سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Monday, April 03, 2017
در محضر کشیش

اینیکی فرق داشت. هم خودش به نظر عالی میامد. هم فضای جنسی بینمان کاملا مطلوب حالم یه ذائقه ام میامد. اما به طور متناقض نمایی خود سکسمان تعریفی از آب در نیامد. مشکل فیزیکی ای وجود نداشت؛ اما معضلاتت ذهنی بیداد میکرد. در کل تفاوت هایمان زیاد بود. دختری با زندگی لوکس بود. در ضمن طبق شواهد و قراین و حتی گفته صریح خودش تا حدودی وسواسی هم بود. در مقابل من آدم هیپی ماب که ایده آل دوران شر و شور جوانیم شرکت در ووداستاک 69 بود(که هفته ها ملت حموم هم نرفتند و نان استاپ گاییدند) و بازگشت به غریزه اصلی. طبعا با یه من ریش و سیبیل جهت حفظ ابهت مردانه نچرال شیرسان، در عین متاسفانه علاقه وحشتناک به ملاعبه مبسوط دهانی. اما او مدام خودش را میخواراند. خودش گفت به خاطر حساسیت فصلی است؛ اما به زعم من شانس تعارف کردنش بالا بود، تا ناراحتم نکند: یحتمل واقعیت این بود که ریش و سیبیل من عامل خوارشش بود. حق هم داشت. احتمالا اولین بار در زندگیش مینمود که با این قضیه چالش برانگیز ریش و سیبیل در سکس مواجه شده بود. به علاوه علاقه شدید مرد مقابل به خوردنش. به علاوه شاید ظاهر اتاق و رختخواب شاید به ذهنش متبادر میکرد که فضا تمیز نیست. در حالی که من تازه روتختی رو بالشیها و پتو را کامل عوض کردم و شسته رفته هایش را گذاشته بودم( با ابنکه ست نبودند و همین میتوانست عامل تقویت ذهنیتش باشد). یا پتویم را داده بودم خشکشویی و پتوی سربازی طور زاپاس و البته کاملا تمیز روی تخت بود. ام اینها دلیل نمیشود؛ اگر ذهن وسواس داشته باشد، حس خوارش فیزیکی ناشی از تلقین هم از صاحب ذهن برمیاید.

شاید به غلط طبق طبیعت خودم وارد عمل شدم: بعد از نوازش اولیه و ترکیب بوسه-خوردن-گازیدن های ریز، رفتم سراغ خوردن جدی بند بند وجودش. اما همه اش اینطور به ذهنم متبادر میشد که به نظر نمیخواهد. متقابلا کار چندانی نمیکرد. نه نوازشی نه حرفی دردجهت دل دادن به فانتزی پردازی های لازم برای اوج گرفتن لیبیدو(برای من که این قضیه نقش تعیین کننده ای دارد). چه مثبت چه منفی. بر امتناع ضعیفش موقع حمله به آلت مه سانش غالب آمدم و شروع کردم به خوردن مفصل واژن خوش طعمش طبق ذائقه جنسی خودم: هیچ چیز برای من تحریک کننده تر از این کار نیست. اما اصلا برایم قابل تشخیص نبود دوست دارد یا ندارد. انگار هم میخواست هم نمیخواست. حتی قابل تشخیص نبود درصورت برقراری آن شق نخواستنش هم، کلیت قضیه را نمیخواهد یا خورده شدن را؟ یا اصلا همین بد آمدنش از خورده شدن موجب نخواستن کل داستان شده بود؟ و متاسفانه اینطور دوست نداشتن هایی، حتی اگر مبنی بر برداشت اشتباه هم باشد،  بزرگترین ترن آف ممکن حین سکس برای من است. یعنی کاری که من میکنم مطلوب حال او نیست؟ شکم حتی فراتر رفت که نکند نباید میکردم؟ نکند بر خلاف میلش چیزی را به او تحمیل کردم؟ نکند تفاوت زیاد باعث شده بود که چیزی که نباید به خواستن او تعبیر کرد را اشتباه تفسیر کرده و شروع کننده این داستان برخطا شده بودم؟ به علاوه بر عس خیلی هاشک آخرین بار بودن و تکرارناپذیری هم از آن سردکننده هایی است که بر موقعیت مضاعف میشد.

