملیونها آدم دست داد، منم لبریز از شادی شدم. به علاوه کاسترو مادر جنده هم خدارو شکرداره نفسای آخرشو می کشه. در این موردم تبش قلب مردمشونو می فهمم درست از نوع تپش قلبیه که وقتی به این فک می کنم که شب بخوابم صب اینا نباشن، بهم دست می ده. البته بر عکس تصوربعضیا به نظر من دوران اینجور حیوانات به سر نرسیده؛ چون می شه تولد جونورای مشابهی مثل چاوز و حتی محمود چی توز خودمونو هم دید.
بابا عجب کیری خوردن متاهلین... امشب نه تنها شب پنجشنبه بود؛ شب زفاف علی و فاطمه هم بود؛ به علاوه طولانی ترین شب سالم بود... خلاصه جَماع در این شب عزیز انواع ثواب های مادی و معنوی و طولی و عرضی را شامل می شد. اما رسم ما ایرانی در جمع شدن کنارهم و شب نشینی ریده به جمیع این کرامات!!! آقا پاشین برین خونتون بذارین مردم به باقی اعمال خیرشون برسن.
چقد تفکر اینایی که برای تسکین آدم بعد کلی های های و وای وای، به مشیت الهی و خواست خدا پناه می آرن مسخرس. من یکی برای آرامش ترجیح می دم تصورم از دنیا اینطور باشه که کلی کیر وجود داره که به طور تصادفی و کاتوره ای در حال حرکت به اینطرف و اونطرفن و گاهی از بد شانسی یکیشون به مقعد مبارک فرو می ره و دراین مواقع بگم "بخشکه شانس اما خب اتفاقه دیگه"؛ تا اینکه خدای بُکُنی هست که گاهی از رو حکمت کیرشو فرو می کنه و گاهی از سر رحمت می کشه بیرون...
امروز در کافی شاپ یه نفر یه نقل قولی کرد از فیلمی از چارلی چاپلین که حس کردم یه ربطی به مطلب قبلی من داشت. شایدم نداشت و مساله فقط یه تشابه کلام بر می گرده. نه اسم فیلم یادمه نه خود جمله واو به واو اما واسه خودم که فقط مفهومش مهمه:
"ارقام آدمارو تطهیر می کنند... وقتی یه نفرو با دستای خودت می کشی قاتلی اما وقتی ملیونها نفرو می کشی قهرمان ملی..."
کلا ازشماره اندازا بدم می آد. کاش می شد شماره صفحه کتابو حذف کرد.... یا مثلا همین بلاگرتا وقتی شماره انداز داخلی نداشت، آرامشم خیلی بیشتر بود؛ اصلا نگاه نمی کردم کی کامنت داده وکی نداده... اما وقتی هست نمی تونم بی تفاوتی کاملمو حفظ کنم.... ذهنمو آلوده می کنه و تنها راه رسیدن دوباره به آرامش حذف فیزیکیشه... شاید همین روزا دوباره برش دارم کاری که با نهایت تاسف درباره کتاب هیچوقت نمی شه انجام داد...
پ ن: اولا این شماره انداز داخلیه تو بِتا بلاگر هست. دوما تو هم دلت خوشه عمو من اگه واسه کارام دنبال فک به خز یا کامبیز بودنش بودم، خودمو دار می زدم؛ از اون دسته آدمای کیچ گریز نیستم که به این دلیل عملی که منجر به آرامشم می شه رو انجام ندم که حالا مبادا کلیشه ای باشه. سوما اونی کامنتشو ور می داره برای جلب توجه اونیه که قبلش کامنت باز بوده باشه و بالای 100 تا کامنت با روشهای مرسوم برای خودش ابتیا کرده باشه تا اینکار مثمر ثمر باشه وهرکی کمی عقلشو بکار بندازه می فهمه دلیل من یکی این نمی تونه باشه کسیم که عقلشو بکار نمی ندازه به تخمم...
