من نمی دونم علف کشیدن چیه که تعداد افرادی که ادعای اینکاره بودن رو می کنن چندین برابر اونهایی که وقتی پای عمل می رسه می کشن... قبل از سفر به کویر یکی اومد بهم گفت که فلانی علف ملف می تونی جور کنی؟ من تهران ساقی نمی شناسم(تهرانی نبود). خلاصه من رو حساب این قهرمان و قهرمان های دیگه از جمله داف معرّف خودم(همون طرف مربوطه که می شه همون جذاب رمان روسی خون) که قبلا گفته بود بیار بریم تو کویر بکشیم(قبلش هم بارها تریپ اینکه اینکاره ام و می کشم و اینا رو گذاشته بود)، نشستم پنج تا سیگاری علف پیچیدم. اونم چه علفی... خلاصه موقع عمل که رسید همه دوستانی که تا قبل از اون مجدانه دنبال گرفتن آمار علفه بودن تا از بقیه عقب نمونن، یه دفعه جا زدن! و در نهایت از اون پنج تا سیگاری فقط یکیش رو من و اون پسره پیشنهاد دهند اولیه کشیدیم. البته چه عرض کنم اون یه سومش رو کشید من دو سومش رو و با این حال داشت پشتک می زد واگه به عنوان مراقب باهاش نرفته بودم، بجای دستشویی از بیابون سر در می آورد... خلاصه که معلوم بود اینکاره نیست... حالا نکته خنده دار اینجا است که این دوستان نسبتا پاستوریزه(از جمله آن پسر خفن نما) داف معرف من رو هم ترسونده بودن که خطرناکه تو بیابون و نکش و اینا. بامزگی قضیه اینجا بود که من از زبونشون شنیدم که می گفتن به فلانی(همون داف) گفتن که چون اولین بارشه بهتره تو کویر نکشه! اولین بار....!!!! در حالی که اگه کسی هم تو این جمع قرار بود به اون توصیه ای بکنه که ارزش شنیدن داشته باشه خود من بودم که بهش گفتم یه سیگاری سه نفری کار خاصیت نمی کنه و بیا نه کسی که با یه سوم سیگاری جهت یابیش رو از دست می ده یا از اون بدتر کسی که می ترسه یه پُک بزنه... به علاوه این حساب رو هم کرده بودم که من بودم و مراقب شرایط جانبی. حالا از همه اینها بگذریم می رسیم به جایی که تو راه برگشت داشتیم نزدیک پلیس راه مهریز می شدم که جای خوفیه از نظر گشتن برای مواد و اینجور چیزا. خلاصه منم مونده بودم با چهار نخ سیگاری پیچیده که گذاشته بودمشون تو کیف داف آشنام. کیف تو جای بالای سر اتوبوس بود و من خودم رو آماده کردم که اگه نگرمون داشتن برم کیف رو بردارم بگیرم تو بغلم. اونم با قیافه تابلوی من که فک کنم اولین نفری که بگردنش من بودم. اما چاره دیگه ای نبود و به هر حال سیگاری ها مال من بودن و اگه به گا رفتنی در کار بود، باید من می رفتم... البته در این حال استرس شدید و در حینی که خوشبختانه به سلامتی بدون اینکه نگرمون دارن از ایست بازرسی رد شدیم، هرچی فحش بود نثار دوستان و ادعاهاشون کردم که باعث شده بودن من انقد بیش از نیاز همرام بیارم که تو برگشت خطرناک از اون سمت بمونن رو دستم. بابا به پیر به پیغمبر علف تفاوت خاصی با مشروب نداره که کشیدنش افتخار خاصی داشته باشه. نکنین اینکارا رو. البته اینم بگم من خودم هم زیاد علف کش حرفه ای نیستم مثلا از اردیبهشت پارسال تا اسفند امثال اصلا نکشیدم. اما با این وجود تا اون حدی که ادعاش رو می کنم هستم.