سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Wednesday, August 29, 2007
یکی از بی مزه ترین انتقادهایی که به ایده جامعه بی حکومت آنارشیست ها وارد می کنن اینه که "شما چه ساختار جایگزینی دارین؟". بابا حرف آنارشیست ها اینه که اصولا نیازی به ساختار نیست بعد شما ازشون ساختار اونم از نوع جایگزینش می خواین؟ این برخورد مثل کار مذهبیهاییه که وقتی می گی من آتِیست(کافر) ام سریعا سوال می کنن"اگه به خدا اعتقاد نداری پس به چی اعتقاد داری؟"! یا حتی بدتر "اگه خدا دنیا رو بوجود نیاورده پس کی بوجود آورده؟"!.
بعضیا با هدف احتراز از اصطلاح ازاله بکارت و بدتر از اون زدن پرده از مفهوم انگلیسی(first full penetration) استفاده می کنن. به نظر من باز هم نفوذ(penetration) دیدن فعل و انفعال سکس مهر تاییدی است بر نگاه فاعل محور به مرد. شاید استفاده از اصطلاح اولین بلع کامل(first full swallow) راه حل مناسبی باشه...
Saturday, August 25, 2007
راست و دروغش با گوینده. یه نفر در جمعی نقل می کرد که پیغمبر که به معراج رفت درباره جهنمی که دیده بود می گه" نصف جهنم زنان بودند". اولا این سوال برام پیش اومد که نصف آدمای جهنمی زن بودن یا اصولا زنان نصف حجم جهنم رو تشکیل می دادن؟ بر اساس شق دوم این نقل قول -که درست تر به نظر می رسه و الا اینکه نصف آدمای جهنم زن باشن که طبیعیه و معنی خاصی رو نمی رسونه!- این گفته می تونه ذهنیت ضد زن اسلام رو تبیین کنه. اما آیای کسی نیست جواب ضربه ای که به محبوبیت بهشت در مقابل جهنم تو این توصیف می خوره رو بده؟ من که از تصور جایی که نصف حجمش رو زنا اشغال کرده باشن آب از لک و لنجم سرازیر می شه؛ چه برسه به یه عرب دول دراز حشری...
تو یه کارخونه کسی که همش مشغول فعایت و بالا پایین پریدنه کارگر بیچاره است در حالی که از نتیجه کار(سود تولید) سهم کارخونه دار شکم گنده هم بیشتره هم براش سهل الوصول تر. بیاین یه قیاس تطبیقی بین رابطه کارخونه دار و کارگر و مناسبات جاری در سکس انجام بدیم: محصول سکس رو می شه لذت دونست و بر اساس تحقیقات علمی سهم زنها از لذت سکس کمتر که نیست بیشترم هست؛ هم بیشتر هم سهل الوصول تر. پس مرد – تازه با صرف نظر از تعدادی از استیل های سکس- که نقش متحرک در سکس رو داره، لزوما برتر نیست. همونطور که در مناسبات تولید هیچکس به نقش کارگر که بسیار فعالتر از صاحب کارخونه است، به عنوان نقش برتر و مسلط نگاه نمی کنه. این مطلب می تونه در جهت رد استدلال مبتنی بربازتولید مردسالاری در سکس روتین باشه.
Tuesday, August 21, 2007
در امتداد پُست قبل: فرض کن با دختری با سینه های سفتِ نه کوچیک نه بزرگ بری تو رختخواب و سینه های سفتت رو بچسبونی به سینه هاش و فشار بدی تا سینه های جفتتون پخش شن تا حدی که گوشت سینه چپ و راستت همدیگرو لمس کنن... یا بطور افقی تنت رو حرکت بدی تا سینه هاتون به هم گیر کنن. نوک سینه هاش پوست نرم سینه های تورو خراش بده و بالعکس. می خوام خیلی خوبه...
Monday, August 20, 2007
جدیدا یه هوس غریب بهم دست داده؛ کاش سینه داشتم تا مالیدن سینه هام به سینه های یه زن رو تجربه کنم... خیلی کار سکسی و لذت بخشی به نظر می رسه.
Sunday, August 19, 2007
من برای خودم یه مرام تعریف کردم: کسی که ذهنیت بکارت رو درش با مباحثه از بین بردم، هیچوقت کسی نیست که به باکرگی جسمی اش دست بزنم. متنفرم از این تصور که "فلانی برای راحتی دولِش منطق رو دست آویز قرار می ده". در واقع من در اون شرایط دارم از ذهنم خرج می کنم و اصلا دوست ندارم کسی ذهن من رو کم ارزش تحلیل کنه و خرج کردن ازش در ذهن یه نفر با یه سکس هم ارز بشه.