پ ن2: به علاوه داش البرز شما نگران کامنت نبا.ش کامنتم بردارم تو یکی می تونی بیای پای نوشته کامنتتو به عنوان پا نوشت بدی...
من یه مساله بسیار تاثیرگذار در میزان خوشحالی و بدحالیم پی بردم... هرزمان در آستانه انتخابم و زندگی های متفاوتی جلوی رومه، خیلی شنگولم. مثلا زمانی که انتخاب رفتن از ایرانو داشتم، انتخاب کار کردن در تهرانو داشتم و انتخاب کار کردن در ساریو هم داشتم ، انتخاب فوق و داشتم حتی انتخاب سربازی رفتنو هم داشتم... خیلی سرحال بودم. به محض اینکه کار تهران رو رد کردم، بی خیال رفتن از ایران (لااقل آنا بعد فارغ التحصیلی) شدم (واقعا فک نمی کردم معافیم گیر کنه)، دور فوق تو ایران خط کشیدم و... اعصابم به هم ریخت... باز به محض اینکه اینکه شرایط کمی عوض شد و یکی دو تا انتخاب از جمله یه کار جدی در تهران اضافه شد باز کمی کیفم کوکتر شد. در حالی که می دونستم ردش می کنم، تا جایی که می شد جواب دادنمو لفت دادم تا از لذت حضور این انتخاب استفاده کنم.... به هر حال مسخرس . اگه همش دنبال اینکه خودمو در بین چند انتخاب نگه دارم باشم، تو هیچ کدوم به جایی نمی رسم. و اگه خودمو متمرکز کنم، به دلیل نداشتن راه فرار، اعصابم به هم می ریزه... اما در نهایت خوبه که اینو می دونم چون به خودم دیگه انگ رفتارغیر خطی بی دلیل(کسخلی خودمون) نمی زنم.
مفیده طرف مقابلت فک کنه تو گاگولتر از اونی هستی که شخصیت واقعیته. چون رو این حساب از سر اینکه تو نمی فهمی، برگ برنده هایی بهت میده که می تونی بذاریش تو آب نمک برای آینده ... اما خیلی حال می ده طرفت تورو دقیقا به خاطر همه توانایی های ذهنیت دوست داشته باشه... در اکثر مواقع با انتخاب آرامش می بازی و با انتخاب برد آرامش بی آرامش...
- من زن ملّا نمی شم
جنده دولّا نمی شم
- چرا نمی شی؟
- کاری که ملّا می کنه
کسّ منو وا می کنه
کیر تو کسم جا می کنه
کردنو حاشا می کنه
یه زمانی مهم بود بدونم... اما الان مهم تر از اون اینه که بدونی می دونم.(سر پیری اصلا حوصله کس کلک بازی ندارم)
تبعیض جنسی از این واضحتر که اگه دختری هوس سکس با پسری به سرش بزنه به احتمال بسیار زیاد موفق می شه(معمولا پسرا به کس نه نمی گن)؛ اما اگه پسری طلبه سکس با دختری بشه، باید از هفت خوان رستم بگذره.....
پ ن: البته من و همرزمان اسکلم سعی بلیغ و مذبوحانه ای دربه هم زدن این معادله داریم، اما این در مقابل خروس صفتی ملیونها هم جنس مثال قطره است در برابر دریا...
از "..." تو متن کتاب بیزارم... چون نمی فهمم اینو نویسنده به هر دلیلی عمدا گذاشته (مثلا یه فرصتی واسه فک کردن به تو بده) یا مترجم جای یه سری کلمات، جمله ها یا حتی پاراگرافهایی که سانسور کرده، گذاشتتشون...
پ ن: دلت خوشه ها مومن... خود ترجمه هاشون تش باد می ده حالا انتظار داری رو وجدان ویراستارشون حساب کنم؟... کس کشا هر کتابیو یه جور سانسور می کنن...
