یه اتفاقی افتاد واسم عجیب بود. تو اخبار صحنه ای که قاضی رای به اعدام صدام داد رو از تلویزیون دیدم. صاف تو چشمای قاضی زل زد و در حالی که فریاد می زد اعتراض می کرد. فک نکنم آدمای زیادی تو دنیا باشن که جسارت شوریدن به حکم اعدامشونو داشته باشن. 99% ،دما دست و پاشون شل می شه و بهت زده نگاه میکنن یانهایتا با گریه و التماس گله می کنن.
از بچگی نفرت حسی خاصی از صدام نداشتم چون دور و غیر قابل لمس بود به علاوه تیپ ظاهریش خیلی بیشتر از امثال خمینی، شبیه بابام بود. یادمه بچه بودم تو مهد کودک یه جک درباره منتظری و خمینی گفتم... دوستم منو به این تهدید کرد که به یکی از خانومای مهد می گه. اگر بدونین تو دنیای بچگی چه استرسی کشیدم... ولی درباره صدام می شد هر لیچاری دلت می خواد بگی. زمان موشک باران و بمب باران تهران بودم کلی هم می ترسیدم اما ذهن کودکانه ام سخت می تونست ارتباط مستقیمی بین بمب و موشک با اون مرد سیبیلو پیدا کنه. خلاصه فقط بزرگتر که شدم و منطق سرم شد، منطقا دیدم باید از صدام بدم بیاد ولی به هر حال هیچوقت این مساله حسی نشد.
به هر حال بر خلاف همه عقاید و نظراتم...حسا دوست ندارم بکشنش یه جورایی ازش خوشم اومد. واسه خودمم عجیبه و هیچ دفاع منطقی از این حرفم ندارم. مکانیزم "کرگدن" "اوژنی یونسکو" . یه طورایی از جنس پیروی از کاریزمای یه دیکتاتور. از جذب شخصیتش شدن شروع می شه و به پیروی چشم بسته ازش ختم می شه که عامل 90% جنگها و بسیاری ازبدبختیای دنیاست.
پ ن: خدارو شکر صدام سقوط کرده به علاوه ایرانی نیست... و الا معلوم نبود عاقبت امثال من چی می شه!!!!
پ ن2:
این مطلب هم بسیار جالب بود از مسعود بهنود.