تجربه من اینطور نشون می ده زنهای فمینیستی که زیادی در کلام روی زن بودنشون تاکید می کنن، اتفاقا اونهایی ان که به نسبت بقیه زنها(بیولوژیک) از مجموعه صفات به تعبیری زنانه(که به نظر من در کل از مجموعه صفات منتسب به مردانه بسیار مثبت تر ان) کمتر بهره بردن. کلید واژه هایی چون "ما زنا خیلی خوبیم" یا "یه بعد از ظهر کاملا زنانه رو گذروندم" و بطور کلی بکار بردن مکرر و بیش از حد متوسط(به نسبت بقیه زنا الالخصوص فمینیستها) واژه های "زن" یا "زنانه" در جاهای نامربوط از سیمپتوم های این حالته. خلاصه انگار این واقعیت که هرکی که در واقع یه چیزی رو کم داره ناخودآگاه با حرف زدن و زیاد به زبون آوردن کلمه در پی جبران کردنشه، تو این مورد هم مصداق داره.
پ ن: طبعا منظورم از مجموعه صفات زنانه تعبیر ناموس پرستانه "زن همه ناز و ظرافت و لطافت و..." نیست! منظور غلبه صفات انسانی ارزشمندی مثل دگر دوستی، هدف وسیله ای نبودن ذهن و... است به علاوه ی احتراز از صفات مردانه ای مثل خود سوژه بینی و تمایل به تحمیل روانی خود به جمع و اینجور موارد؛ که اولی در اینجور کیس ها کمتر از متوسطه و دومی تو اونها در مقایسه با بقیه توی ذوق می زنه. به علاوه منظورم حمله نوشتاری به اکتیو، غیر متعارف و آزاد بودن زناه با زدن انگ و برچسب مردانه نیست که شخصا چنین رویکردهایی در زنها رو هم به شدت دوست دارم هم تا جایی که ازم بر بیاد تایید و حمایت می کنم.
پ ن2: منظور این پست کسایی نیست که از جنسیتشون به عنوان زن لذت می برن؛ چراکه کاملا برام قابل درکه با جنسیت مونث خودت حال کنی(چون انصافا در مقایسه با مذکر جنسیت مناسب تریه)؛ اما تو بوق کردنش بحث دیگریست. البته حرفم این نیست که باید مخفیکاری و سرکوبی اتفاق بیافته که خودم از دشمنان سرسخت سرکوب درونی جنسی ام؛ حرفم اینه که این حالت در خیلی ها بطور معنی داری بیشتر از بقیه اتفاق می افته. اون هم بقیه ای که خودشون فمینیستن نه عامه مردم...