یه توضیح درباره پست قبلی و کلا پستهای مشابه. من و البرز به این تکنیکا می گیم تکنیکای لول یک. حالا چرا؟ چون اینا تا زمانی تاریخ مصرف داره که بلد نباشیشون. وقتی دو طرف به این تکنیکارو بطور تئوری وعملی مسلط باشن، نوبت می رسه به یه انتخاب مهم که آیا صرفا دنبال توفق و برتری هستیم یا برقراری ارتباط با یه انسان و حتی در صورت لنتخاب برتریجویی ذهنی، دیگه تعیین کننده فرد برتر، قدرت روح وتفکر می شود. مثل مبارزات رزمی که وقتی دو طرف حرفه ای باشن، همه فنونو بلدن و برنده رو قدرت بدنی و تمرکز بیشتر تعیین می کنه...
یکی درباره شلوغ بازیای دانشکده پلی تکنیک بر ضد محمود چی توز صحبت می کرد و اینجور با استدلال مساله رو تحقیرمی کرد که اینا از خودشون بودن و برای این اینکارو می کردن که محمود چی توز بگه ببینین چقد آزادی هست که اینا راحت دارن اعتراض می کنن تا حدی که عکس منو می سوزونن...
والا من به راست و دروغش کاری ندارم. مدرکی هم برای اثبات و ردش ندارم. وفک می کنم این مساله نه تنها در حیطه من نیست، از حیطه بقیه هم خارجه... اما حرف من اینه. اگه این اعتراض واضحو اینجور تحلیل کنیم و اگه یه روز یه بابایی واقعا هم اعتراض کنه، چطور می تونیم از هم تمیزشون بدیم؟ پس چطور انتظار دارم یکی این اعتراض واقعی رو در این شرایط بدبینی انجام بده؟ و نهایتا چطور به خودمون اجازه می دیم این مساله رو تحقیر کنیم؟
ما که واسه اینکه زیاد تو اون بیابون صف وای نستیم دست به دامن پارتی شدیم. دیگه حتی برای مرده ها هم برابری وجود نداره... اینجا هم رابطه جای ضابطه رو گرفته...
فک کنم آخرین سنگر عدالت، دسشوییه... هنوز تقریبا همه از امکان منصفانه ای برای قضای جاجت برخوردارن. پس تا دسشویی عمومی مجانی هست زندگی باید کرد...
پ ن: جان مادرتون نگین اونم داره پولی می شه... فعلا که همه جا رسما اینطور نشده... تازه یه فرق بزرگ داره که همه در داشتن این حق برای همه اتفاق نظر دارن... نمی دونم بیشتر از این مغزم نمی کشه.
پ ن2: من کمی فک کردم و دلایل بهتری برای در نظر گرفتن دسشویی به عنوان آخریت سنگر دموکراسی پیدا کردم. آقا جان مساله اینه که قضای جاجت خیلی وقتا حتی می شه تو کوچه ای، پشت دیواری و... انجام بشه که مفت مفتم در می آد و به علاوه به نظر من که حالشم بیشتره... کدوم کار دیگه است که باحالترینش مفت ترینشم باشه؟!!!
- عجب... نمی دونم هوای بهشت زهرا چه خاصیتی داره که هرکی پاش به اونجا می رسه فیلسوف می شه!!!
- نابغه اینی که گفتی خودش فلسفه بافی نبود؟
- چرا اما من از اول فیلسوف بودم!
- سیسکی (بی زحمت صوتیشو خودتون اجرا کنین) ...
- چه بامزه نگا کن...
- چیو؟
- پشت کامیون حمل مرغ نوشته سرویس مدرسه مرغها
- کجاس بامزه است؟ اینکه تو مدرسه مرغها بجای علم آموزی، سرشونو می برن؟
- مثل اینکه خیلی از مرحله پرتی... اینکه سالهاست توهمه مدارس می افته...
