تماس ساده می تونه چندان هم ساده نباشه. می شه تبدیل شه به وسیله ای برای ارتباط با نواسانات نفسی که نماد بی واسطه حیاته. آن هم حیاتی که می تونه برات خیلی خواستنی باشه. اما مشکل معمولا اینجاست که خودت هم نفس می کشی و نوسانات دو تا تنفس دچار تداخل می شن. شک می کنی که نوساناتی که حس می کنی مربوط به نفسهای خودته یا اون که اگه مال خودت باشه ماجرا به طرز ضایعی پوچ می شه. کاری که من ناخودآگاه می رم سمتش اینه که تا جای ممکن نفس نکشم تا تنم به خلوص نوسانات حیاتی مد نظرم متصل شه. اما خُب بالاخره می کشم والّا می میرم... و خلاصه اتفاقی که در نهایت می افته اینه که شدیدا به هن و هن می افتم!
نتیجه: اگه دیدی جوانی در کنارت در حالی که هیچ تحرکی در کار نیست، همینجور یوهو بی دلیل به هِنت و هِنت افتاده، احتمالش رو بده که یکی مثل من خورده به تورت و قضیه از یه چی تو همین مایه ها آب می خوره؛ یعنی اهمیت نوسانات تنفسیت(بگیر و باقیش رو خودت برو).
-آنی