قدیم ندیما یه دوستی بود(که هنوزم هست سایهاش از سرمون کم نشه) که وضعیت من رو به عنکبوت مست تشبیه میکرد. البته طبعا منظور وقتایی بود که مستِ یه شیدایی بودم(که اغلب وقتام اینطور بودم). توصیفش مبنی بر این تصویر بود که یه عنکبوت وقتی مست میکنه شروع می کنه تار تنیدن صرف تار تنیدن(بدیهیه منظور از تار فکر و خیالای خودمه)؛ طوری که ناخودآگاه دور خودش هم تار میتنه و آخرش گرفتار میشه تو بافتههای خودش. تعبیر عجیبی بود که همیشه میترسوندم؛ عاقبتم رو اینجور جلو چشم میآورد که در نهایت به دلیل خفگی ناشی از حناق میمیرم.
جدیدا دوست دیگهای یه تعبیر جدید بکار برد: بش گفتم وقتی من کسی رو دوست دارم، نمیتونم اونطور که تو پیشنهاد میدی ساده و صریح عمل کنم. نه اینکه لزوما میترسم ها؛ بلکه وقتی کسی رو مجنونوار دوست دارم، میخوام زیباترین وضعیتها رو براش محیا کنم. و زیبایی به زعم من پیوندی ناگسستنی و ذاتی داره با پیچیدگی. یکی از این زیباییها همین زیبایی فرم گرفتن پیشنهاد عاشقانه است. شخصا دست و دلم نمیره زرتکی برم بگم فلانی من عاشقتم بیا با هم باشیم! این اصلا خاص نیست و به همین دلیل زیبا نیست. چطور یه چیزی میتونه زیبا باشه وقتی همه عینا همونکارو میکنن؟ به زعم من زیبایی یعنی افتادن تصویر منبعث از زیبایی شناسی سوژه منحصر بفرد روی عینیت جاری. چطور میشه بروز عینی یگانگی ذهن خواهنده بشه تکرار مکررات برای محبوب؟ چطور میتونی به طرفت نشون بدی خاصه وقتی کاری رو براش میکنی که همه میکنن؟ با یه شاخه گل بری جلو بگی دوسش داری؟ هولی شت... چقدر کسلکننده...
در جوابم اومد که من مثل اون پرنده لونهساز نَر هاست رفتارم. همونایی که می رن یه خونه خوشگل درست میکنن و تا جا داره با خنزر پنزر تزیینش میکنن و بعد میرن پرنده ماده مد نظرشون برای جفتیت رو دعوت میکنن بیاد ببینه شاید که بپسنده... گفت که آدم باشم حیوون نباشم. بی خبر از اینکه من مسخ توصیف شامل آپگرید از مرحله یه حشرهطور بی شعور و پوچرفتار به یه مهرهدار هوشمند و به شکل هنرمندانهای عاشق شده بودم...
پ.ن. والبته این
موسیقی-تصویر عجیب و
معنیاش
البته اگه خیلی معمولی هم باشه و همونجوری باشه که بقیه انجام میدن باز هم می تونه احساسات طرف مقابل رو برانگیزه و همین خودش زیباست و مهم