سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Saturday, March 19, 2016
دهه هشتاد نقطه پایان عصر فضای واقعی و آغاز عصر فضاهای مجازی: سال‌ها زمان و حجم عظیمی از عزم و دانش بشری برای تسخیر ماه، آن هم در حد برافراشتن یک پرچم، صرف شد؛ دانش روزافزون‌ ملتفت‌مان کرد دست‌کم ده‌ها سال دیگر می‌بایست برای سجده‌ی سُک‌سُک زدن بر خاک سياره سرخ صرف کنیم؛ و متعاقبا توقف‌گاه بعدی(شاید یکی از قمرهای مشتری که آن هم چنگی به دل بهشت‌جوی ما در آسمان نمی‌زند) یحتمل به صدها سال ديگر نیاز داشته باشد. دیگر «علم‌« برایمان مسجل کرده بود ارزنی بیش نیستیم در محضر کرور کرور رَملستان بی‌نهایت هستی. انفجار سال 1986 شاتل چلنجر هم بشکلی سمبلیک نقطه عطفی شد منادی به رخ‌مان کشیده شدن استیصال‌مان. در واقع همان جاه‌طلبیِ‌ شهوانی‌مان(میل شاه لائُس) برای تسخیر زهدان ملکه‌ی فضای لایتناهی(یوکاسته)، باعث زاییده شدن دانشی(اودیپ) شد مبنی بر این حقیقت که تقریبا «هیچ نیستیم» و «بعيد است در آينده هم چيز دندان‎گيری ازمان در بيايد» و این خود بشکل متناقض‌نمایی زیرآب همان جاه‌طلبی‌ اولیه‌مان را زد و به‌طرز رقت‌انگیزی به هلاكتش رساند.

چرا ما موجودات حقیر(مگر با عقل جور در می‌آید [یا اصولا می‌شود] بر ذرات غبار نشسته روی هره‌ی پنجره‌های تایتانیک، بار مسوولیت ناوبری و احیانا نجات کشتی طوفان‌زده را سوار کرد؟) می‌بایست چنین پروژه‌های هزاران ساله را در دستور كار قرار دهيم؟ چرا باید عمر کوتاهمان را فدای رسالتی(رسالت خسی در میقات تا ازلیت-ابدیت-بی‌کرانگی گسترده‌ی گیتی؟!) کنیم که محقق شدن‌اش نه به ما می‌رسد؛ نه به فرزندان‌مان نه نوه نتیجه‌هایمان؟ که تازه اگر هم برسد اصلا تضمینی نیست که میراث شومی نباشد؛ مانند آنچه در سال 1986 برای خدمه شاتل چلنجر بود. و در نهایت مفرّ را در دنیای مجازی یافتیم. شاید از همان خازن‌ها و آی‌سی‌ها شروع شد. ایضا موسیقی الکترونیکی که انگاری ناخودآگاهانه نقش بند انتهایی انگشت اشارت‌گری را بازی می‌کرد به تغییر مسیر آینده؛ نه نویدبخش ادامه‌اش.

در دهه‌ی هشتاد پروژه بعدی مریخ بود؛ هنوز هم هست. انگاری در دنیای واقعی همه چیز منجمد شده. به تعبیری زمان ملموس در همان سال‌ها ماند. و شاید به جبران زمان مجازی بشریت به شکل دیوانه‌واری سرعت گرفت. پس چه تعجبی دارد مای واقعی(لااقل خیلی‌هایمان) در همان دهه مانده باشیم؟ من که به‌شخصه اعتراف می‌کنم در موسیقی‌اش به عنوان یکی از قوی‌ترین ابزارهای جعبه‌ابزار تداعی، مانده ام.