سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Wednesday, October 31, 2007
نه... مثل اینکه ذهنیت کدئینی خیلی ریشه دارتر از این حرفا است. منه ساده فک می کردم کافیه همه بدونن این بساط برقراره تا بتونن ازش بگذرن و آزادانه وارد رابطه هایی فرای بند هایی که نتیجه بودن این ذهنیته، بشن. البته توصیه ام این نیست که خب حالا که راه نداره، آدم برگرده سر خونه اول(بازیهای کدئینی برای موفقیت). پیشنهاد من اینه که کون لق رابطه؛ باور کن سکس و رابطه فقط وقتی خوبه که دچار نقص غرض نشی که مثل اینکه نشدنی است(کشتم خودم با این پیشنهادم!)
پ ن: منظورم از نقص غرض اینه که رابطه با جنس دیگر که قراره بهت آرامش بده تبدیل بشه به یکی از بزرگترین دغدغه ها و انگیزه سیاسی کاری هات...
Sunday, October 28, 2007
دیدی دخترا وقتی با پارتنرشونن، بیشتر به تو نگاه های جنسی می کنن؟ این به خودی خود اصلا ایرادی نداره. مساله وقتی شرم آور می شه که وقتی دختری تنهاست بسیار کمتر این اتفاق(نگاه شهوانی به یه پسر) می افته. منظورم شماتت یه طرفه زن ها نیست؛ مطمئنا ما مردهای خوره و بی ظرفیت هم نقش مهمی در این حقیقت شرم آور داشته ایم...
Thursday, October 25, 2007
- به نظر تو واحد شمارش دول چیه؟ نفر... راس... فروند...
- نه... دستگاه
- دستگاه؟
- آره: یک دستگاه دول... دو دستگاه دول... سه دستگاه دول...
پ ن: ایهام عمدی نیست
Wednesday, October 24, 2007
یکی از خاص ترین شرایط من که فک می کنم در فمینیست شدن ام (حالا چه وقتی که عملا بودم و نمی دونستم چه حالا که رسما خودمو فمینیست می دونم) این بوده که به علاوه مادرم که از اول با بابام کار می کرده و یه اندازه حقوق می گرفتن، هردو تا مادربزرگم هم کار می کردن در حدی که وقتی بچه بودم یادمه می رفتن سر کار. طبق آمار الان %9 زنا شاغلن؛ فک کن در عهد مادربزگامون چند در صد زنها شاغل بودن؟ حالا تازه این کسر کوچیک رو به توان دو برسون و احتمال 9% شغل بودن مامان خودم ام لحاظ کن؛ ببین چه اقلیتی می شه...
پ ن: روز بازنششتگی مامان ام نزدیکه. یادم باشه کلی ازش تشکر و تقدیر کنم؛ نه به خاطر پول حاصل از درآمدش؛ بلکه به خاطر اینکه عملکردش نذاشت این بخش مهم از ذهنیت من(درباره زن) دِفُرمه بشه
- دوستی سوالی علمی پرسیده؛ منم لازم دیدم در همون عالم رفاقتی که اشاره کرده بود، جواب بدم. طبق تحقیقات من که واحد اونجور انرژی ها "کیلو دول" است؛ البته این متریکشه سیستم آمریکاییش رو نمی دونم.
- دوستی دیگری کتابی به من معرفی کرد با این عنوان :"انرژی درمانی با دست"؛ بد ندیدم که با همکاری همه دوستان ارزشی و ورزشی کتابی تهیه کنیم با عنوان "انرژی درمانی با دول". منتظر این اثر عظیم باشید.
