از باکرگان گریزانم چون پتانسیل بالایی برای ننفر ازشون دارم. برای اینکه خیلی سخته به صداقتشون اعتماد کنم. هیچوقت نتونستم ابراز دردشون رو باور کنم... چون نمیدونم این فاز واقعیه یا ابزاریه ناخودآگاه برای دفاع از بکارتشون. چون اگه اولی باشه برام کاملا محترمه و نمی تونم به طرف درد تحمیل کنم و خودم رو ملزم به مراعات میدونم. به علاوه اینکارو نسبت به کسی که دوستش دارم و اولین سکسشه مسئولانه نمیدونم؛ اصلا آدم عجول و سکس ندیدهای هم نیستم که چندین بار راست کردن و دخول نکردن بکشتم! اما اگه گزینه تزویرآمیز دوم باشه، گناهی نابخشودنی است. طرف داره با سو استفاده از اخلاق خوش من در این زمینه بهم خیانت میکنه. منی که با وجود تنفرم از بکارت و سکس با باکره بر حس منفی خودم فایق اومدم(به خاطر شدت علاقه یا به خاطر اینکه انسانیت طرف رو به خاطر چیزی که دست خودش نبوده ترد نکنم یا ترکیبی از ایندو). این تزویر خیانتی نابخشودنی است به من که که خالصانه از خواسته قلبیم به خاطر طرف مقابل گذشتم...
دقیقا در مورد من این جملت ایمکه با سکس میت خالی سکس نکنم رو نقض می کنه :)
به هر حال به نظرم یه جور وسواس فکری بعد از یه مدت واسه آدم پیش میاد که قید یه سری نیازشو می زنه اما بازم نمی تونه این کارو طولانی مدت انجام بده و به امید اینکه یا دیدش درست شده باشه یا آدم جدید مثل قبلی نباشه میره به سمت رفع نیاز و باز همون حسا و اتفاقای قبلی... یه دور باطل بوجود میاد به نظرم.مثل خیلی اتفاقای دیگه زندگی که می تونه خیلی ساده باشه اما زیادی پیچیده شدده واسه یکی مثل من
کلا با چند تا جملخ کخ نمیشه دیدگاهو منتقل کرد اما فکر کنم تو همین وبلاگ خودت بود نوشته بودی که مونده رو دلت که هم گرمای تابستون و هم سرمای زمستونو با یه نفر تجربه کنی. :D
مشکل این کیس عوض کردنا اینه که اوون حسی که داری سعی می کنی ازش فرار کنی رو بیشتر می کنه چون تعداد نفراتی که دیدشون برات قابل درک نیست (حالا چه برداشتت باشه فقط،چه یه واقعیت تلخ) حس منفی ات هم بیشتر میشه و دوباره همون دور باطل که گفتم.
در ضمن برای یه کسایی لذت بردن از سکس مستلزم خیلی چیزای دیگه هست.... بازم میگم دیدگاهو نمیشه با چند تا جمله منتقل کرد
حالا از کجای کامنت قبلی من برداشت کردی قحطی سکس میت یا همون سیخ مفت اومده نمیدونم
aha ie chiz dg ham iadam umad,dastemun araie azmuno khata baze ???? kamiate adamai ke mitunim sex konim bishtare mosallaman ama keifiatesh fekr nemikonam :D
این اتفاق وقتی بدتر و سخت تر میشه که یه سکس میت خیلی مناسب پیدا کردی که یه جورایی بهترین دوستت هم میشه ولی حالا بر حسب یه سری شرایط دیگه دوره و نیست و نمیبینیش.این بحث قیاس هم که پیش میاد بین اون آدم و کسای دیگه جلوی لت بردن و یا خیلی چیزای دیگه رو میگیره
با رایت درباره کیفیتم موافق نیستم. جدا از عموما تخمی بودن زنا و مردای جامعه حالا هرکدوم به نوعی، کیفیت بطور کلی یه امر نسبیه. اینجا این مساله مطرح می شه که استانداردهای کی سختگیرانه تره و خب من و تو شناختی اینطوری رو هم نداریم که بتونیم تعیین کنیم کی مشکل کیفیت بیشتر داره... اما با فرض شبیه هم بودن سختگیری، همون تو به عنوان یه دختر شانسدارتری ;)
راستش حس بدتم درک می کنم اما دور باطلشو نیستم چون اگه دست به عمل نزنی هم حسای بد دیگه ای در انتظارته و باز اقدام کردن یه بارقه امید رسیدن به حسی خوب توش هست اما انفعال صد در صد نوید بخش حسای بد مختص به خودشه...
