سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Monday, March 31, 2008
فک کنم دلایل سکوتم در سفر زیادی شبیه پترس فداکار شدم. هرچند انگیزه هایی که براش توضیح دادم همشون انسانی ان و رفتار بر اساس وجدان انسانی برای وسواسِ وجدان دارهایی مثل من صرف لذت بخش بودنش، می شه خودخواهانه. اما سطوح پایین تری هم از خودخواهی درگیر این مساله بود. یک دلیلش که بطور کلی بر می گرده به یه حالت قابل انتقاد من در رابطه با جنس دیگه اینه که برای من یه جورایی اصولا سخته اَپروچ جنسیم رو در ملا عام انجام بدم. مگه در مواردی که صمیمیت و ارتباط از حدی بالاتر بره. حدس می زنم ریشش بر می گرده به رفتارهای ویکتوریایی پدر مادرم با هم. من هیچ وقت حتی تماس بدنی این دو نفر رو ندیدم... به هر حال این احتراز کلی هم همیشه تا حدی هست و ربطی به ملاحظه دیگران و شرایط نداره پسیه جورایی خودخواهانه است. اما دلیل خودخواهانه دیگه اینه که من به شدت از صحنه اَپروچ بدنی ناموفق همراه با پس کشیدن طرف مقابل مشمئز می شم. شاید این حس برگرده به تقدسی که تن و فردیت انسان علیل الخصوص زنا(که به دلیل اقلب نادیده انگاشته شدن موردهای مربوط به اونا برام حساس تره) قائلم و وقتی می بینم یکی اینکه خواست طرف مقابل هم پیش شرط مهمی برای تماسه رو نادیده می گیره، به شدت به هم می ریزم؛ همونطور که تو این سفر مخصوصا اوایلش عملا بارها این صحنه رو دیدم که باعث می شد این موضوع بیشتر از حالت معمول هم جلوی چشام باشه(یکی دیگه از عوامل مضاعف کننده فشارهای موجود در سفر خود این مساله بود که به دلیل علاقه شخصی به طرف تشدید هم می شد. منظورم از علاقه شحصی بعد جنسی نیست و بیشتر منظورم احترام و علاقه به شخصیت انسانی طرفه). واسه همین دیدن خودم وقتی در جایگاه مقابل یعنی کسی که اَپروچ می کنه و تصور تحقیر و روی گردوندن آدمای دیگه(امثال خودم)، یه عامل بازدارنده می شه برای نشون دادن اینجور گرایشات. هیچ آدمی دوست نداره در موقعیت تحقیر شدن قرار بگیره و این رویکرد که شامل منم می شد، کاملا خودخواهانه است