با مامانم فهمیدم که مظلومیت(لااقل در اون سطحی که بروزش بدی و بقیه متوجهش شن) خودش عین ظلمه. آدمهایی که «بزرگوارانه» ملاحظه میکنن و برداشتهاشون از بقیه رو(مبنی بر دنائت اون بقیه) تو پنهون میکنن. یکی رو یه لجن شنیع متحرک میبینن؛ ولی به روی خودشون و طرف نمیارن و تو روش لبخند میزنن. باهاش میگن میخندن معاشرت میکنن و... و با خودشون فکر میکنن چقدر انسان والایین که تونستن بر پلیدی روح اون انسانی حقیر دست الطفات و مسامحه بکشن. اینجور آدمها با تصویر غلطی که از آینهای که در هر سطحی آدما نقشش رو برای هم بازی میکنن، بزرگترین ظلم رو به بقیه میکنن دو قُرت و نیمشون هم باقیه! خلاصه در زمینه پارتنریابین از آدمای مظلوم متنفرم. از «دخترای خوب» که هیچوقت بروز نمیدن خشمشون رو و «ایثارگرانه» تو خودشون میریزن. مُزورها...
وگرنه محض رضای خدا که این کار رو نمی کنن
دقیقا مارمولک ترین آدم ها همین افرادن