سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Wednesday, November 12, 2008
در ادامه مشکوک بودنم به مطلقا اخلاقی بودن صراحت ذهم با این نوشته درگیر شد. فرض کن این
آدم صادقانه داره حالات درونیش رو تشریح می کنه. آیا اخلاقی تر نبود چنین خزعبلات سانتیمانتال در حد تهوع ای رو حتی از خود طرف(چه برسه به خواننده ناشناس بلاگ) پنهون می کرد؟ هرکار می کنم تو کتم نمی ره که زیبایی شناسی و اخلاق بطور کامل از هم منفک باشن. یعنی نمایش چنین تصاویر حال به هم زنی هیچ جنبه غیر اخلاقی ای نداره؟ حتی یه ذره... که با ظاهرسازی ای بی ضرر (برای ارائه چیزی متفاوت با این تصویر) جبران شه؟ یا آیا اصلا اخلاقیه عشقی به طرفت عرضه کنی که یکی مثل من به راحتی بتونه روش عُق زیبایی شناسانه بزنه؟
اما از بعد دیگه: واسه من هم گاهی پیش می آد که دچار این تیپ ذهنیات بشم. اما فرق من با نویسنده این نوشته اینه که من از این ذهنیاتم خجالت می کشم (شاید نه از خود موضوع که بالاخره واسه همه پیش می آد؛ بلکه از تصویرش به عنوان عشق که خواه ناخواه با زیبایی شناسی در هم تنیده می شه) واینطور که به نظر می آد این بابا نمی کشه. اما اگه صراحت رو به عنوان یه ملاک مطلقا مثبت تلقی کنیم، من هم از نظر اخلاقی باید در چنین شرایطی عین این آدم عکس العمل نشون بدم. اما اتفاقی که می افته اینه که من و اون از منظر بیرونی عین هم دیده شده و تفاوت زیبایی شناسیمون اصلا نمود بیرونی پیدا نمی کنه. حتی شاید بشه یه طورایی گفت که ذهنیت صراحت پرست به ارائه تصاویر غیر شفاف لااقل از زیبایی شناسی هامون منجر می شه(دیگران که از رفتارهای ما فقط ظاهر رو برداشت نمی کنن؛ بلکه ذهن در پس اون رو هم می بینن) که با دلیل اصلی ارزشگذاری مطلقا مثبت صراحت(ارائه تصویری تا حد ممکن شفاف از خود) در تضاد قرار می گیره.
پ ن: در نوشته ای که بدان لینک دادم روز جمعه هفدهم آبان به رنگ سفید نوشته شده که اگه با ماوس بگیریدش متن مشعشع اش ظاهر می شه
پ ن2: واقعا شاخام می زنه بیرون وقتی می بینم یکی از این تریپ تعریف می کنه... حالا هرچقدر صراحتش ارزش مثبت داشته باشه، مگه زیبایی شناسی می ذاره از چنین نوشته ای تعریف کنی؟
پ ن۳: ممنون از میم عزیز که علاوه بر گرفتن غلط املاییم(جز جدایی ناپذیر نوشته های من)، اشاره مناسبی به جایگزینی عِلی بجای عَلی تو عنوان بلاگ کرده که به دوستان توصیه می کنم به این شاهکار عاشقانه-هوشمندانه هم دقت کافی مبذول بدارن.
4 Comments:
Anonymous Anonymous said...
خوندم،عق زدم،نابود شدم، چارچاخ شدم.
واي افتضاح بود. چطور روش شده بود اينا رو بنويسه؟
پ.ن: توضيح وبلاگش ديگه منو ريز ريز كرد: علي به كسر اول...!
ميشه چي؟ الي!!!
عزيزم درست كلمه اي كه تو خط آخر پاراگراف اول نوشتي "عرضه" است. البته با پوزش از معلم بازي.
ميم

Anonymous Anonymous said...
اون كامنت قبلي رو من گذاشتم با تخلص "ميم".

Blogger Ali Abdi said...
سرافراز فرمودید جناب دن سیفون
باز هم به ما سر بزنید
کسی (که خودم باشم) در وبلاگش چیزی را با رنگ سفید نوشته است که فقط معشوق بخواند و حضرتعالی، نظر به اخلاق نهادینه شده ی کانتی در وجودتان آن را اعلام عمومی می کنید. چند بار مطلبتان را خواندم و نفهمیدم این همه عصبانیت از بابت جیست؟ شما اعترافات روسو را خوانده اید؟ یا بار دیگر شهری که دوست می داشتم نادری را؟ یا روزنوشت های مارک تواین را؟
دست مریزاد

زندگی تان به کام
علی

Blogger don sifon said...
ببخشید جناب روسو هوا تاریک بود سیبیلتون رو ندیدم... البته فک کنم اون نیچه بود!