- در نهایت این دفعه اگر کسی برای اثبات اینجور چرندیات به اصل عدم قطعیت هایزنبرگ بدبخت متوسل شه، جواب من اینه:"همین الان بر اساس این اصل تمامی مولکول های دول من(در مجموع یه دول کامل) امکانش هست(هرچند بسیار کم) تو دهن تو باشه(اگر دختر بودم احتمالا از سینه برای این ماموریت خطیر استفاده می کردم)؛ پس خفه شو و فکّتو نجُنبون که گازش می گیری(یکی غیر فمینیست جای من باشه با استدلالی مشابه راه برای رفتن سراغ عناصر مونث خانواده هم بازه). البته اگه اون زرنگ باشه می تونه جواب بده "بر اساس همون اصل احتمال اینکه دولت تو کون خودت باشه بیشتره ها..." که البته فک نکنم یکی که به این خزعبلات معتقد باشه، عقلش به این چیزها برسه.
Monday, October 22, 2007
من قبلا درباره اخلاقیات جناب لاریجانی بر اساس علاقه به مذاکرات بی نتیجه آن هم پشت درهای بسته با خاویر سولانا هشدار داده بودم. اما مثل اینکه این دلبر یک دل دارد و چندین و چند دلدار(به عکس این طوطی شکّرشکن، این حوری که چه عرض کنم غِلمان روضه رضوان، این شاهد غزوان... به همراه البرادعی توجه کنید). اینکه بر این دلدادگان در این روزهایی که بوی هجران می آید چه می گذرد را فقط خود می دانند و خدای خود...
پ ن: منظور من از هشدار این نبود که خودم مخالفتی با همجنس گرا بودن یا نبودن کسی از جمله جناب لاریجانی دارم؛ بلکه صحبت من بر اساس خواست خود ج ا برای انکار این مورد خاص(حضور همجنس گرایان عزیز) است که موضوعیت پیدا می کند
Friday, October 19, 2007
راستی رهبر عظیم الشان جناب پوتین را از این حقیقت آگاه کردند که نگاه مردم ایران درباره روسیه بسیار مثبت است. من که می گم از نظر تاریخی نگاه ما به روسها نه تنها مثبت بلکه عاشقانه است؛ البته از نوع عشق مازوخیستیک یه زن به مردی که به زور بکارتش رو مضمحل کرده(به قول خانم دوبوار سوراخش کرده)
به دلیل عُلقه قَلبی شدید به عزیزان دلم علی یه دست و محمود سقراط عاجزانه تقاضا دارم هسته تخمهای جناب پوتین را تُف کنن؛ علاوه بر این که ایشون به تخمهای مبارکشون برای ارِکت شدن در مواقع لزوم(مثل فرو کردن در ماتحت مسلمانان و غیر مسلمانان مخالف درون کشورش یا نشان دادن ضرب دول به همسایگانی که حقوق عهد دقیانوسشون رو طلب می کنن) نیاز دارن، می ترسم بِجّه گلوی عزیزان دلم خفه شن و خدایی نکرده دنیای از موهبت وجود مبارکشون محروم بشه...
Wednesday, October 17, 2007
تا حالا تصور کردی علف کشیدی و قراره یکی از دوستان دخترت با یه موتور بیاد دنبالت باهات بره دور دور. فک نکنم. بر عکسش رو چی؟ لعنت به این کلیشه های گه ذهنی که چنان روحت رو مثله می کنن که حتی قدرت تصوربسیاری از لذت های زندگی رو می تونه ازت بگیره . حالا هی برو به اون زنگوله لاپات بناز.
خوب که نگاه کنی مجاز بودن چند همسری یه طرفه مردان، می تونه برای زنهای بای در برابر مردهای بای یه تبعیض باشه. یعنی یه زن بای می تونه با یه مرد و یه زن دیگه که با هردوشون روابط عشقی-جنسی داره همخونه شه در حالی که یه مرد بای نمی تونه...
