سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Wednesday, May 20, 2009
گاهی رسما خودشیفته می شم. تا حدی که یه جورایی مرز خودشیفتگی و اروتیسم برام مخدوش می شه. دیروز یکی از اون روزها بود. بعد از اینکه یه صبح تا عصر پر مشغله زیر ظل آفتاب تو کوه و کمر کلی سوخته بودم، نشسته بودم تو ماشین که برگردم به سوی تمدن. آفتاب داشت غروب می کرد و نورش افتاده بود روی بازوی برنزی رنگ محصول این روز کاری که از پنجره ماشین بیرون انداخته بودمش. تازه موهای روش هم تو اون شکل خاص نور و زاویه ی وقت غروب، مسی رنگ شده بود و رنگش فلزیش با رنگ فلزی دستم ترکیب زیبایی می ساخت(اگه قضیه روز رو یه سکس هات با آفتاب ببینی، این نور غروب رو می شه به نوازشهای بعد از ارگاسم تشبیه کرد). باد حاصل از حرکت ماشین را هم اضافه کن که این خرمن مسی رو روی بازوی براق تیره ام می لرزوند. اینجور مواقع که اینهمه خودشیفته ی بطور خاص تنم می شم، شاید به عنوان دست خوش این لحظات لذتناک می خوام یه آغوش پذیرا براش جور کنم. یه آغوش که ذهن و تن صاحبش مثل ذهن مدعی مالکیت تنم(طبعا ذهن خودم)، در این تحسین نوازشگون شریکم شه. حالتی که بدون دیدن یا حتی تصور تنی دیگه، بی واسطه و تنها با نگاه به تن خودم تحریکم می کنه!
2 Comments:
Anonymous sara said...
:))))))) خوب دقیقا این حالت برای زن ها همیشه هست و بیشتره مخصوصا اگر زیبا باشی....مثلا وقتی تن خودتو لخت میبینی یا سینه هاتو تو آینه میبینی دوست داری یکی در آغوشت بگیره و از پاهات سینه هات یا کلا بدنت لذت ببره و در مورد زن ها بیشتره این حس چون مردها کلا از دیدن لذت میبرن و زن ها بیشتر از راه گوش و شنیدن البته ظاهر هم تا حدی مهمه اما نه به اندازه ی طرز صحبت و رفتار ..

Blogger Shabnam said...
چقدر جالبه كه این صحنه رو مثال زدی! این اولین تصویر اروتیك ساخته شده تو ذهن من هست از یك مرد. كاملا یادم هست، ۱۰-۱۱ ساله بودم و داشتیم از شمال بر می گشتیم. و من دقیقه ها شاید ساعتها محو تماشای بازوی پسر خاله ام روی فرمون شده بودم شبیه به این توصیفی كه اینجا كردی! این رو هم بگم كه نسبت به اون احساس خواهر برادری داشتم و دارم، اصلا اینطور نبود كه مثلا چه می دونم عاشقش شده باشم یا حتی خواسته جنسی نسبت بهش داشته باشم، حتی اون موقع درست هم نمی دونستم این حس چی هست، ولی الان می دونم كه یكی از اولین و قشنگترین صحنه های اروتیكی بود كه جلوی چشمم بود و منو محو خودش كرده بود :)