سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Thursday, November 30, 2006

با خبر شدم حکومت مجموعا خدمت رسان برای حفظ ما مردمان صغیرمنحرف از آثار و عواقب تهاجم فرهنگی دشمنان ساه دل، پلیسی به نام پلیس موبایل در نظر گرفته است. کارکرد این پلیس بدین صورت می باشد که موبایل شما را در صورت مشکوک شدن( و گاها به قصد گیر دادن برای اصلاح انواع دیگر نا هنجاریها)، با گفتمان(و مشتمان دز صورت لزوم اسلامی) اخذ و به مرکز فورتهای پلیسی ارسال می کنند. لازم به ذکر است ایشان مکلفند به شما رسید مربوطه را دو دستی تقدیم نمایند.

من اینجا پیشنهادی بنیادی تر برای نهادینه کردن اخلاق اسلامی خدمت همه خدمت رسانان دوست داشتنی دارم که امیدوارم مورد توجه و عنایت این بزرگواران قرار بگیرد. به نظر حقیردر کنار این مساله، پلیسی با عنوان پلیس شرت در نظر بگیرند که در صورت دیدن رفتاری مشکوک(به طور مثال حرکات یا برجستگی های مشکوکی در ناحیه زیر ناف تا میان دو ران، اقدام به ضبط شرت مظنون نموده و رسید مربوطه را بدهند تا در فرصت مقتضی به بررسی موشکافانه شرت مورد ذن با دماغ و دستگاههای پیشرفته مجهز به اشعه پرداخته تا در صورت اثبات عمل مجرمانه دم و دستگاه صاحب شرت به اجرای حد اسلامی (شلاق زدن خودمون) در ملا عام اقدام کنند. امید است با اقدامات قهرمانه این بزرگواران ریشه فتنه و فساد از جامعه اسلامیمان به کلی برکنده شود.

Wednesday, November 29, 2006

خیلی نا مردیه. اینطوری با این بابا تا نکنین. روزی نیست که تو روزنامه اعتماد(این خوبشه حالا ببین بقیه روزنامه ها مخصوصا روزنامه های زرد چه می کنن) درباره این یارو هنرپیشه ننوشته باشن. اسمش رو هم گذاشتن رسالت روزنامه نگاری. آخه مملکت ما چیش درسته که حالا شما حتما باید رسالتتونو درست انجام بدین؟ مگه نمی دونین تو ایران ویترین فقط مهمه؟ شما با این کار این بابا و پروندشو صاف می تپونین تو ویترین یا حد اقل نمی ذارین ازش بیاد بیرون. دیگه اگه می شدم رو فراموشکاری مردم و زیر سیبیلی رد کردن حساب کرد، یواش یواش دیگه نمی شه... یه چش به هم می زنی می بینی پرونده شده ملی و به بهانه دادن درسی به جامعه حتی ممکنه تا پای جونش بره .واقعا نمی دونم اونوقت رسالت روزنامه نگاریتون چه جوری وجدان انسانیتونو توجیه می کنه...

مادر جنده رفته چارتا آهنگ در پیت خونده خیال کرده چه خبره... افشینو می گم. می گه بچه تهرونم!!! کس دهاتی واقعا به تو می گن. پس اون عمه من بود که هفت هشت سال پیش تو پیتزا پذیرای ساری به وفور رویت می شد... هر آبادانی و اهوازی (چه خفن چه داغون) رو می بینی با افتخار می گن بچه جنوبم. اما این مازندرانیای کس مغز... آخه احمقا من از سر تهرون رفتم تو از کونش در اومدم... والا خبریم نیست تا جایی که ترجیح می دم بگم شمالیم تا تهرونی...

پ ن: راستی خوب که فک می کنم با وجود چنین مادر جنده هایی بدم نمی آد لا اقل نگم شمالیم... مثلا از این به بعد به همه بگم کردم...

می گن همیشه در مقابل نو آوری ها جامعه مقاومت می کنه راس می گن. مثلا همین مادر شاهکاری که برای قبولی بچش ماری جوآنا بهش می داد رو احمقا می اندازن زندان!!! هنوز نفهمیدن دوره زمونه عوض شده... من خودم در آینده با وعده خانوم مانوم بچمو می فرستم هاروارد حالا ببینین.