Saturday, August 18, 2007
با تلاش بی وقفه برادران ارزشی آقا 6 رده پیشرفت کرده و به مدال برنز قهرمان قهرمانان رسیده. امیدمان بر این است که سال آینده با کوشش بیشتر و بسیج همگانی گردن آویز طلا بر گردن آن عزیز بدرخشید. البته شاید درست تر باشد بگوییم گردن مطهر ایشان گردنآویز طلا را مزین کند...
Thursday, August 16, 2007
واقعا نمی دونم اینروزا وقتی پای تلفن ازم با نگرانی می پرسن که "چطوری با تنهایی؟"، چی جواب بدم. بگم "خیلی عالی تر از وقتی ام که نرفته بودین سفر و نشستین ور دل منْ تلویزیون ج ا تماشا می کردین"؟ خلاصه که وقتی تنها در خونه ام -اونم برای یه مدت نسبتا طولانی- بهترین دوران زندگیمه که عدم حضور صدا و سیمای ج ا یکی از بارزترین دلایل این مساله است...
Wednesday, August 15, 2007
معمولا ایدئولوژی معادل یه تزه. تزی که در حال یا آینده با آنتی تزی روبرو شده یا می شه. اما نکته جالبی این وسط هست که باعث تفاوت فمینیسم می شه. تفاوتی که از طرفی شاید اونو آری از مغهوم ایدئولوژی کنه و از طرف دیگه به اون شکلی خاص و فرا ایدئولوژیکی بده. در تاریخ جنبش های فمینیسم جالبی مساله اینجا بوده که همیشه آنتی تزهای فمینیسم که در برهه ای خاص از تاریخ و بر ضد اون ظهور کرده، در آینده تبیل به شاخه ای جدید درون خود فمینیسم شده. بطور مثال آنهایی که فمینیسم را که تا پیش از دهه هفتاد به برابری حقوقی محدود می شد، نقد می کردند، خود بعدا در شاخه های جدید فمینیسم دسته بندی شدند. یعنی تا آن زمان تعریف فمینیسم بر فمینیسم لیبرال فعلی منطبق بود و با ظهور آنتی تزها، این فمینیسم نبود که در سنتز مستحیل شد؛ بلکه آنتی تز را در شاخه های درونی پذیرفت و تز اولیه هم خود تنها یه شاخه در میان دیگر شاخه ها متحول شد. خلاصه که فمینیسم شامل کلیت این پروسه دیالکتیک می شه و محدود به هیچکدام از تزهای غالب خود در به بازه ای از زمان نمی مونه. البته این مساله عواقبی هم داره. یکی اینکه تو به هیچوجه تمی تونی در یه زمان خاص ایدئولوژی خود را در فمینیسم صرف ببینی و باید دنبال مرام دیگری هم باشی. مرامی که هم جنبه های دیگر ذهنیت تورو پوشش بده هم برات زاویه مناسبی برای نزدیک شدن به فمینیسم فراهم می کنه.
من اگه گربه بودم شدیدا کینه کارخونه سیتروئن رو بابت طراحی زانتیا به دل می گرفتم! آخه امکان خوابیدن این ماشین موقع پارک چه فایده ای جز گرفتن سرپناه یه گربه خانه به دوش می تونه داشته باشه؟
در شرایط فعلی اکثر روشهای مطمئن جلوگیری از بارداری برای بدن زن ضررهای رو به همراه دارن که درست به نظر نمی رسه. چرا که اولا زن همینجوریش هم به اندازه کافی بر اساس مکانیزم تناسلی اش درگیری داره؛ ثانیا جلوگیری از بارداری یه خواست دو طرفه است . یه راه حل خوب وازکتومی است اما برگشت ناپذیر بدونش به شدت مقبولیتش رو محدود کرده. به نظر من یه راه حل خوب برای مساله جلوگیری از بارداری می تونه تشکیل بانکهای اسپرم باشه که به همراه وازکتومی امکان این رو دارن که این مشکل رو برای همیشه حل کنن. یعنی اینکه در زمان نوجوونی و جوونی مقدار معتنابهی اسپرم ابتیا و در فریزرهای مخصوص به اسم و مشخصات فرد انبار بشه و سپس وازکتومی همگانی انجام بشه و در نهایت هروقت کسی خواست بچه دار شه از اسپرمهای خود ذخیره شده در بانک استفاده کنه.
