برای اولین بار ایندفعه بر عکس وقتهای دیگه من بابام رو مست و خراب در حالی که به شونم تکیه داده بود و تلو تلو می خورد، تا خونه اسکورت کردم. اگر معذرت خواهی چیزی می کرد جواب می دادم که" پدر جان نوش جونت. آدم عرق می خوره که مست کنه نه اینکه همه اش مراقب باشه یه وقت خراب نشه یا بشه که این وسواس همه لذت عرق خوری رو زایل می کنه". وقتی می گفت"آخه آدم باید حد خودشو نگه داره"، جواب می دادم"کدوم حد پدر من؟ مغز و معده که قسم نخوردن حتما با هم به اوج ظریفتشون(حد ماکزیمم لذت مغز و حد تگری معده) برسن و گاهی آدم برای رسیدن به اوج لذت مغزی مستی راهی نداره جز اینکه معده رو فدا کنه..." خلاصه گفتم حرفای رو که همیشه دوست داشتم جای نصیحت های پدرانه بشنوم و چقدر حال داد...