Tuesday, November 28, 2006

شنیدن یه حرفایی از دهن بعضیا خیلی حال می ده. مثلا شنیدن این حرف از یه زن.ما یه عمر همچین حرفاییو به طرفهای مربوطه خودمون گفتیم. در عوض انگ "همش به فکری سکسی" و "من و به خاطر سکس می خوای" و "فقط به خاطر تو می دم" و از این دست توهین ها نصیبمون شد تا جایی که کلهم اجمعین عطاشو به لقاشون بخشیدم. جالب این بود که هر وقت مشغول پیچوندنشون بودم، شدیدا پایه سکس می شدن که به خیال خودشون منه کس مغزو نگه دارن(اه تصورتونو گاییدم:-s) و مغزشون هنگ می کرد وقتی منی که به نظرشون همش دنبال سکس بودم، ازشون در وفور سکس فرار می کردم.

Monday, November 27, 2006

آقا این فاطمه رجبی قهرمانه... داشته از محمود چی توز تعریف می کرده...گفته و گفته و رسیده به خوابیدنش که به نظرش اونم زیبا اومده بود!!!!!!!! تو خوابیدن این بابا رو کجا دیدی کلک؟ یه توصیه برادرانه به داش محمود چی توز. اگه تا حالا نکردی یه سری به این بابا بزن و یه دستی به کس و کونش بکش... نمی دونی سکس با زنی که اینطور داغون آدم باشه چه حالی می ده.

Sunday, November 26, 2006

بابا به پیر به پیغمبر تحلیلش به این سادگیا نیس... کلی از تغییرات بزرگ دنیا جرقشون به تخمی ترین شکل ممکن زده شده... نه می شه به این سادگیا به برنامه ریزی خارجی ربطشون داد نه به فرهنگ مردم اون زمان و اون مکان... خلاصه اگر مثل من کونشو نداری زوری بزنی، واسه توجیهش کس شر نگو. یا اگرهم می گی به من یکی نگو... به قول رشتیه من خودم کونیم.

پ ن: راستی اگه یه روز یه چشم براق(امیدوار کس کسیارو می گم) بیاد پیشم، خودم با همین استدلال می گم کارتو بکن اما اصلا مطمئن نباش چون تغییرات بزرگ تخمی تر از ایناست...

جدیدا وقتی از دو تا چیز دورم دلم واسشون تنگ می شه. چیزایی کهخیلی وقتاهم که بیخ ریشمن، سراغشون نمی رم. چیزی که برام جالبه بی ربطیشون به همدیگس. میل هالترم و کتاب جستجو...