وقتی برگشم بالا که در ادامه گل و گردنش را بخورم (با ریش و سیبیلی طبعا آب چکان از ترشحات خواستنی واژنش) و آماده شوم برای حرکت نهایی نزدیکی، با واکنش شدید وی نسبت به انتقال آب آلت تناسلی خودش به گل و گردنش مواجه شدم. پدیده ای که ریش و سیبیل من به عنوان جاذب رطوبت تشدیدش کرده بود. چندشش شد. صورتش بشکل غریبی درهم رفت. به سرعت اقدام کردبه پاک کردنش. دستمال خواست و پاکشان کردیم. هم گل و گردن او هم سک و سیبیل من. اما انگار کار از کار گذشته بود: صورت جمع شده از چندشش ضربه کاری را به میل جنسی من زد و متقابلا شاید همین چندش غریزی ضربه متقابلی  به حس او. آلتم نیمه خوابیده شده بود. سعی کردم کنارش دراز بکشم و سعی کنم با زمان دادن تاثیر این قضیه را محو کنم. اما نشد.  او هم کمکی نکرد. نه نوازشی نه خوردنی. یا بلد نبود؛ یا همان تئوری نخواستنش مصداق داشت. این گزاره ویرانکننده از در ذهنم میچرخید که آیا من مجبور به کاری کرده بودمش؟ ناکفته نماند زمانمان هم خیلی کم بود. از آن ژانر سیندرلا گیرل هایی بود که به نیمه شب که نزدیک میشدیم، حول و ولای رفتنش میگرفت و این امر مرا هم درگیر استرس میکرد که طولش ندهم و زودترن فضایی فراهم کند که راحت بتواند محلس را ترک کند. القصه با توجه به آنچه شرحش رفت، باقی ماجرا نتوانست درست حتی ایرکتم کند؛ چه برسد به ارضا. البته با این توجیه که من خیلی عادت ندارم ارضا شوم و انداختن تقصیرات سر کاندوم، سعی کردم ماستمالی کنم طوری که بهش بر نخورد.

همه این روده درازی ها رو کردم تا به این نتیجه تجربی برسم که ترجیح همیشگی من به سپردن ماجرا به امواج غریزی-طبیعی اتفاقات در زمینه سکس برای خودم تو این تجربه خاص زیر سوال رفت. به نظر بهتر باشه قبل از وارد عمل شدن در این موارد صریح صحبت شه. مخصوصا وقتی همه شواهد قراین بیرونی نشون میده تفاوت زیادی بین شما وجود داره. تفاوتی که یحتمل به تفاوت شکل و شمایل پارتنر گزینی تون انجامیده(لااقل تا اون موعود معاشقه تون باهم) و به تبع اون اینکه پیش فرض-ذائقه هایتان با هم فرق کنه، از شانس بالایی برخورداره. بهتره با گفتگو منجر به شناخت، لااقل از چنین اتفاقاتی با ایجاد تغییراتی در رویکرد جنسی اجتناب کرد. مثلا از جانب من تیغ کردن ریش و سیبیل درصورت آگاهی از اکراه طرف کار سختی نبود. یا شستن دست و صورت بعد از عمل خوردن یا لااقل گذاشتنش کل این قضیه برای پایان کار. از جانب اون هم نشون دادن میل و رغبت(درصورت وجود) حتی شده به شکل فانتزی. خیلی وقت ها ما سویه فانتزی واقعیت سکس رو فراموش میکنیم یا با واقعیت زندگی بیرون سکس خلطش میکنیم. بذار برا روشن شدن قضیه مثالی بزنم: تو با کسی که میدونی همین فردا صبح هم داره برای همیشه مهاجرت میکنه و میره، میتونی این دیالوگ رو توی عمل سکس داشته باشی که میخوام با هیچکس دیگه نباشی و اونم تایید کنه. یا مثلا من فانتزی ذهنی باردار کردن  دارم در عین اینکه بطور عینی خیلی هم محتاطم. دوست دارم طرف تسلیم بودن مطلق اون لحظه اش(صرفا هم این صحبتا محدود به اون لحظاته) رو با تایید اینکه حتی "بخوام" حامله اش هم میتونم بکنم(اونم هرچندبار که خواستم)، نشون بده و این من رو به اوج ارکشن و لدت میرسونه. اما در واقعیت، سکس پرریسک بارداری ای از جانب من خیلی خیلی بعیده که اتفاق بیافته. مگه از دستم در بره این مساله که در اون صورت هم سهل انگاریه ربطی به اون دیالوگای فانتزیک نداره.