نحوهی برخورد من با پدیدهی عشق بهطرز شگفتانگیزی یه نشونهی بارز شیعهی فرهنگی بودنمه: منم به نحوی از انحا به نجاتبخش قائلم که در ذهن من عشقه. انتظار دارم عشق با شمشیری آخته به خونریزی بیاد و بعد کلی کشت و کشتار دورانی مملو از آرامش رو بیاره. ،اما متاسفانه واقعیت اینطور نیست(همونطور که ظهور هم صرفا یه پدیده ذهنیه و اتفاق عینیای مبنی بر وقوعش نخواهد افتاد)؛ خیلی بیشتر از میزان شیدایی و عاشقیت من به طرف، زمانش که تنها بواسطه تصادف مشخص میشه، مهمه. مثلا یکی که اگه شیش ماه پیش بواسطه یه خوش اومدن ساده بهش نزدیک میشدم و یحتمل موفق هم میبودم، همامروز صرفا به خاطر اینکه تو این مدت با یکی دیگه آشنا شده و رابطه بهم زده، مجنونیتم براش در حد بستری شدن تو تیمارستان هم باشه، ناکام خواهم موند. آخه این چه نجاتبخش معلول کوفتیایه که یه روز جلو عقب شدن ظهورش از نجاتبخش تبدیلش میکنه به خرچسونه؟!...