با وجود پایانبندی عجیب و دوست داشتنی اش که شاید همه اون تفاسیر لازم بود تا شوک مورد نظر نویسندشو ایجاد کنه، خود متن کتاب سگهای جنگ منو ارگاسم کامل نمی کرد. فک می کنم واسه اینکه از یه کتاب لذت ببرم باید متنش دیگه از یه حدی ساده تر نباشه. هر کاری اگه بخواد لذت بخش باشه باید کمکی آزار بده تا حس مازوخیستی آدم رو هم ارضا کنه. یه چیز تو مایه های مقادیری لازم درد تو سکس برای رسیدن به اوج لذت.
پ ن: قصد من انتقاد از کتاب نبودا. به همتون توصیه می کنم به دو دلیل بخونینش. اول سازوکار برنامهریزی برای کودتا و گردوندن دنیا توسط کس کشای بزرگ. دوم پایانبندیش که به همه طولانی بودن متنش می ارزه... منظور من از این پست بیشتر روانشناسی خودم بود.
يه چيزی تو مايه های شک و ترديد اينجه ممّد وقتی ميخواست خان آبادی رو بکشه. که هی با خودش ميگفت "اگه اين بره، يکی ديگه مياد، اون بره باز يکی ديگه..."
در ضمن واسه حس مازوخيستی ات هم شلّاق چرمی لازم داری يا bondage حال ميکنی؟ بگو برات جور کنم ها!