Monday, November 20, 2006
دنبال یه نره خر می گشتم زنگ زدم به یه نره خر دیگه که ببینم با اونه یا نه. مثل اینکه خط رو خط شدو یه مونث گوشیو برداشت:
- الووووو بفرماییییییین
از اون صداهای ملوسی بود که آبو از لب و لوچت سرازیر می کنه... سینه رو صاف کردم و در کمال خونسردی فرمودم:
- ببخشید آقا جمشید؟!!!!!!!!!
امروز تو حموم یه جای کبودی رو بازوم دیدم. اول نفهمیدم چیه. بعد تازه یادم اومد جای یه گاز یادگاریه در حالی که معمولا مسائل خیلی پیش از اونکه از ذهن پاک بشن، کل تاثیرات مادیشون از بین رفته...
وقتی محمود چی توز به اکراد می گفت "لباس کردی لباس شرفه" دقیقا حس می کردم یه نفر به یکی دیگه می گه "کس تو قهرمانه"
همین الان یه چیز دیگه گفت رسما کم آوردم... میگه "دنیا داره احمدی نژادی می شه!!!!!!!!!"
Sunday, November 19, 2006
- ای کاش یه شیر نر بودم
- ها ها... تخت دو نفره؟ اونم صب تا ظهر؟
- تو هم نذار هیچی تو دلم واسه خودم بمونه ها
Friday, November 17, 2006
اینروزا مردم دو دسته شدن. یه دسته انقد مار خوردن که افعی شدن که نه من از افعی خوشم می آد نه واسه یه افعی چیز جذابی دارم. دسته دوم انقد سنشون کمه که فرصت نکردن مار بخورن وهنوز کرم خاکین که این دسته معمولا از من خوششون میاد، اما حس من نسبت به اینجوریاش از بد اومدن اونورتر... ازشون متنفرم.
Thursday, November 16, 2006
دیشب یه گروه ایرانی بصورت پارتیزانی به کاخ کیم یونگ ایل خوکامه کره شمالی حمله و اونو به هلاکت رسوندن. و امروز دز سرتاسر شبه جزیره کره جشن عمومی برپاست. کمی گیجم. نمی دونم به مردم بگم که من جزو این گروه بودم یا نه!!! همه جوری نگام می کنن انگار می دونن. به هر حال موندم چه کنم؟! از ایران هم فرار کنم برم پناهنده شم آمریکا؟!! امروز یه ناشناس یه موبایل واسم از طرف دولت آمریکا آورد تا خطش تحت کنترل نباشه... اینجور مواقع تکلیف آدم با جمهوری اسلامی معلوم نیست... شاید به حمایت از کره شمالی که مشترکا مغذوب آمریکان، بیان سراغمون و دهنمیونو بگان... شایدم جوگیر شن این افتخار رهایی یه ملت از چنگال یه دیکتاتورو واسه جوانان شجاع پرورش یافته خودشون قبضه کنن و تو بوقش کنن... راستی ذهن من درگیر یه مساله دیگه هم شده... تو کاخ اون مردک دختریو دیدم که بدجور دلباختش شدم!!! نمی دونم دخترش بود؟ زنش بود؟ یا تنها همخوابه اون شبش...
آقا رسما باید برم تیمارستان!!!!!!! این چه مدل خوابیه من می بینم؟!!! مردم خواب کردن ریجانه و آنجلینا جولی می بینن من خواب کس کلک بازی...
Wednesday, November 15, 2006
"نظارت بر انتخابات برای جلوگیری از انحرافات بعدی لازم است."
"برای حفظ جمهوریت و اسلامیت نظام، نظارت قانونی لازم است."
"نظارت مناسب و مستمر، ضامن انتخابات سالم."
"نظارت دقیق بر انتخابات ضامن آینده ای بهترو روشن تر."
"تظارت دقیق بر انتخابات کاهش خسارات بعدی را در پی خواهد داشت."
این جملات گوهر بار هر لحظه بصورت زیر نویس دز تلویزیون دقیقا سر برنامه های پر مخاطب می گذره. تا حالا حداقل همه تبلیغات نزدیک انتخابات برای ترقیب مردم برای شرکت تو این دلقک بازی بود نه توجیه خوار گایی. کس خلا نکنین این کارارو. منی هم که اصلا از رد صلاحیتا بیخبرم و حتی نمی دونم کیا کاندیدن، خبردار شدم و شاکی.
می دونی چی به ذهنم می آد؟ زمزمه عاشقانه تو گوش که" بذار به خاطر عشقی که بهت دارم باهت سکس کنم..." اما چیزی که در اصل تو ذهن طرف می گرده اینه: "وا کن خوارتو بگام لعنتی". حالا فرض کن اینو تبدیل به شعارای دهن پرکن از دست شعارای بالا کنی:
"راحت دادن شما ضامن سلامتی کونتان"
"اگر بچه ای سالم می خواهی، بگذار تا ته برود تو"
"اگر خوب بدهی، کس دیگری را نمی کنم."
"سکس طولانی، زناشویی طولانی."
"خوردن مَنیِ من، شادمانی تو"
