به دلیلی نامربوط جایی که بر اساس شواهدی محو(که بر اساس شم قویم احتمالش بسیار بالا می ره) دختر جذاب و پارتنرش حضور داشتن نرفتم. وقتی به مساله پی بردم برای مدت چند ثانیه سیخی از درد بی منطق تو قلبم خلید. اما بعد نیم ساعت بخت و اقبال سعد خودم رو تحسین کردم و شاد شدم که این رودررویی اتفاق نیافتاد. تصورم این بود که دیدن این تصویر به خاطر حسادت ناشی از تمایل شدیدم به طرف، ناراحتم می کرد و خوشبختانه اینطور نشده بود. اما بعد که کمی فک کردم دیدم بر اساس تجربه هیچ موردی نبوده که من طرف و پارتنرش و تریپ رابطه شون تو جمع رو دیده باشم و ضربه جبران ناپذیری به جذابیت طرف برام نخورده باشه. طبعا نه به خاطر اینکه صاحب دار بودن طرف برام عینی می شه(که اگه بشناسیم می دونی چقدر این مساله از من دوره)؛ بلکه به خاطر اینکه تا الان تریپ غیر ضایع پارتنرشیپ (لااقل بر اساس زیبایی شناسیه سخت گیر خودم) رو به چشم ندیدم. پروسه ذهنی ای که طی می شه اینه: برام این مساله عینی می شه که اگه تعریف طرف از نقش پارتنر اینه، طبعا من نیستم چون هیچ جوره نمی تونم خودم رو به جای پارتنره تصور کنم. خلاصه بر اساس منطق خطری که به فک کرده بودم و رفع شدنش از سرم خوشحالم کرده بود، منتفی بود و رضایتم بی دلیل به نظر می رسید. اما باز هم به دلیل دیگه ای فک می کنم باید خوشحاال باشم: اتفاقی که ممکن بود به جذابیت طرف برام خدشه ای جبران ناپذیر وارد کنه، از سرم گذشته و ماجراها و تلاطمات درونی جذب یک شدن می تونه همچنان امتداد پیدا کنه...