Sunday, August 12, 2007
قبلا مخالفتم رو بطور کلی با بکار بردن هر نوع فحش پایین تنه ای ابراز کردم. اما جدیدا متوجه شدم که حس انزجارم(منظورم مطمئنا نسبت به فرد بکار برنده نیست) نسبت به بکارگیری اینجور کلمات در یه سطح نیست. تو این پست می خوام یه مقایسه کوچیک بین دو فحش جنده و مادر جنده انجام بدم: هرچند مادر جنده به دلیل بار مونثی که داره و حس ناموس پرستی که برای مرد مورد توهین پیش فرض می گیره، در دو سطح(یکی برای بازتولید مفهوم ارعاب آلود تابو در سکس زنان و دیگری در نظر گرفتن زائده مانند مادر به عنوان ناموس پسر) زن ستیزانه است، اما در مواردی به کار برده می شه که شخص مورد توهین قدرتی برتر است که تو هیچگونه دسترسی دیگری به اش نداری واکثرا از سر استیصال آنرا به کار می بری. به عنوان مثال به مفهوم مادرجنده(مادر کسده) در این پست البرز دقت کن. در مقابل جنده به تنهایی فقط در یه سطح توهین آمیزه اما برای توهین به موردی کاربرد داره که خوار شمرده می شه و تو تحقیرت رو با این فحش ابراز می کنی. به عنوان نمونه به مفهوم جنده (جک و جنده) در این پست لئون مراجعه کن. با این مقایسه و به دلیل تحقیر بیشتر کلمه جنده(جک و جنده) نسبت به مادرجنده(مارد کسده) و با وجود دوسطحی بودن زن ستیزی در دومیْ من بکار بردن فحش جنده رو بسیار زشت تر می بینم.
Saturday, August 11, 2007
در کل فمینیستها به دلیل درکی که از نظام سلطه جنسی دارن، طرفدار حقوق هم جنس خواهها هم هستن. چیزی که به اشتباه گاه سهوا و گاه به عمد و برای خراب کردنشون به علاقه خودشون به همجنس خواهی تعبیر می شه. اما چیزی که من می خوام بهش اشاره کنم مشکلی است که در موضع گیری فمینیستی نسبت به یه دسته خاص از همجنس خواهها پیش می آد: عده ای از همجنس خواهها(چه مرد چه زن) در رابطه خودشون نقش کلیشه ای مرد و زن رو بازتولید می کنن. یعنی یکی نقش شوهر کلیشه ای رو می گیره و دیگری نقش زن کلیشه ای رو. بر فرض مثال اگر دو تا زن باشن یکی از آنها لباس های مردانه می پوشه و آرایش نمی کنه یا اگر مرد باشن یکیشون آرایش غلیظ کرده و موهای بدنش را تیغ می کنه و ناز و عشوه رو سرلوحه اعمال خودش قرار می ده. برای من به عنوان یه فمینیست باز تولید روابطی که اصلش هم اصلا آش دهن سوزی نیست، کار هجوی و مردودی است. در واقع با این حرکت تو وابستگی خود را به عنوان یه همجنس خواه به نظام سلطه مردسالاری که بزرگترین سرکوبگر هویت جنسی توست رو حفظ کردی. این حرکت مثل اینه که محکوم به اعدامی عاشق جلاد خود باشه.
پ ن: این نوشته با نگاه فمینیستی به قضیه است و منظور این است که به عنوان یه فمینیست نمی تونم از اینگونه همجنس خواهی حمایت کنم. ولی باز هم بر اساس اصل آزادی فردی رای به برخورد حذفی با این دسته هم جنس خواهها هم نمی دم.
برای اولین بار ایندفعه بر عکس وقتهای دیگه من بابام رو مست و خراب در حالی که به شونم تکیه داده بود و تلو تلو می خورد، تا خونه اسکورت کردم. اگر معذرت خواهی چیزی می کرد جواب می دادم که" پدر جان نوش جونت. آدم عرق می خوره که مست کنه نه اینکه همه اش مراقب باشه یه وقت خراب نشه یا بشه که این وسواس همه لذت عرق خوری رو زایل می کنه". وقتی می گفت"آخه آدم باید حد خودشو نگه داره"، جواب می دادم"کدوم حد پدر من؟ مغز و معده که قسم نخوردن حتما با هم به اوج ظریفتشون(حد ماکزیمم لذت مغز و حد تگری معده) برسن و گاهی آدم برای رسیدن به اوج لذت مغزی مستی راهی نداره جز اینکه معده رو فدا کنه..." خلاصه گفتم حرفای رو که همیشه دوست داشتم جای نصیحت های پدرانه بشنوم و چقدر حال داد...