دعای دیروز ورزشکارها قبل مسابقه:
"خدایا کمک کن تا قهرمان شم و نتیجه زحمات این سالها و سختی هایی که کشیدم رو بگیرم..."
دعای امروز ورزشکارها قبل مسابقه:
"خدایا حریف دور اولم اسرائیلی باشه... هم بدون زحمت پاداش نقدی قهرمانی را می گیرم هم نونم همیشه تو روغنه..."
Tuesday, November 14, 2006
مراد محمدی قهرمان جهان شده. رئیس فدراسیون کشتی بهش قول داده بود در صورت قهرمانی دخترشو بده بهش اونم چه دختری یه خانم دکتر داف سنگین... بیچاره فکرش رو هم نمی کرد که این بابا قهرمان شه... حالا سعی داره مرادو بپیچونه. اما اونم سیریش تر از این حرفاس. من این وسط چیکاره ام؟ رفیق فابریک رئیس فدراسیون. بهش پیشنهاد دادم که به مراد مستقیما نگه نه بلکه تصمیم رو بندازه گردن دخترش که طبعا خودش رد می کنه. توضیح هم بده که دوره زمونه ای که حرف حرف بابا بود گذشته و دخترای امروز زیر بار حرف زور نمی رن... بیچاره رئیس فدراسیون حرف منو گوش کرد بی خبر از اینکه دخترش با جون و دل قبول می کنه... منم حالا فراری از دست رفیقم به دلیل شرمندگی و حسرت به دل که چرا خودم پیشنهاد ندادم...
فک می کنین چی بود؟ یه خواب. خواب کی؟ خوب معلومه خواب دیشب من، کس مغز اعظم
Monday, November 13, 2006
یه سوال... کسی می دونه چرا تو تیمهای باشگاهی ایران انقد لباس نلرنجی متداوله در حالی که من تو تیمهای ملی یا باشگاهی دنیا هیچ تَیمی نمی شناسم که لباس اصلیش نارنجی باشه... حتی دو تا تیم بزرگ ایران که می تونن مورد تقلید باشن هم َنارنجی نمی پوشن... رنگ ملیمونم که نیست...
پ ن: با تشکر از یکی که هلند رو به یادم آورد. یه کم از تعجبم کم شد اما باز یه هلند کمه واسه این همه تیم باشگاهی نارنجی...
آقا فرض کن یه زن معتقدی اونم از نوع عرب. رفته بودی خرید و در مسیر برگشت به خونت داری تو خیابونای قاهره قدم می زنی. یه هو یه دسته بزرگ مرد می بینی که دارن می آن طرفت. کمی تعجب می کنی . حتمی اول حدس می زنی تظاهراتی اعتصاب صنفی چیزیه... نزدیکتر که شدن می بینی همشون به تو نگاه می کنن اونم نه نگاه بی غرض. کمی که نزدیکتر می شن با اینکه منطقت می گه همچین چیزی ممکن نیست، ناخودآگاهت پاهاتو مجبور به ترک صحنه با حد اکثر سرعت ممکن می کنه. جمعیتم مثل یه دسته گرگ گشنه می افتن دنبالت. بعضیاشون حتی شیرجه می زنن طرفت و تکه هایی از لباستو می کنن... با کلی کشو قوس در حالی که نیمه برهنه و زخمی شدی با قلبی که از شدت پمپاژ آدرنالین تو مغزت می کوبه، به یه مغازه پناه می بری. صاحب مغازه درو ققل می کنه. راه دیگه ای نداری مگه به این یکی اعتماد کنی. جمعیت پشت در اجتماع کردن و می کوبن به در تا درو باز کنن. بالاخره در می شکنه و می ریزن سرت و....
فک می کنین این یه قسمت از یه فیلم اروتیک تخیلی درباره حمله جمعیت زامبی ها به یه شهره؟ نه عزیز دل این اتفاق نه برای یه نفر بلکه در ابعاد گسترده ای در یه روز معین در قاهره اتفاق افتاده... که کلیپ های زندش رو می شه تو وبلاگها پیدا کرد!!! دلیلش را هم اینجور ذکر کردن. به دلیل شرایط سخت در مصر ازدواج خیلی کم شده و عرف جامعه عملا جلوی روابط قبل از ازدواجو گرفته و اکثریت قریب به اتفاق جمعیت اون کشور سکس مناسب ندارن... تقریبا مثل ایران. خدا به داد برسه.
Sunday, November 12, 2006
عجب... امروز تلویزیون جمهوری اسلامی برنامه ای پخش می کرد درباره دیکتاتوری و نظامهای توتالیتر... می گفت نظامهای دیکتاتوری از بعضی از عناصر دمکراتیک از جمله رای گیری و رفراندوم سو استفاده می کنن و این دلیل نمی شه حکونت دیکتاتوری نباشه جل الخالق :o . حتی تا اینجا پیش رفت که حکومت ها با ایجاد رفراندوم که جواب آری یا نه است در واقع نمی ذارن مردم گزینه مورد علاقشونو که ممکنه بینابین باشه انتخاب کنن!!! یا با ایجاد سیکل انتخاب بین بد و بدتر و استفاده از رسانه و انتخاب متقابل به خاطر ترس از یک گزینه، در واقع جلوی دمکراتیک بودن انتخابو می گیرن.... به حق چیزای ندیده :o .