به کمک یکی از دوستان که دنیای ادبیات انگلیسی به او افتخار خواهد کرد یه معادل مناسب برای فرایند بلوغ مردان ( الالخصوص اهالی منطقه ما یعنی خاور میانه) پیدا کردیم که به تمامی موسسات فرهنگ لغت معتبر پیشنهاد می کنم ثبتش کنن
"Gourilification"
محمود سقراط عزیز دلم به برادر پوتین(که بر اساس یه سری منابع موثق به زودی لقب سیف الاسلام رو هم مچ جسبونن در کونش) کرده سفرهای استانی بره... چند نکته به نظر شیخ رسید:
- جناب پوتین رو فرض کنین رفته وسط قبیله اسکیموها(می دونم اهالی سیبری اسکیمو نیستن ولی یه چیزین تو اون مایه ها دیگه) داره به رسم محلی با یه خرس قطبی کشتی اولان باتور(در حقیقت اسم پایتخت مغولستان و در اینجا به دلیل لحن مناسب معادل تخیلی کشتی محلی اهالی سیبری) می گیره.
- اگر جناب پوتین با این پیشنهاد خالی قانع نشد، این دفعه که اومد ایران محمود سقراط می تونه دستشو بگیره با خودش ببره چند تا شهرستان درب و داغون برای تور استان گردی دو نفره؛ با این هدف که طرف رو با لذات چند لایه این مساله آشنا کنه.
- بعد هم تازه می تونن تور دو نفره(مثل سلین دیون و پاوارتی) بذارن و فرضا با هم برن در و دهاتای ازبکستان برای سخنرانی و عشق و حال
دوبوار می گه خیلی از دختر درباره شب جریان زفاف این تصور رو پیدا کردن یا می کنن که سوراخ شدن یا قراره بشن. که حالا دو تا برخورد منطقی در ادامه این سوراخ شدن(از نظر ذهن خودشون) پیش می آد: تنفر یا عشق مازوخیستیک نسبت به فرد سوراخ کننده. حالا ریشش چیه رو کار ندارم. من یکی که حاضر نیستم تن به فعل و انفعالی بدم که طرف فک کنه سوراخش کردم یا حتی بدتر نسبت بهم دچار یه مدل عشق عجق وجق(مازوخیستیک) بشه. همینجوریشم حالم خرابه. واسه همین اگه قبلا کمی به بی تفاوت(یعنی فرقی نمی کنه طرف باکره باشه و خیالیش نباشه یا نباشه) می زدم از وقتی این رو فهمیدم رسما برای رابطه شخصیم نمی خوام طرفم باکره باشه. می دونم احتماله ولی احتمال بزرگیه که تو ناخودآگاه طرفم هست و خودش شاید اصلا متوجهش نباشه؛ به علاوه احتمال وحشتناکیه.
Friday, October 12, 2007
از دور که به چراغ قرمز نزدیک می شدم، تعداد زیادی از گل فروشان خیابانی با دست های انباشه از دسنه های گل تاج خروس به سمتم جاری شدن. سرعتم رو کم کردم تا مدت زمان مواجهه با این صحنه درخشان-حرکت من و جوی گلها به سمت هم- رو هرچه بیشتر کِش بدم... در نهایت از یکیشون یه دسته گل هم خریدم. موقعی که حرکت کردم به دسته گل نگاه کردم و تنها یه لحظه به خاطر قیمتْ احساس غُبن کردم؛ اینجور مواقع فراموش می کنی که برای خیلی از قیمتهایی که می پردازی، پیشاپیش دریافت کردی. فک کنم اگه می خواستم اون صحنه رو مصنوعی هم درست کنم، باید خیلی بیشتر از این حرفا می سلفیدم.
از ماجرای مفتضح کردن جناب حداد عادل توسط روسای پارلمانها که بگذریم، نکته جالب دلیل عدم نزول اجلال جناب در جلسه فوق الذکره : مریم رجوی هم در کشور فرانسه حضور داشت! نمی دونم تو مغز جناب جاکش مسّب(با کدوم سه است؟) واقعا انباشته از پهنه یا فک می کنه منتقدانش انقدر چپر چلنگن که فرانسه به اون هیکل رو یه اتاق فرض کنن که حضور ایشون به همراه مریم رجوی شبهه به گناه افکنده شدن و در نتیجه فسق و فجور جناب رو ایجاد کنه. البته با این وضعی که باز هم همان جندت مکان در انظار عمومی نمایان می شه، شاید هم اصولا به خودش شک داره؛ آفرین بر تو ای فرزند سرزمین ایران؛ کعبه ناموس پرستان دوجهان؛ که حتی به خاطر پاسداری از عفت کفاری چون مریم رجوی حاضر شدی تن به این رسوایی در بین روسای پارلمانهای اروپایی بدی.
