سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Friday, December 08, 2006
هرجور فکر می کنم ازدواجی که تو جامعه تقریبا معموله، به نظر من بسیار نفرت انگیزه و شاید به همین دلیل (اینشو مطمئن نیستم) ازهر فیلم پرنویی تحریک کننده تر... فرض کن به پدر و مادر بگی خسته شدم؛ من زن می خوام ( به عبارتی خسته شدم بس که جلق زدم می خوام کس بکنم). شرایط زندگی مشترکم که دارم(بازم به عبارتی پولشم دارم). از همون روز والده گرام ذهن و چششون بیافته تو آشناها ببینه کی مناسبتره واسه اینکه همخوابه حضرت اجل بشه.... و حتی شده تا سایز سینه هاشم در بیاره تا باب دندون جنابعالی باشه... خلاصه بعد چند خاسگاری یکی پسند می شه و بعد کمی معاشرت محدود، می شینین پای صفره عقد. بعد گفتن چارتا کلمه و جار زدن اینکه این کس بنام آقا سند خورده، می رین به حجله یا به هر حل جایی که قراره سکس اول و انزال پرده بکارت صورت بگیره... و ناگهان در یه حرکت انتهاری در حالی که تقریبا جز خواجه حافظ شیرازی، همه از اتفاقات اون شب مطلعن، جلوی بینایی ذهن همشون خلیفه با خون و خون ریزی(حالا چه طبیعی چه با دخالتهای انساندوستانه پزشکی) وارد بغداد می شه. اونم چه بغدادی... بغدادی که شما قبل از جار زدن عمومی حتی از حوالی بصرش هم نمی تونستی رد شین...
من که رسما قاطی کردم... با خودم تعارف که ندارم؛ پایین تنه آدمم کشیده می شه طرف چیزی که سکسی ترینه اما متاسفانه نهایتا نفرت انگیزترینم هست... دو تا عکس العمل ناخودآگاه: دل به هم خوردن و آلت افراشته تا سرحدات جناق سینه....... حس می کنم این مساله تو مغزم ادامه داره اما کلمات مناسب برای توصیفش به ذهنم نمی آد... فقط این تناقض و تناقضایی از این جنس بالاخره رسما مجنونم می کنن.
پ ن: فقط یه چیزیو بصورت قطعی می تونم بگم. من هیچ نشانه ای از تقدس وپاکی(جدا از این بحث که شاید خود این کلمات بی معنی ومسخره و یا اصولا بی مصرف و دست و پا گیرباشن) که خیلیا در دفاع ازسبک زندگیشون به اون اشاره می کنن، حد اقل در این سبک از سکس (که اسمشو گذاشتن پیمان مقدس ازدواج) نمی بینم....
پ ن2: خیلی از ازدواچها هم همه عناصر فوق را ندارند(مثلا می بینی آشنایی رابطه بصورت دوست دختر از مدتها پیش بوده اما برای گرفتن مجوز دخول، به سند قطعی و جار زدن عمومی نیاز بوده ). در هر صورت به نسبت انطباق هر داستانی با داستان بالا مساله اروتیک تر می شود و در صورت کاملا متفاوت بودن، تقریبا دیگه داستان تحریک کنده جنسی نیست...

پ ن3: بابا به پیر به پیغمبر من لااقل تو این پست نه می گم چیزی بده نه خوبه... من فقط گفتم مساله بسیار (حداقل برای من یکی) اروتیک و نفرت انگیزه. و گیجم که آیا این تقارن معنی داره یا نه. ونهایتا تنها حکم قطعی ای که گفتم این بود که این به نظر من ناقض پاکی تقدس ازدواجه. حالا اینجور رابطه چقدر عمومیت داره یا راه حل جایگزینی هم هست یا نیستو والله چیزی دربارش نگفتم. اما درباره کامنت برا خودم. معمولا جواب صحبتهارو به صورت پینوشت می دم اما چون ایبار بحثی شخصی بود با یه رفیق، کامنت دادم...

