نهایت پختگیم بعد 15 20 سال تجربه عاشقیت اینه که اخطارهای شروع پروسه پُر شدن سر از سودای یار و سرریز کردنش از مغز رو زودتر از خود اتفاق دیتِکت کنم. اما چه فایده که اخطارهای بحران عاشقیت نه تنها بازدارنده نیست، بلکه خودشون و فک کردن به کنهشون خودش نقش عامل تشدیدکننده پروسهی عاشقیت رو ایفا میکنه. مثل دست و پازدن قبل غرق شدن(پدیدهای که به محض حس خطر در این زمینه از آدم سر میزنه) که خیلی وقتها خودش عامل غرق شدنه...