دوستی که بعد مدت ها با پارتنرش به هم زده از سیل پیشنهادات جدیدش می نالید. شایدم فقط نقل می کرد و ناله رو صرفا به عنوان سبک نقل قول انتخاب کرده بود... به هر حال به نظر من [هم] وضعیت انسانی ای که از پشت این رویکرد خودنمایی می کنه، بی ریخته. یه جورایی پارتنرشیپ یه نفر رو به صاحاب دار بودنش تعبیر کردن...
در کنتراست با این ماجرا قبلا ها اتفاقی برای من پیش اومده بوده که به جاست نقلش کنم. یه بار که من مجذوب یکی شدم که پارتنر داشت، همه جسارتم رو جمع کردم و بهش پیشنهاد دادم. گفت پارتنر داره منم گفتم می دونم و این مساله مربوط به اونه و من سر پیشنهادم هستم دیگه اون خودش می دونه. اتفاقا طرف هم نهایتا اومد جلو و مدتی با هم بودیم. زمانی که کار به به هم زدن کشید بمه توصیه اخلاقی کرد که زین پس نرم سراغ کسی که یکی رو داره... این حرف همه جوره سوزوندتم و هنوزم که هنوزه وقتی یادش می افتم توی مغزم زنگ می کشه. درسته که آدم به خاطر یه سری ریسک ها که برای عشقش می کنه حق طلبکار شدن نداره چراکه یحتمل ارضای مازوخیسم جنسی اش تفسیر خودخواهانه ای هم برای کارش به دست می ده. اما دیگه اینکه طرف با مطلقا نادیده گرفتن کاری که اینهمه ریسکی بوده(نتیجتا صرفا می تونسته ناشی از شدت و حدت و حرارت یه علاقه باشه)، در نهایت از رویکرد عاشقانه ات چنین پند حکمت آموز پرتی رو بیرون بکشه، زجرآوره. تازه این رو هم اضافه کن طرف احترامی که برای اون و اراده اش فرای کلیشه های مالکیت محور گذاشتی(برعکسش می شه همون اتفاق اول این نوشته که برای دوستم پیش اومده بوده که دیدی چقدر قبیحه...) رو هم مثل آب خوردن اصلا ندیده بوده... و این هم قوز می شده بالای قوز رنجت.