همیشه در دوره های مجذوبیت یکی از راه در روهای من اینه که به خواب پناه می برم. خوابای من معمولا چنان عجغ وجغ، فانتزی و بی ربط به شرایط روانی روزَمَن که وقتی از عالمشون بر می گردم، قشنگ عوالم ذهنی ام تا حد زیادی فاز عوض می کنه. اما دیشب دقیقا زمانی که به یه چنین خوابهایی نیاز حیاتی داشتم، پشتم خالی شد. هرچی خواب عاشقانه و رومانتیک درباره طرف می شد دید، دیدم؛ رسما به گا رفتم. خلاصه وای به روزی که بگندد نمک...