Saturday, November 11, 2006
- عزیزم خواب خرمگس ببینی.
- هو خودت خواب خرمگس ببینی مردک...
- ممنون. من این ایثارتو فراموش نمی کنم.
- آخه می دونی... من آدم مغروریم
کیرم تو غرورت... جمع کن کاسه کوزرو مگه چه گلی به سر خودت و دیگران زدی که فک می کنی حق داری مغرور باشی؟ فقط چون کس و کونت ردیفه؟ کیر منم به خوشتیپی اژدهای کومودوره تازه اگه یه کروات بزنه بهترم می شه... یا به خاطر پلاس بودن چارتا دروداف خوار از همه جا رونده از همه جا مونده، دورو ورت؟
مردم هم یاد گرفتن. ارازل خودشیفتگی و توهم خود بزرگ بینی شونو حتی ترسو و بی جربزه بودنشونو پشت یه کلمه قلمبه با بار مثبت قایم می کنن... من که دیدم آدمایی که اینو می گن یا حتی فقط زیاد بهش فک می کنن، یه جاهایی انقد بی اعتماد به نفسن که تاییدتونو گدایی می کن. آدمای بزرگ و مغروری که غرورشون بجا و قابل احترامه، عمرا نمی گن "من مغرورم" چون گفتنش عین حقارته.
پ ن: راستی دوستی گفت که اون احیانا اژدهای کومودو نیست؟ حرفش درسته کومودور یه دستگاهی بین کامپیوتر و چرتکه اس. به هر حال من که جرات ندارم دست به ترکیبش بزنم. فعلا که"ر" رو بغل کرده خوابیده شما جرات دارین بسم الله.
پ ن2: کس خل نشی... دست بهش نزنیا... حالا هرچقدرم هوشمندانه باشه، نهایتا این یه دامه
Friday, November 10, 2006
بعد مدتها یکی از دوستامو دیدم. این پسر حدود 4 سال عاشق یکی از آشنایان مشترک بود. یادمه درعالم تین ایجری همیشه به خاطر پاک دامنی اش کس وشعر بارش می کردیم. جدیدا دیدمش... بهم توصیه می کرد از هیچ سوراخی حتی سوراخ کلید نگذرم... یه زمانی به همون تعداد که بکن تر از من بود، اونوریم بود. الان همشون شدن پیرو شعار "از کون خرهم نگذر". عین هم ... چقد مزخرف.
Wednesday, November 08, 2006
D.J داره می ترکونه. یه داف سنگین با چشای مست می آد طرفت.
- همه جور الکلیجات هست. ابسلوت، عرق، شراب... از خودت پذیرایی کن.
منگ سرتو بر می گردونی طرفش و پکت رو نشونش می دی.
-من داگی استایل ترجیح می دم.
بابا من پاره شدم از کامنتای کس شعر. به قول یکی از دوستان کاسه گدایی کامنت... میای خیر سرت یه پست می ذاری . بعد مدتی می بینی کامنت داری با این خیال که ببینی نظر ملت درباره مطلبت چیه بازش می کنی. چشتون روز بد نبینه... بطور کلی 90% کامنتا دو دسته ان. یا کامنت یه نفره که سطحی به اندازه یکی دوبار خوندن کاراشون و کامنت دادن، آشناست یا از طرف کسانیه که اصولا نمی شناسیشون. اگر آشنا باشن اکثر قریب به اتفاقشون یه کپی پیست ساده که که معلومه واسه وبلاگ هر ننه قمری که می شناخته گذاشته بدین مضمون که " با یه شعر-داستان-مقاله...آپم." اگر دیگه خیلی مرام به خرج بده یه تیکه از پستتو اول کامنتش کپی پیست می کنه. یه دسته حرص درآرشون هم کامنتدونی پست تورو محل خوبی برای کپی پیست همه یا هسمتی از توانایی های ادبی خودشون می دونن. اگر یه سرم به وبلاگشون بزنی می بینی 100-150 تا کامنت واسشون نرماله. کامنتاشونو می خونی می بینی هیچکدومشون مطلبو نخوندن و کامنتا دقیقا با مضمون مشابه کامنتین که واسه شما گذاشته. خلاصه فرض کن 100 نفرن که فقط آپ بودنشونو هی به هم خبر می دن بی اینکه بدونن بقیه چی می نویسن یا بقیه بدونن اینا چی می نویسن. به هر حال کار به جایی کشیده که من یکی که وقتی می رم یه وبلاگ جدید و تعداد کامنتای خیلی بالارو می بینم، معمولا سریع می بندمش.