5 Comments:
Blogger Alborz said...
حاجی شرمنده، ولی اين پستت ديگه بيش از دوز مجاز بيمار گونه اس! بابا خيليا زن ميگيرن، چون دقيقاً هيچ کار ديگه اي نيست که بکنن! خود من و تو و خيليای ديگه، واسه چی رفتيم دانشگاه؟ غير از اينه که اصولاً کار ديگه اي نبود که بکنيم؟ ببينم اگه تو ميتونستی نويسنده بشی بدون اينکه بترسی ببرنت سربازی دهنتو بگان، يا اگه من ميتونستم موزيسين بشم بدون همون ترس (و ايضاً ترس از بی پولی)، ميرفتيم دانشگاه؟
حالا بحث زن گرفتنم همينه. اصولاً به شدّت باهات در مورد پايه و اساس سکسی ازدواج مخالفم. حالا آره، اگه يه بابای پاستوريزه اي باشه که قبل از ازدواج کس نکرده باشه، آره. ملّت که قربونشون برم الان ديگه وفور نعمته واسشون! ميکنن انقد که آب از چشمشون بزنه بيرون!
به هر حال چيزی که من ديدم، بيش از اينکه "خسته شدم بس که جلق زدم" باشه، "ديگه نميدونم چيکار کنمه". اينه که ميرن زن ميگيرن، ميفتن تو لوپ "کار، خونه، خواب".

Blogger don sifon said...
ای آقا البرز... چی بگم به شما؟ رفیق من کی گفتم این کس شعرات تئوری ای جهان شموله که شوما باهاش مخالفین؟ من می گم این سناریو(فانتزی) سکسی ترین فانتزی تو ذهن منه... و به علاوه سنتی ترین داستان برای رسیدن به سکس... حالا مردم چی کار می کنن اکثرا یا اقلا الله و اعلم. بعدم گفتم که سناریو ها همه عین هم نیستن اما با نسبت مستقیم به اشتراکاتی که با این داستان دارن سکسی تر می شن... همین به خدا... ونهایتا یه صحبتایی که بعدا با خودت حضوری می کنم. تو بیا

Blogger don sifon said...
درباره وفور نعمت زیاد باهات موافق نیست. اولا خودمو خودتو محیطی که توشیمو نبین دل انگیز... اکثرا مث ما نیستن. ثانیا تو خود ما هم آدمایی مثل من به خاطر تجربه اعصاب خوردیا و کس کلک بازیا عطای بسیاری از سکسهای ممکنه را به لقاشون بخشیدیم... مهم نیست که موقعیتش ریخته... مهم اینه که نمی کنیم. بابا تو هم خیلی از کیسارو ازشون فرار می کنی. این وفور نعمت نیست که پا بگیری اما پشتت تیر هشدار بکشه و احتراز کنی که البته حق هم داریم ولی به هر حال نیست

Anonymous Anonymous said...
bebakhshid vase khodet comment gozashti????
be nazaret age avalesh be sorate kamelan open mind rasman jar nazanan, akharesh be havar keshidan nemirese?motevejeh ke mishi are?
mahtab

Blogger Alborz said...
خوب اگه ميگی اين تصويری که دادی، فقط يه قسمت از کل قضيه اس، که خوب نوکرتم منم همينو ميگم. ميگم اين تصويری که دادی، يه حکم صد درصدی نيس، ميشه اين تيکّه اي رو که من گفتم هم بهش اضافه کرد.
خوب اگه حرفت اين بود، که ديگه عملاً بحثی نيس. باس بشينيم مثل بز اخفش برا هم سر تأييد تکون بديم.

* در ضمن مرده شور خودت و اين سيستم کيری کامنتاتو ببره که آدم نميفهمه جوابشو دادن؟ ندادن؟ کجا دادن؟