به این لینکها 1 2 3 چیز زیادی نمی تونم اضافه کنم الا اینکه تمسخر اعدام توسط این قهرمان بدعتی جذاب بود تا حدی که من بعید نمی دونم از این به بعد سر اعدامیا رو قبل اعدام با گونی ای چیزی بپوشونن. محکوم به اعدامهایی که حکومتی ها تا امروز دیده بودن، از اونایی بودن که تا چوبه دارو که می دیدن، از حال می رفتن؛ حتی گاهی به خودشون می ریدن؛ اما این یکی هم خندید هم از بالای چوبه دار قاضی مرتضوی رو مفتضح کرد. بای بای کردنش در حالی که حلقه طناب دور گردش بود، یکی از جذاب ترین صحنه هایی بود که به عمرم دیدم؛ خداحافظ قهرمان. در نهایت این جمله اش به نظر من می تونه تاریخی باشه:
"من یکیشونو کشتم؛ چرا شماها یکیتون بلند نمی شه قاضی مرتضوی رو سقط کنه؟"(نقل به مضمون)
Friday, August 10, 2007
امروز فیلم "عاشق ها روی پل" رو دیدم. در یه صحنه خنده دار هنر پیشه مرد نقش اول و جولیت بینوش(زن نقش اول) تو ساحل لخت و اور دنبال هم می کردن. پسره ارکت شده بود و آلتش در حال دویدن به شکل حنده داری لنگر می انداخت.من که بی خیال جریان فیلم شکمم رو گرفته بودم و یه یه ربعی می خندیدم. دوس دارم برادر فروید این صحنه رو می دید و بعد تصمیم می گرفت کدوم یکی از دو جنس باید دچار عقده داشتن سکسوال بادی اونیکی جنس بشه!
Thursday, August 09, 2007
یه چیزی شنیدم از یکی از وکلا درباره روشی که برای اعدام اراذل و اوباش اعمال می شه که موهای تنم رو سیخ کرد: با هدف پرونده سازی، دو دسته کردنشون. برای اعدام درجه یک ها درجه دوهارو تهدید می کنن که بیان از اونا شکایت کنن که به خواهر و مادرشون تجاوز کردن و الّا اونارم می فرستن جزو درجه یک ها... چه کاریکاتور اگزجره کریهی از کلیت جامعه امون
Wednesday, August 08, 2007
با دوستی صحبت می کردیم که نمی دونم چطور بحثمون رسید به فیلم چشمان کاملا بسته رسید. گفتم که "اون مراسم یه مراسم مذهبی پگانیستیه به نام اروس کاموس که توش سکس تقدیس می شه". گفت "عجب من فکر می کردم مراسم شهوترانیه". از اینجا به بعد نمی دونستم چی جواب بدم. چون هم درست می گفت هم نه. در واقع شاید بشه گفت شهوترانیه ولی برای فهمش باید ذهنت رو از برچسب منفی(پلیدی) چسبونده شده به کلمه شهوترانی خلاص کنی. از طرف دیگه می شه تعریف منفی شهوترانی را به اون چسبوند و اون مراسم رو بری از شهوترانی دونست. این نمونه نمونه خوبیه از بلایی که زبان سر مفاهیم می آره. یه مثال دیگه می زنم برعکس این یکی:
"در روزگار نویسندگان سربرآورده از رحم نفت
و روزنامه هایی که هزاران هزار بار
بکارت خود را از دست داده ان
دو بسی بدتر از اینها...!"
این یه تیکه از شعر معروفی از نزار قربانی است. به وضوح دیده می شه که به کلمه بکارت یه برچسب مثبت(پاکی)چسبیده و تو داری اینجا از طریق زبان ایدئولوژی منتقل می کنی. ایدئولوژی ای که به بکارت به عنوان پاکی و طبعا عدم بکارت به عنوان پلیدی نگاه می کنه. خیلی باید با متن دقیق برخورد کنیم حتی متون و اشعار دلپذیر؛ چراکه زبان خود یکی از قوی ترین و آب زیرکاه ترین ابزارهای انتقال جهان بینی و در نتیجه ایدئولوژی است.
