یه مکالمه واقعی بین من و پارترم: پارتنر: دلم می خواد پرواز کنم برای همیشه برم تو آسمون... تنهای تنها... از همه آدما دور شم من: تنهایی یه مدت کوتاهش خوبه بعد حوصله ات سر می ره لااقل چند نفر رو با خودت ببر بشینین دور هم خزه بگین پارتنر: می خوام سرم رو بذارم رو ابرا و آروم بخوابم من: تا جایی که من می دونم ابراز بخار تشکیل شده و فاز گازی داره و نمی شه سر روشون گذاشت... طبعا سقوط آزاد در عوض تصور قبلیت که استراحت روی یه بالش پنبه ای بوده، نمی تونه اتفاق آرامش بخشی باشه پ ن: بعدا کاشف به عمل اومد پارتنر مست بوده. اما به هر حال