اما در حالت ناشناس بودن کامنت گذار اولا این نکته حائز اهمیته که اکثرا در فاصله 20-30 ثانیه بعد آپ کردن شما گذاشته شدن. روش کار دوستان بدین صورته که در صفحه اول بلاگفا عین پلنگ کمین می کنن تا یه نفر آپ کرد شیرجه می رن که کامنتشونو بچسبونن درش. حتی در بعضی موارد با مزه به جالب بودن مطلب شما اشاره می کنن در حالی که مثلا پست شما یه داستان کوتاهه که صفحه رو کشیدن پایین برای دیدن کلش ، بیشتر از اون 20-30 ثانیه طول می کشه. حالا خوندن و تشخیص کیفیتش پیشکش... در آخر دو تا از با مزه ترین کامتهایی که از دسته دوم چشبوندن درمو عینا نقل می کنم:
"وبلاگت خیلی با هال است .من همیشه از وبلاگ تو ایده میگیرم . منم طنز سیاسی امروز رو از جنگ نوشتم . خوشحال میشم بیایی و نظر بدی که ببینم درست فکر میکنم یا نه . مرسی موفق باشی"
آخه کس کش طنز سیاسی چه ربطی به مطالب وبلاگ من داشت که جنابعالی ازش ایده می گیری؟ تازه این اولین باره که اومدی تو وبلاگم نکنه تا الان با تله پاتی از مطالب من ایده می گرفتی؟
" سلام دوستم.
آپ کردم.
منتظرتم.
بدو بيا.
در ضمن آپت عالی بود."
آخ... خوب شد گفتی. من منتظر خبرت بودم آب دستمه بذارم زمین بدوم.
" وای عزیزم 20 بود مثل خودت..........به من هم سری بزن"
o: این دیگه هیچ توضیحی نمی خواد خودش گویاست.
به نظر من یکی از اروتیکترین صحنه هایی که می تونه وجود داشته باشه جلوه های راضی بودن زن از شوهرش در ملا عامه گاهی اوقات هم یه بچه تصورمو از سکسهای اون زوج کامل می کنه. مثلا وقتی پشت چراغ قرمز یه زوجو سوار موتور می بینم که زنه با شدت و هدت پشت شوهرشو بغل کرده کیرم می خواد شلوارمو پاره کنه و از سقف ماشین بزنه بیرون. حتی یکی از دوستان تعریف می کرد در یکی از این صحنه ها دیده که زنه از پشت شونه شوهرشو چند باربوسیده... وای چند بار من با این جلق زده باشم خوبه؟!!! یا مثلا تعریف و تمجیدای آبدوخیاری که بین زوجها ردوبدل می شه و در لفافه کاملا واسم واضحه سکسشون چی می تونه باشه.....
Tuesday, November 07, 2006
یه اتفاقی افتاد واسم عجیب بود. تو اخبار صحنه ای که قاضی رای به اعدام صدام داد رو از تلویزیون دیدم. صاف تو چشمای قاضی زل زد و در حالی که فریاد می زد اعتراض می کرد. فک نکنم آدمای زیادی تو دنیا باشن که جسارت شوریدن به حکم اعدامشونو داشته باشن. 99% ،دما دست و پاشون شل می شه و بهت زده نگاه میکنن یانهایتا با گریه و التماس گله می کنن.
از بچگی نفرت حسی خاصی از صدام نداشتم چون دور و غیر قابل لمس بود به علاوه تیپ ظاهریش خیلی بیشتر از امثال خمینی، شبیه بابام بود. یادمه بچه بودم تو مهد کودک یه جک درباره منتظری و خمینی گفتم... دوستم منو به این تهدید کرد که به یکی از خانومای مهد می گه. اگر بدونین تو دنیای بچگی چه استرسی کشیدم... ولی درباره صدام می شد هر لیچاری دلت می خواد بگی. زمان موشک باران و بمب باران تهران بودم کلی هم می ترسیدم اما ذهن کودکانه ام سخت می تونست ارتباط مستقیمی بین بمب و موشک با اون مرد سیبیلو پیدا کنه. خلاصه فقط بزرگتر که شدم و منطق سرم شد، منطقا دیدم باید از صدام بدم بیاد ولی به هر حال هیچوقت این مساله حسی نشد.
به هر حال بر خلاف همه عقاید و نظراتم...حسا دوست ندارم بکشنش یه جورایی ازش خوشم اومد. واسه خودمم عجیبه و هیچ دفاع منطقی از این حرفم ندارم. مکانیزم "کرگدن" "اوژنی یونسکو" . یه طورایی از جنس پیروی از کاریزمای یه دیکتاتور. از جذب شخصیتش شدن شروع می شه و به پیروی چشم بسته ازش ختم می شه که عامل 90% جنگها و بسیاری ازبدبختیای دنیاست.
پ ن: خدارو شکر صدام سقوط کرده به علاوه ایرانی نیست... و الا معلوم نبود عاقبت امثال من چی می شه!!!!
پ ن2: این مطلب هم بسیار جالب بود از مسعود بهنود.