پ ن: درباره اصطلاح اروس کاموس مطمئن نیستم. اگه دقیقش رو می دونین به من هم بگین
فردا(حالا دیگه امروز!) قراره دوستان دربند آزاد بشن. البته پسر کمپینمون قرار بود امروز آزاد شه که جناب قاضی(به نظر من عمدا) دودره بازی کرد. طبق پیش بینی من آخرین کرمشون اینه که فردا رو بپیچونن و شنبه هم که تعطیله پس تا یه شنبه نگرشون دارن. اینجوری به خیال خودشون زهر آخرو می ریزن. اما زهی خیال باطل؛ ما دیگه شما موجودات سادیستیک رو خوب می شناسیم و آماده ایم چه فردا چه یکشنبه با آغوش باز از عزیزانمون استقبال کنیم.
Sunday, August 05, 2007
چه شانسی آوردیم اسلام مثلا در مصر یا سودان ظهور نکرد و در حجازی ظهور کرد که در بین اقوام بدوی ساکن ختنه زنا مرسوم نبود؛ و الّا بر اساس این حماقت شایع که هرچی در اون زمان و در اون قسمت دنیا(حجاز) مرسوم یوده به عنوان سنت وارد احکام دینی ما شده، اصلا بعید نبود ما اینجا با چنین مساله فجیعی بطور گسترده ای روبرو بودیم. مطمئنا کلی هم توجیه چرند علمی براش ردیف می کردن تو مایه های توجیه های مسخره ختنه مردا. من که در اون شرایط به هیچ وجه تاب موندن نداشتم...
تو این وبلاگ چندین بار از جنبه های مختلفی دلیل تمایل به تنها بودنم رو شرح دادن. وقتی خودمو می ذارم جای خواننده ای که این جریان رو دیده، این حس بهم دست می ده که کسی که اینهمه روی این مساله تاکید منفی می کنه حتما یه مرگیش هست. یه چیزی تو مایه های پارتنری که به محض وارد شدن به مکان ناگهان بصورت بی مقدمه و بی ربط می گه "من با سکس قبل ازدواج موافق نیستم"! من از این نوع انکارهای پُر تاکیدْ بدون اینکه اصلا صحبتش پیش اومده باشه اینطور حس می کنم که تن طرف می خاره... خلاصه از بیرون که نگاه می کنم این توضیح بی دلیل مکرر رو می تونم در بروز خارشی مشابهْ لانه کرده در ناخودآگاهم تفسیر کنم. با وجود اینکه من این مساله رو انکار می کنم، اما انکار یا تایید این مسالهْ که اگه درست باشه ریشه اش تو ناخودآگاهه( جایی که نه نظارتی بهش دارم نه احاطه ای به آنچه درش می گذره)، در نهایت بی معنیه. اما اونچه در خودآگاهم می گذره این نیست؛ در واقع این ماجرا در کل یه درگیری ذهنی بزرگ منه. واقعیت اینه که من تنهام وبه هیچ وجه دنبال تغییر شرایطم هم نیستم و این یا وجود کشش جنسی به سمت جنس دیگه عجیبه و نیازمند توجیه حتی برای ذهن وسواسی خودم. مخصوصا که اصلا نمی خوام این شرایطم بر اساس ضد زن بودنم تفسیر بشه. چون اصل اینظوری نیست و من با زنها بر اساس نگاه و انگیزه جنسیتی هیچ دشمنی و ضدیتی ندارم.
Saturday, August 04, 2007
یکی از دلایل مُتقنی که برای انتخاب تنهایی تو ذهنمه اینه که بهترین هدیه به طرفت اگه مونث باشه اینه که اونو از این مملکت کوفتی که لحظه لحظه زندگی یه زن توش مقارن تحقیر ممتدّه، ببریش بیرون. کاری که من به هیچ وجه حتی به قیمت بدبختی شخصیم قصد ندارم انجام بدم.
