سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Tuesday, February 14, 2017
در محضر کشیش

اونجور که با "تاهل" مشکل ذاتی دارم با "تعهد" ندارم. بهرحال آدم تو زندگی برا اینکه بتونه با بقیه همنوعانش تعامل کنه و از زندگی جمعی متنفع شه، ناچاره به متعهد شدن به اشکال مختلفی از پیمان بر حسب مناسبات متعیّن که بر حسب کارکردشون ممکنه به شکلی نهادی هم تعریف شده باشن(از جمله پیمان ازدواج). و متعاقبا آدم وقتی عهد و پیمانی میبنده، اخلاقا ملزمه بهش [تا جایی که تحت اختیارشه] پایبند باشه. به عنوان تبصره: پر واضحه عهد و پیمانه برحسب قراردادای فیمابین میتونه هرشکلی داشته باشه. 

اما در نقطه مقابلش، تاهل تعبیریه که مو به تنم سیخ میکنه. مگه من جزو وحوشم که با تن دادن به [یوغ] یه قرار[ازدواج] قرار باشه اهلی شم؟! اگرم منظور به بند ذلت کشیده شدن لیبیدو و مستهیل شدن سرکشی روح در آینه فعل و انفعالت جنسیمه، که میخوام صد سال سیاه این تیغ کند شه. اصن خیلی وقتا من صرفا به همین توان رگ زنی اون تیغه است که جریان زندگی رو تو رگام حس میکنم. خلاصه در نهایت بطور ناخوآگاهم شده، این همنشینی عمومی "تعهد" و "تاهل"، منو نسبت به "تعهد" هم لااقل در زمینه رابطه بدبینم کرده. هرچند بازم نه به اون شدت و حدت انزجارم از "تاهل"...

پ.ن. شاید در نتیجه همین طرز تفکر من تو زندگیم رابطه متعهدانه رو خیلی بیشر از اینکه رسما تجربه کنم، عملا بهشم ملتزم بودم. منظورم اینه که مدت ها صرفا با یه نفر در رابطه بودم و هیچ خیانتی(لااقل از اون نوعی که همه سر خیانت بودنش توافق دارن) درکار نبوده؛ اما در عین حال عموم دوستان و اطرافیان نامرتبطم از جمله مونث هایشان بویی نبردن. شاید حتی یه وقتایی تیک و تاک هایی در حد بازی بازی هم پیش اومده باشه به همین اعتبار؛ ولی نهایتا در همین حد و حدود متوقف مونده از جانب من(شاید صرفا در حد دادن خوراک به خیال پردازی). در واقع روان من اون اهلی و صاحب دار محسوب شدنه رو تاب نمیاره. هرچند بدون مزین بودن پیشونیم به این داغ که شناخته شدن به وضعیت "در رابطگی" میزندش رو پیشونی(بسان داغ اهلیت/تاهلی که بر بردگان میزدند)، در عمل هم خیانت جنسی ای اتفاق نمیافته. البته که قاطعانه حرف زدن در این موارد کار لغویست؛ اما لااقل اینو میتونم بگم که ریسکش از متوسط مذکرهایِ از نظر رابطه  [به ظاهر] کلاسیک زی ای که در زندگیم دیدم، خیلی کمتر بود.