سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Monday, June 22, 2009
دوستان مدتی است نمی نویسم به این دلیل نیست که تو این شرایط غریب حاضر نیستم... دلیلش اینه که جای دیگه ای به اسم خودم می نویسم و نوشتن عین اونها اینجا از نظر امنیتی خبط بزرگی است... به هر حال تا همین حد می تونم بگم که منم مثل همه شما همه این روزها در خیابون درگیر بودم و هستم و حاصل خوردن هزار چیز نخورده(باتوم و انواع گاز و...)، کردن هزار کار نکرده(شعار و پخش اعلامیه و...) و روانی غمگین از جنایات این جونوراست(کشتن ندا شاه بیت جنایاتشون بود که هر بار می بینمش اشکم در می آد). راستش به جامعه مون افتخار می کنم که اینطور شجاعانه ایستاده برای برپاکردن حقیقت در مقابل پستی و دروغ و نتیجتا حاضرم با مشت بکوبم تو دندونای کسایی که می گن حق مردم ما همین(منظور ا.ن. و امثالهم) است.
پ ن: این رو جایی خوندم که "ندا با چشمان باز مرد؛ وای بر کسانی که با چشمان بسته زندگی می کنند".
پ ن2: عوض کردن اسم امیرآباد(کارگر) به ندا یا ندای آزادی حرکتی است بجا که به دلیل رفت و آمد زیاد دانشجوهای دانشگاه تهران کاملا عملی به نظر می رسه.
1 Comments:
Anonymous سارا said...
من هم برای اولین بار اینطور خالصانه و عاشقانه به این مردم افتخار میکنم...فکر میکردم غیرت تموم شده و مرده وقتی می دیدم همینطور ظلم می بینن و حقوقشون نا دیده گرفته می شه اما هیچی دم نمی زنن...حالا فهمیدم همش نجابت بوده نه بی غیرتی....ندا با اینکه مرد اما مرگش داره کم کم باعث رسوایی این نظام میشه...شاید خون پاکش آزادی بخش ما باشه...دوباره براش گریه کردم...نمیدونم مرگش با بقیه چه فرقی داشت که اینقدر همه رو تکون داده