پ.ن. راستی تو اون بحث کیفیت معاشرینم مهمن اما خب بازم چون من و تو همدیگه رو نمی شناسیم نمی دونیم کی عموما معاشرین مناسب تری داره...
در مورد سخت گیری هم اینو بگم که همونطور که گفتی به خاطر نداشتن شناخت نمیشه گفت کی سختگیر تره اما در مورد خودم می دونم برای شروع یه رابطه افکار طرف بیشتر جذبم میکنه تا طاهرش،اما نمیخوام شعاری حرف بزنم که ظاهر برام مهم نیست اتفاقا هم ظاهر مهمه هم تو سکس عملکردش.چون اینو در مورد خودم فهمیدم که هیچ معیار مشخصی برای یه ظاهر خوب تو ذهنم ندارم(با توجه به نفرات قبی که همه هم به نظرم خیلی خوب بودن و هیچ نوع شباهتی هم به هم نداشتن)
این جور شدن طرز فکر و ظاهر برام یه وسواس فکری بوجود آورده که انگار هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه و انگار نمیتونم جولوشو بگیرم
البته اینم کتمان نمیکنم که اطرافم کسایی هم هستن که به نظرم جذاب و مناسبن ولی شرایط رابطه باهاشون نیست ،اینجوری نیست که از طرف مقابل همیشه اکی باشه و فقط من قرار باشه انتخاب کنم...
کلا قبلا انقدر حساس نبودم و انقدر سختگیر...
این حساسیت باعث شده در خیلی موارد انقدر رو رفتارای یه آدم حساس شم که اصن دیگه نتونم باهاش بخوابم یا اینکه انقدر این قضیه رو به تعویق انداختم و یه جورایی پیچوندم که طرف مقابل یا نارحت شده یا پشیمون(که کاملا هم حق داره به نظرم)
پ ن: میدونم که اینجا وبلاگ توئه و دغدغه های تو توش باید نوشته شده باشه اما خب ممنون که تو نظرات این آزادیو میدی که حرف زده شه
در مورد کیفیت هم دقیقا همون معاشرین خیلی مهمه ،در مورد من که تقریبا معاشرتم به آدما این روزا نزدیک به صفر شده و این قضیه رو پیچیده تر می کنه
راستی با توجه به اونچه گفتی من اصلا مشکلی در رویکرد تو نمی بینم. اینکه تو به یکی احساش پیدا کنی حق طبیعیته که در هر ش ایطی ممکنه پیش بیاد و اینکه با دیگرانیم داشتی لزوما به معنی این نیست که باید لزوما با همه جاست سکس بکنی. تو می تونی با چند نفر باشی ولی به یکی(یا چندتا اون بین) حس خاص پیدا کنی و پیگیر گرفتن بازخورد متقابل طرف باشی. به نظر من اشتباهت در تیوری پردازی بعدش و مقصرانگاری خودته...
پ.ن. لطف داری و کامنتدونی دقیقا جای اظهار نظر بقیه و دغدغه هاشون و نقد و به چالش کشیدن منه
در مورد مقصر دونستن خودم بخ نظرم رفتار طرف مقابلم هم بی تاثیر نبوده به خاطر اینکه این احساس بهم القا شده که با این حس تو موضع ضعف قرار میگیرم.و این حس واسم یه جور عصبانیت رو به همراه آورده که چرا گذاشتم احساساتی شم در مورد یه نفر،اما اگه واقع بینانه بخوام بگم با توجه به اتفاقاتی که بینمون افتاده بوده و شخصیت طرف مقابلم خیلی زبیعیه بوجود اومدن این حس
با یه نفر که دیگه همه جوره به نظرم اکی بود رفتم بیرون،همه چی خوب پیش رفت همه چی عالی...اما موقع سکس که رسید حتی تحریک نشدم :(
نمیدونم چه مرگم شده :(
دوستم افراط در علاقه به یه نفر یه جور اختلاله که تو خیلی ها هست.باید ریشه یابی و حل بشه :)
من چون خودم درگیرش بودم گفتم بهت بگم شاید مفید باشه واست
یعنی مردها میتونن تشخیص بدن که کی واقعا درد میکشه و کی داره نقش بازی می کنه؟
ولی درکل ،واقعا دردناکه.
یکی میگفت به اینا میگن ویرجینای مقصر . با دول بازی میکنند اما فقط کون میدند
البته از دیدش ویرجین قاصر هم هست .