در محضر کشیش
نمیدونم افتادم رو دور شانس یا چی؟ شایدم به خاطر فصل جفتگیری است که نه یه مورد که چند تا چند تا در بازه ای محدود بهم سیگنالهای پا دادن صادر میکنن. شاید نزدیک به تعداد انگشتان یک دست عروس هایی در دست و بال است که بی زدن چک و چانه میشود آوردشان به خانه. البته که من اخلاقا سعیم طبق معمول بر اینه که موضوع رو طوری مدیریت کنم که در نهایت پیش وجدان خودم شرمنده نباشم. اما قابل کتمان نیست که این وضعیت حال روحی خوبی برام فراهم کرده اونم تو این شرایط. البته همه اینا در نهایت وقتی میتونه خوبیش گوشت شه بره به تنت که بتونی وسوسه ات رو در همون مرزهای اخلاقیات شخصیت کنترل کنی که با توجه این مطلب دیگه نمیشه به همه کیس ها بطور موازی رسیدگی کرد. هرچند که هیچوقتم نفهمند چه شده و چه نشده.