امروز خونه بابا بزرگم بودم. بعد مدتها شبکه صدای آمریکارو دیدم. می دونم اونام مثل اینا عاشق چشم و ابرومون نیستن و پی هدفای خودشونن. ولی لا اقل یه حسن دارن. لااقل وقتی برنامه هاشونو می بینی حس نمی کنی شعورتو زیر سوال می برن . مثلا نمی آن از یه بابن احمق واست بت بسازن. همین بوش که کمکی مشنگ می زنه(البته جلو احمد چی توز سوسکه) رو بجاش می کوبن. حالا از با هوشیشونه یا انصاف واسه من َفرقی نمی کنه. بالاخره که سیاستمدارا تو کون ما می ذارن؛ بذار حداقل حس کنیم مارو باشعور و محترم می پندارن.
Monday, November 06, 2006
من نمی فهمم چرا اکثریت با مورینیو بدن. خوب مغروره و نگاهش شخصیتشو کاملا نشون می ده ولی غرورش بجاست. بابا یه تیم در پیت مثل پورتو رو قهرمان اروپا کرده بعدم اومده سر ضرب دو بار با وجود گرگای با تجربه ای مثل فرگوسن و ونگر، قهرمان انگلیس شده. حالا به شما چه ربطی داره چه جوری بعد از گل ابراز احساسات می کنه یا وقتی قهرمان می شه می گه من آدم خاصیم... من همیشه حس مشابهی به سران فیفا و سران حکمت خودمون دارم. یه سری آدم خشک مغز که با هر چیز جدیدی مخالفن(به دلیل یه ترس ناخودآگاه درونی). چون تا حالا شادی این شکلی از یه مربی ندیدن، باید حتما محکومش کنن و همه گناهکارن مگه خودشون خلافشو ثابت کنن. شاید عقده هاییو که ممکنه تو کارای کاملا جدی دردسرساز شنو دک می کنن فیفا.
تو چهار تا پست قبل مطلبی نوشتم. الان تقریبا به جعلی نبودن فیلم بر اساس شواهد و قراین می شه مطمئن بود. اما کلا خیلی ناراحت و خجالت زده ام. منم مثل بقیه حریم خصوصی یک نفر واسم شد سرگرمی حتی ته گرمی... وقتی یه آدم اونجور داغون شده و تو استرسه آدمایی مثل من دنبال فیلم پرکیفیت تر بودن. انسان یعنی این. کاش آدم نبودم. البته فک نکنم یه آدم مثلا سوئدی اینجوری باشه. به هر حال از صمیم قلب امیدوارم ایشون از این مساله به سلامت و سربلند خارج شه تا من بیشتر از این از اینکه یکی از افراد چنین جامعه ای هستم، شرمنده نشم. این لعنتی یه سکس عاشقانه بود نه یه فیلم پورنو. واسه من یکی که ارزش و احترامی پیدا کرد چون از اون معدود زنای ایرانیه که جسارتشو داره سکس عاشقانه و آزاد داشته باشه. من که از لحظه ای که اینو احساس کردم، روم نشد نگاش کنم. شمارو نمی دونم.
پ ن: شاید فکر کنین دارم روشن فکربازی در می آرم... خوب اگه اینجوره به تخمم D:
Saturday, November 04, 2006
امروز کونم پاره شد. رفتم دنبال کارای فارق التحصیلی... خدا روز بد نبینه کارم به جایی کشید که از آبدارچیمونم باید امضا می گرفتم که نکنه یه نلبکی از آبدارخونه دودر نکرده باشم. به هر حال مثل همه جاهای دیگر مملکتمون تو ابتدا به ساکن درموقعیت متهمی مگر خلافش ثابت شه. تازه جون کندن پای این اثباتم پای خودته. خلاصه من حدود 30 تا امضا از اره و اوره و شمسی کوره گرفتم اونم در طبقات مختلف دانشکده های مختلف با فاصله های زیاد از هم. هنوزم پام درد می کنه...
پ ن: راستی اینم اضافه کنم که حضرات در پاره ای از مراجعات من نبودن و نیاز به رجوع دوباره کاها سه باره شد.
پ ن2:امروز اولین روز مراجعه ام نبود و هنوزم کارم تموم نشده :(
تازه از مامانم شنیدم داش چیتوز به الاوه 120 میلیون دانستن ظرفیت جمعیتی ایران، به زنان شاغل قول یک ساعت کاهش مدت کار به ازای هر فرزندو داده... :)) زنم نشدیم. به هر حال خواهران گرامی سعی کنید لااقل 8 فرزندو پس بندازین و سپس دیگه برین تعطیلات. اولش سخته. ما مردان فداکار هم که در این یه زمینه همواره پایه ایم...
Thursday, November 02, 2006
بد زده به سرم. یه شبه نخوابیدم و مغزم هنگیده... اما یه نتیجه گرفتم که به کمک همتون نیاز دارم. هرکی یه راهی سراغ داره که به این حکومت ضربه ای هرچند کوچیک می زنه اما نیاز به مرگ یه آدم داره، به من معرفیش کنه. اما دو تا شرط داره. اول اینکه یه بازخوردی داشته باشه. دوم شکنجه مکنجه توش نباشه(مثل کتاب سور بز که آلت یارو رو به خوردش دادن :-s) فقط کشته شدنو پایه ام.
