سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Sunday, May 13, 2007
"یه گیلاس کمر باریک ویسکی دستم بود. 40 سالی داشتم. صدایی منو از عالم خودم کشید بیرون "من شمارو بابای خودم می دونم" یه دختر بچه مو فرفری چش درشت نگاه تخسشو بهم دوخته بود. هنوز تو بُهتی شیرین بودم که مامانش یعنی یه بیوه زیبای یهودی باچشمانی درشت و موهای سیاه، ازم معذرت خواهی کرد؛ من در جواب دنبال کلماتی می گشتم که هم شادمانی خودمو از این تصادف ابراز کنم هم نشون بدم که باعث افتخاره نقش پدردختر بچه رو به عنوان پارتنر خانم بر عهده بگیرم و از اینکه خوش حادثه ابزار بسیار مناسبی برای ابراز همه اینها در اختیارم قرار داده، بسیار راضی و خشنود بودم..."
این خواب بسیار شیرینی بود که دیشب دیدم.
2 Comments:
Blogger Alborz said...
رودل نکنی اخوی! ميخوای منم ميون خواب بيام واست ساک بزنم؟

Anonymous Anonymous said...
این خوابت یه خورده دوبله به فارسی نبود؟ آدمو یاد این فیلمای جنگ جهانی دوم و یهودیا و اینا میندازه.
اون پست که راجع به مواد مخدر و دیدن صداها و اینا نوشتی عالی بود. اگه یارو راست گفته باشه درنگ جایز نیست!
راستی یه نامه واست نوشته بودم که انگار نرسیده. دوباره بفرستم؟