"بعد مرگ هم می توان آبرومند بود؛ اما بی آبرو زنده هم نیستی"(حکیم شهیر خودم)
Monday, October 08, 2007
با یکی از دوستان داشتیم برای هرکدام از فلاسفه جهای یه معادل ایرانی پیدا می کردیم به دوگانه دوبوار-سارتر رسیدیم این به نظر من رسید: دوگانه فاطمه رجبی-غلامحسین الهام!
من هرچی فک کردم نفهمیدم فلسفه این تشبیه چیه؟ تا جایی که من می دونم کاسبرگ تخمدان و پرچم رو با هم در بر می گیره و پرچم (در نقش دول) در زیر حجاب نقش فعالی بازی می کنه که با توجه به فلسفه حجاب(دفع دول مزاحم) تشبیه تشبیه بی ربطیه . برای روشنتر شدن قضیه اگه بخوای کاسبرگ رو به چبزی تشبیه کنی بیشتر به لحاف دو نفره زن و شوهری شبیه؛ چون در این صورت یه دولی هم درون پوشش(حالا چه کاس برگ چه لحاف) هست که نقش پرچم عزیز رو ایفا کنه. یا حتی اگه بخوایی روی تطبیق کاسبرگ با چادر اصرار کنی باید زنی رو تصور کنی که یه چادر خیلی گشاد سرش کرده (تا حدی که یه مرد هم زیر چادر جا شده)؛ تازه مرده بیکار هم نشسته و بی وقفه مشغول تلمبه زدنه(همونجور که پرچم همواره مشغول گرده پراکنیه)...
Saturday, October 06, 2007
می خوام یه کم مزه بریزم کامتون شیرین شه:
شکسپیر از اولش پیر بود یا وقتی جوون بود بهش می گفتن شکسجوون بعدا که پیر شد، شد شکسپیر؟
پ ن: دن سیفون حیا کن طنازی رو رها کن
Monday, October 01, 2007

من نمی دونم این مسلمونهای جاکش همه جا کافرا رو نجس می دونن الا برای کردن! جاکشا از دول خودشون هیچ چیزی رو مزایقه نکردن؛ این چه بساتیه که فرو کردن دول در امعاء احشاءِ کسی که دست زدن بهش نجست می کنه، نه تنها کراهت نداره بلکه مثل شیر مادر حلاله؟ باور کن اگه خود شیطان هم سوراخ داشت، در این یه مورد مراوده باهاش رو مباح می دونستن...

خواب دیدم با یه بابایی ازدواج کردم. شب بعد اینکه که همه رفتن، باهاش خوابیدم(عین خوره ها!). نمی دونم از باکره بودنش بی خبر بودم یا شدت خونریزشی باعث شد بعد دخول اول و شروع خونریزی دست و پام رو گم کردم. حالا خون بیا کی نیا... انقدر خون اومده بود که تنها نگرانیمون شده بود خفگی. به ارتفاع یه مترْ یه متر و نیمی از اتاق رو خون گرفته بود. جالب اینجاست که اون دختره هم با وجود اینکه این حجم خون(حداقل 4*3*1=12 متر مکعب معادل 12 هزار لیتر(حدود 200 برابر حجم کل بدن و 3000 برابر حجم خون یه انسان سالم!)) ازش خون رفته و در حالی که نگران خفه شدن بود، بالا و پایین می جهید! در نهایت با استرس و وحشت پریدم. خوابه بهم می اومد؛ نه؟