والا بعد از شنیدن اینکه یه فیلم پورنو از زهرا امیر ابراهیمی(زهره شوکت) در اومده، آلیز تو جونم افتاد برم ببینم چقدر این مساله درسته. آخه چندین بار فیلمها ی پرنو آدم معروفارو دیده بودم و اینجور دستگیرم شده بود که معمولا فقط از یه شباهت ظاهری استفاده شده بود و با کمی دقت می شد فهمید که اصل نیستن. خلاصه یافتم و دانلود کردم.از این بگذریم که علم کردم قد برج میلاد... می خورد خودش باشه اما فقط دماغش کمی پهن تر بود... نمی دونم. اما عدله دیگری به نفع جعلی بودن فیلم با دیدن فیلم برام روشن شد. اولا این خانم مثل همه celebrities(همون آدم معروفای خودمون)، می تونه از این امتیاز به راحتی استفاده کنه و طرف مقابل خوشتیپتری از اون پسر خوار به عنوان پارتنر انتخاب کنه. ما که دیدیم پیرا و زشتاشونم تیکه هایی به غایت ردیف تر از خودشون به عنوان پارتنر دارن مگر در حالتی که طرفشونم آدم معروف باشه که این مساله هم به نظر نمی رسه درباره اون پسره لاغر مردنی صادق باشه. تازه ایشون که خودشون فرای بچه معروف بودن دافی به غایت ردیفه. ثانیا نهایتا چنین آدمی اگر طرفش بچه معروف یا خیلی خوشتیپ نباشه، لا اقل شدیدا پولداره اما اون خونه ای که توش فیلم برداری شده بود جای معمولی بود تا حدی که به وضوح می شد یه پشتی قرمزو دید که اصلا نمی خورد خونه یه اند مایه باشه. ثالثا سن آقا پسر به زدن مخ هنر پیشه بزرگتر از خودشی نمی خوره.
حالا چه اصلی چه جعلی مردم بی فرهنگ و کس شعر ما بیچارش می کنن. از این مساله بدجور ناراحتم . حتی اگرم خودشه، به کسی چه مربوطه سکس داشته مگه بقیشون مریم باکره ان؟ مگه خود ما سکس نمی کنیم؟ این بیچاره نهایتا بدشانسی آورده همین... ولی بدشانسی به قیمت...
پ ن: راستی این همه دلایل کاراگاهی آوردیم چند تا به نفع اصل بودنش بیارم تا از ناموس بی طرفی کاراگاه دن سیفون دفاع کنم. اول فرضا اگر فیلم جعلی است پس عوامل آن باید به عمد و با توجه به شباهت دختری به هنرپیشه اصلی آن را تهیه کرده باشند. خوب در این صورت کدوم جاعل احمقی از گرفته شدن واضح تصویر صورت خودش اجتناب نمی کنه؟!! دوم آیا در این صورت حضور دو پسر متفاوت در هر یک از دو کلیپ احتمال خطر را بالا نمی برد؟ من اگر جاعل بودم و جاشون بودم از یه پسر بدون معلوم شدن صورتش استفاده می کردم.
پ ن2: یه اتفاق محتمل : دز این جور موارد معمولا دولتمردان گردن کلفت و زنباز وارد عمل شده و طرف را از مهلکه نجات می دن. من یکی از این سوپر من هارو می شناسم. جناب دریادار شمعخانی. ایشون در کیس های مشابه با عقد کردن داف مورد نظر اونو از هر آسیبی جز جماع با خودشان که خود عذابی است علیم، معاف می کنند.
پ ن3: در نهایت برای این خانم آرزو سلامتی می کنم و از ته قلب امیدوارم از این بلا سالم در بره و زندگی خوبی داشته باشه.
پ ن4: آقا با بررسي شواهد بيشتر اينطور به تظر ميآيد كه آقا پسر مربوطه يك عدد بوده و اين فرضيه كه مي تواند شواهد متناقض رو سر هم بندي كند آمد كه شايد اين فيلم در زمان نوجواني كه داف مربوطه هنوز كسي نبوده تهيه شده... الله اعلم
Wednesday, November 01, 2006
گوشه وبلاگای بلاگفا تبلیغی بدین مضمون شدیدا تو چشم می زنه:" آموزش هک در yahoo messenger . اسم، شماره تلفن، id... هک کن حال کن." آخه دیدین دزدی و جیب بری و خلاف رو هم رسما آموزش بدن؟ مثلا بنویسن:" آموزش قتل زنجیره ای. تضمینی. با چاقو، شمشیر، تفنگ، شات گان، بمب... بکش قهقهه بزن."
حرصم می گیره هرکی چند وقت که نوشت یه پست خالی می ذاره و به اندازه کرمش فضای خالی برای فکر کردن خواننده. کلی هم احساس می کنه عجب ایده خلاقانه تفکر برانگیزی... بابا من یکی که کلی پست اینجوری دیدم اگرهم خلاقانه بود اولیش بود...