ورژن مناسبی که البرز پیشنهاد داد:
- چه بامزّه! نيگا کن...
- چيو؟
- پشت کاميون حمل مرغ نوشته "سرويس مدرسه مرغا"!
- آره... اونا هم تو مدرسه به جای علم آموزی سرشون بريده ميشه!!!!
اکثرا اونچه تو مغزدیگران می گذره، خیلی مهمتر از اون چیزی است که واقعا هست. مثلا من(وفکر می کنم همه آدما) شدیدا دوست داریم همه جنس مخالفهامون طالب سکس با ما باشن هرچند در واقعیت خود عمل سکس اونم با همه اونا اونقدرا هم خواستنی نیست...
پ ن3: بابا به پیر به پیغمبر من لااقل تو این پست نه می گم چیزی بده نه خوبه... من فقط گفتم مساله بسیار (حداقل برای من یکی) اروتیک و نفرت انگیزه. و گیجم که آیا این تقارن معنی داره یا نه. ونهایتا تنها حکم قطعی ای که گفتم این بود که این به نظر من ناقض پاکی تقدس ازدواجه. حالا اینجور رابطه چقدر عمومیت داره یا راه حل جایگزینی هم هست یا نیستو والله چیزی دربارش نگفتم. اما درباره کامنت برا خودم. معمولا جواب صحبتهارو به صورت پینوشت می دم اما چون ایبار بحثی شخصی بود با یه رفیق، کامنت دادم...
ویه مطلب جالب درباره شیرها... می دونی وقتی یه شیر جوون و سر پنجه تو جنگ تن به تن با یه شیر نر پیر، اونو شکست می ده و گله ماده های حرم سراشو، تصرف می کنه، اولین کاری که می کنه چیه؟ اول از همه می ره سر بچه شیرای نر قبلیو با دندوناش از بدن جدا می کنه! حدس می زنین واسه چی؟ مثلا جلوی تکثیر شیر نر قبلیو بگیره؟! یا با کشتنشون ازخطر شر شدن (مخصوصا نراشون) در صورت بزرگ شدنشون، پیش گیری کنه؟!
نه دل انگیز. تنها و تنها انگزش اینه که شیرای ماده بی خیال شیر دادن به بچه شیرا و از لحاظ هورمونی زودتر آماده جفت گیری (کس دادن خودمون) و کشیدن بار ژنهای شیر نر جدید بشن... حالا رو ترش نکن. ما هم زیاد با اینا فرق نداریم... فقط ای همچین احمقتریم؛ چرا که کس مغزایی مثل من هستن که این واقعیتو چه درباره شیرا چه آدما ثبت کنن!
با خودم ای همچین حال کردم. جدیدا دخترایی که می شه باهاشون حرف درست درمون زد و جدا از کس و کون، عقلی هم به سر دارن، طبق شواهدی حتی برای ناخودآگاهم (حتی از لخاظ جنسی!!!) جذاب ترن... یه زمانی شعارشو می دادم اما با دیدن داف ترکونده خیلی بیشتر آب از لک و لنجم را می افتاد...
( البته وقتی فکر می کنم جایی هست اونم همین نزدیکیا مثل ترکیه که اگه دخترابا بیکینی هم بگردن، هیچ چشی تو کاسه واسه سوک زدنشون نمی گرده؛ و اینو در کنار حرکت بی اراده و ناخودآگاه 180 درجه ای چش وچال وسر و گردن هرکی می شناسم از جمله خودم با دیدن یه حرکتی مواج زیرهر نوع پوششی حتی چادر سیاه، می ذارم، عیشم منقص می شه...)
پ ن: ای آقا کی صحبت عشق کرد؟ اون ممه رو لولو برد... من که مدتهاست این کلمه رو حداقل بصورت جدی بکار نبردم... آدمایی که بدون فحش دادن ممتد ذهنی بتونن کنار هم باشن (که تقریبا همه آدمایی که می شناسم اینجور نیستن)، از کافیم کافی تره...