"مردها یاد می گیرن عاشق زنی باشن که براشون جذابه اما زنها بیشتر و بیشتر جذب کسی می شن که عاشقش ان"
همون فیلم ولی ایندفعه به نظرم ریده؛ هرچی می گذره نسبت به این نوع کلی گویی ها درباره زن و مرد(حالا چه به نفع مرد چه به نفع زن) بیشتر بدبین می شم. اولا که اینجور حرفها تنها ریشه آماری داره و استثنا توشون زیاده. ثانیا تکرار این نوع ادبیات خودش باعث بازتولیدشون می شه که من پایه ترویج و تلقین یه کلیشه بی دلیل نیستم.
"- آیا مرد دیگه ای هست که بهش فکر کنی؟
- من به تو فکر کردم؛ آیا تو هم به من فکر کردی؟
- بله
- چه فکری کردی؟
- به این فکر کردم که تو هنگام رسیدن به ارگاسم چه شکلی می شی
- خودم هم می خوام بدونم وقتی به ارگاسم می رسم چه شکلی می شم. می تونی اینکارو بکنی؟ یه زنو به ارگاسم برسونی؟
- بله
- می تونی اینکارو برای من بکنی؟"
قسمتی از دیالوگ فیلم "کس، دروغ و نوارهای ویدئو". من که حس همزادپنداریم گل کرد...
Friday, August 03, 2007
می شه درک کرد که برای زنان خیلی سخته در این شرایط آرایش کردن رو یه هو کنار بذارن. چراکه اینجور حرکات معمولا توسط عقلیت شروع می شه و با توجه به دید خراب شده مردها(خودمو مستثنی نمی کنم) این عقلیت نمی تونن جنس مخالفی رو برای سکس که یه نیاز کاملا طبیعی است، جلب کنن و می مونن بدون دسترسی به سکس. من یه راه حل دیگه پیشنهاد می کنم: زنانی که فمینیستن تنها به سمت مردایی برن که آرایش می کنن یا پارتنرهاشون رو به این کار تشویق و ترغیب کنن. در طی این روال می شه پیش بینی کرد زنان هم مردان رو آرام آرام به سمت آرایش کردن عمومی سوق بدن؛ یعنی همون بلایی که سر زنا در طی قرون و اعصار آورده شده. بعدها وقتی که آرایش کردن عمومی شد، بشینیم دور هم در شرایط برابر درباره حذف این کار بی خود و الکی وقت گیر صحبت کنیم.
اول فیلم آملی هرکی رو بر حسب اینکه چه چیزایی رو دوست داره و چه چیزایی رو نداره معرفی می کنه. معمولا مواردْ مواردین که باید نگاهی فانتزی به زندگی دیده می شن. من یه نمونه از این موارد رو درباره خودم درآوردم: از اینکه "موسیقی متن فیلم همون نواری باشه که نقش اول گوش می ده که معمولا با گذاشتن نوار در ضبط ماشین برای اولین بار به بینندگان معرفی می شه" بدم می آد...
Thursday, August 02, 2007
مثلا اومدن برنامه ساختن واسه کوبیدن فمینیسم. مرتیکه احمق می گه اینا همجنس خواهی رو ترویج می کنن! آخه ابله مگه همجنس خواهی مثل فراماسونری فرقه اس که بشه تبلیغش کرد یا نکرد؟ بطور مشابه مگه حتی اگه بخوای می تونی سیاه پوست بودن رو ترویج یا تبلیغ کنی؟ هم جنس خواهها مثل سیاه پوستها هستن. حالا تو می تونی طرفدار حقوق انسانیشون باشی می تونی نباشی. فقط یه نکته هست اونم اینه که فمینیستها به دلیل درکی که از تبعیض جنسی دارن اکثرا طرفدار حقوق انسانی(از جمله ابراز نوع بودنشون از نظر جنسی) هم جنس خواهها هم هستن. به علاوه اینکه "روانشناسی نوین اسرار بر این داره که همجنس خواهی بیماری نیست و فردهمجنس خواه به عنوان یه همجنس خواه از خودش خجالت نکشه و اونو ابراز کنه" دیگه تعریف فمینیستی نیست که...
یه قانون جالب درباره مرخصی زایمان در سوئد هست: از بین یه زوج مرخصی زایمان رو به اونی می دن که درآمد کمتری داره و مرد اگه کم درآمدتر از زن باشه مسئول نگهداری بچه شناخته می شه.
