در
این مطلب بین فرضا سکس اَنال و تماشای فوتبال تناظری برقرار می کند با این هدف که اگه تو نمی تونی همراه خوبی برای پارتنرت در هرکدام از اینها باشی، باید به اون حق بدی که این سلیقه اش را به طریق دیگری برآورده کند. یعنی همانقدر که طبیعی است که در شرایطی که اون فوتیال دوست دارد و تو نداری و در نتیجه او با یه نفر دیگه فوتبال ببینه، در صورت علاقه او به سکس آَنال و عدم تمایل تو، باید برایت طبیعی باشد که پارتنرت این نیازش را با یک نفر دیگر تامین کند و تو با این مساله رله باشی.
اما به نظر من این قیاسی است مع الفارق. سکس یکی ازاهداف اساسی و پایه ای همراهی دوپارتنر باهم است و با چیزی مثل تماشای فوتبال فرق می کند. در ثانی در این مطلب این پیش فرض نهفته است که سکس و روابط انسانی دو نفری که با هم سکس می کنند، روی هم تاثیر نمی گذارند؛ در حالی که بر اساس تجربه من چنین نیست. شما ناخودآگاه به بودن با کسی که با او سکس دارید ترقیب می شوید. برای همین طبیعی است اگر پارتنر شما با کس دیگری سکس داشت، نسبت به آینده رابطه تان نگران شوید. چراکه بسیار محتمل است سکس با فرد سوم اورا به بودن بیشتر و بیشتر با آن فرد علاقه مند کند. ذهن در این شرایط ناخودآگاه دست به دامن پادزهر برای این اتفاق محتمل می شود که در واقع کم کردن علاقه شما به طرف مقابلتان است. منظور من این نیست که باید عکس العملی تندی نشان داد ولی به هر حال مساله به اون گلابی هایی هم که نویسنده مطلب می گوید نیست و این اتفاق خود بخود بحرانی در رابطه می آفریند که اگر رابطه تان را دوست دارید نباید از آن استقبال کنید. به نظر من اصلا مساله اجازه دادن یا ندادن بی معنی است. چون پارتنر برده من نیست که برای کاری که می کند به اجازه نیاز داشته باشد. اما اگر منظور این است که در صورت آگاهی به این اتفاق باید بی تفاوت بود، اولا من معتقدم یه ناخودآگاه منطقی این را درست تشخیص نداده و عکس العمل نشان می دهد و سعی می کند با توجه به شناختش از تاثیزگذاری مثبت سکس روی علاقه، علاقه تو را نسبت به پارتنر مربوطه کم کند. با توضیحاتی که داده شد مشخصه منظورم این نیست که به جبر و غیرتی بازی متوصل بشی. بیشتر نظر اینه که اگه خودت شخصی هستی که می خوای با دیگری بخوابی، مطلع باش که به علاقه طرف مقابل به خودت ضربه می زنی. ضربه ای که همانطور که توضیح دادم طبیعی و منطقی است.
برای توضیح بیشتر من شکل رابطه را به سه دسته تقسیم می کنم: اول رابطه ای که بیش از 90% سلایق سکسی تان با هم تطابق دارد. که به نظر من بهتره با توجه به قیمتی که باید بپردازید، بی خیال آن 10% شوید. رابطه ای که کمتر از60% هماهنگی جنسی دارید که به نظر من بهتره این رابطه راقطع کنید تا نه خودتان را اذیت کنید نه طرف مقابل را. در این وسط بازه ای می ماند که فک می کنم حرف دوست ما تنها در این بازه مصداق دارد که اشتباه است با کلیت دادن به این 30% میانی، راه حلها را یکی کنیم. من بیشتر با این موافقم که دیگر بازه ها را بزرگتر کنیم تا اینکه این 30% را. مثلا حتی اگر تنها80% هماهنگی داشتیم سعی کنیم آنرا با تمرین و مشارکت فکری به بالای 90% برسانیم، به علاوه کمی رویمان را سفت کرده و حتی اگه تطابقمان زیر 70% هم بود، رابطه را قطع کنیم.
دیگر مساله ای که من فکر می کنم با وجود سعی در کاملا بی غرض بودن، باز هم پیش فرض گرفته شده رابطه پارتنری فرای سکس و با هم بودن و... است. اما به نظر من اگر سکس و با هم بودن و موارد دیگری که مجموعا پارتنر بودن را تعریف می کند را از یک رابطه بگیریم، دیگر رابطه ای در کار نیست که ما بخواهیم بر اساس آن تصمیم بگیریم. البته می دانم مساله به این سادگی نیست اما به آن سادگی هم که دوست ما در وبلاگش گفته هم نیست.
پ ن: درصد ها تنها برای روشن شدن قضیه است و بر اساس هیچ آمار و اطلاعات مدونی استوار نیست...