آقا به پیر به پیغمبر من کس دیگه ای نیستم... یه روز می گین البرزی یه روز می گین الی یه روز می گین بلی... بذارین یه کس مغز مستقل بمونم... تازه من بعید نمی دونم این دوستانی که به یکی بودن با من متهم می شن، خیلی بیشتر از من شاکی شن. شاید اونا اصلا به اندازه من کس مغز نباشن یا اگرم هستن(که به نظر من اکثر آدما هستن)، نخوان کسی موقع خوندن وبلاگشون چنین تصوری داشته باشه........ به هر حال من بیشتر به خاطر اونا چنین کامنتهایی رو پاک می کنم.
من فک می کنم باید قبل داغون و زمین گیر شدن مادر پدرم، یه جورایی ازشون دور شم. اگه از ایران برم که بهتر... اگه نه لا اقل شهرمون یه جا نباشه. چون من که می دونم دل نگهداری و پرستاریشونو ندارم. مخصوصا از این دو نفر که سالها تکیه گاهم بودند و عذاب کشیدن و زمین گیریشونو نمی تونم ببینم و در می رم. اگر تو یه شهر باشیم اونا از اینکه ازشون دوری هم می کنم، دوبل عذاب می کشن... اما اگه دور باشم خودش توجیه داره که مثلا سرم شلوغه و دنبال کارو زندگیمم...
پ ن: یکی از دلایل احترازم از ازدواجم همینه. اگه زمانی که پیر شدیم، زمین گیر شد و داغون من چیکار کنم؟!! من که در می رم چون نمی کشم عذابشو ببینم... اما دلشو می شکنم وای........ چه شلم شوربای کیری ای...
توجه توجه. مطلب، فوق بی ناموسی است!!!
مدتهاست یه مساله ای فکرمو مشغول کرده... راست و حسینی اندازه کیر من وقتی از بالا مترش می کنم 11 سانت فیکسه... اما به هر پسری رسیدم یا در بحث شیرینشان درباره ابعاد آلت رجولیت، افتخار حضور و همکاری داشتم؛ ابعادی غریب ارائه کردن. دیگه خوش انصافترینشان به 15.5 ساتیمتر اشاره کرد. 17 و 18 و حتی 20 سانتم که غربونش برم ریخته... بابا به پیر به پیغمبر نمی شه من تو آینه که بهش نگاه می کنم عظمتی است تقریبا هم سایز آلت بکن های فیلمهای پرنوست.. شرکای جنسیم هم قریب به اتفاق از اندازش نالیدن یا حتی کاربعضیاشون به دادو فغان کشیده... اما از بالا 11 سانته...
دقیقا مثل مساله قد در دوران دبیرستانه. وقتی صحبت از قد و قواره می شد اگه یکی نمی دید، فک می کرد اینا متوسط قدشون از تیمای بسکتبال NBA هم بیشتره...اما مساله قد همونجاها تموم شد چون به هر حال اندازه گیری های درستی در زنگهای ورزش انجام می شد. به علاوه اونجا مقایسه قدها با هم هم تاثیر به سزایی در از بین رفتن این توهم داشت. اما در مساله رشادت آلت تناسلی به دلیل حجب و حیا معمولا مقایسه کالا به کالا هم انجام نمی شه، به علاوه از اندازه گیری رسمی هم خبری نیست؛ پس توهم و بزرگنمایی آن تا این سن هم ادامه داره. باور کنین کسی که ابعادی بالای 15 سانت(تاکید می کنم از بالا نه از زیر) ، اعلام می کنه، شاید خودشم ندونه اما کس می گه. بابا چنین هیولایی تو شرت آدم جا نمی شه و به طرز فجیعی تابلوه که با لباس پوشیدن هم به هیچ وجه من الوجوه قابل اختفا نیست. به علاوه اصولا کاربردی و مناسب برای سکس هم نیست.