Wednesday, August 01, 2007
من ترجیح می دم به خیانت(از دید من دیالکتیک خیانت) اخلاقی نگاه نکنم. اما برای توضیح دلیلم برای این نوع نگاه بهتره اول پروسه خیانت رو از دید خودم تشریح کنم: از یه عدم ارضا کوچک شروع می شه. وقتی یه طرف در یه زمینه ای حس عدم ارضا باهاش باشه بدخلقی ناخودآگاه بروز می کنه که طبعا نارضایتی طرف مقابل رو هم موجب می شه. اونم به دلیل نارضایتی ای که خوره ذهنش شده خودخواهیش گل می کنه و همینجور این نارضایتی ها همدیگرو تشدید می کنن تا... در نهایت کار به جایی می کشه که یک طرف خیانت می کنه. این توضیح به عنوان مثال بود و شکلش می تونه یه کمی بالا پایین تکرار بشه؛ ولی کلیتش یه همچون دیالکتیکیه و بس. مساله سر اینه که رضایت دوطرفهْ که از پیش شرطهای یه رابطه است، نقض شده. دلیل پشت این عدم رضایت هم می شه تو عدم هماهنگی و تطابق دو نفر دید. اینم خودم بگم که معمولا اونی که اول به سمت طرف سوم می ره پسره است و این به نظر من نه به دلیل یه ارزش مثبت بنام وفاداری زن بلکه به خاطر اینه که روی پسر فشار کلیشه های جامعه کمتره والّا دختر هم همونقدر ناراضی و محقه و اگر کلیشه ها نباشن همونقدر محتمله که اون زودتر ببره(همونطور که در جوامع غربی فرق آماری معنی داری بین دو جنس در این زمینه نمی بینیم). در واقع زیاد فرقی نمی کنه کی اولین نارضایتی رو پیدا کرده یا کدوم اول به طرف شخص سومی سوق پیدا کرده؛ مهم اینه که یه رابطه غلط که باید متلاشی می شده به سرنوشت محتومش رسیده. خلاصه در همه این پروسه منطقیْ اخلاق رو وارد گود کردن اشتباهه. فرای کلیتی که برای دیالکتیک خیانت متصورم باید به دو نکته حاشیه ای هم توجه بشه تا چیزی رو فراموش نکرده باشیم:
- اول مورد افرادی(اکثرا میون پسرا) که نگرش غلطی به رابطه دارن و به جای تمایل به لذت بردن از یه رابطه دچار عقده فتح اَن. ایندسته افراد با ذهنیت دفرمه اشون اصولا دنبال رابطه نیستن که بخوای خیانت در رابطه رو براشون تعریف کنی. و اگه کسی با چنین موجودی طرف باشه باید اتفاق خیانت رو به فال نیک بگیره که چششو به چنین مرضی روشن کرده و از شرش خلاص شده. اگه خوب دقیق بشی حتی می شه اینو هم در همون عدم هماهنگی دو نفر گنجوند. چه می دونی؛ شاید یه نفر با ذهنیت مازوخیستیک دفرمه از اینجور آدما خوشش بیاد.
- مورد دیگه ای هم که حائز اهمیته اینه که یه نفر خیانت خودش رو پنهان کنه و تو بعد مدتها متوجه قضیه شی. این یه کمی مساله رو اخلاقی می کنه اما باز هم نه به مناسبت خیانت صورت پذیرفته؛ بلکه بابت دروغی که در ماجراست. دروغی که در همه زمینه های دیگه هم غیر اخلاقیه.
پ ن: این توضیحات مفهوم اخلاقی تعهد در رابطه رو هم شامل می شه. در واقع من این مفهوم رو بر اساس توضیحات بالا بی معنی می دونم. اصلا کسی که بخواد به خاطر تعهد با وجود عدم رضایت با تو بمونه، همون بهتر نمونه
در نگاه من گوش زن (اگه از اون شکیلهاش باشه) یکی از زیباترین اشکال طبیعته. البته جدا از زیباییْ بسیار هم سکسی است. حتی بعضی از گوشها مثل گیتار کات اِوِی یه انحنای مقعرِ(حدودا در شمال و شمال شرقی گوش چپ و شمال و شمال غربی گوش راست) بجا هم دارن؛ که دیگه می شه نور علی نور...
پ ن: اسکارلت یوهانسون یکی از این گوشهای کات اوی زیبارو داره. البته من گوش زیباتر از اونم تو همین ایران دیدم. جالبی گوش اینه که کاملا رندوم زیباییش بین آدمهای خوش تیپ و بد تیپ تیپیک تقسیم شده و لازم نیست برای پیدا کردنش فقط بین مانکنها و سلبریتیز بگردی...