سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Sunday, March 30, 2008
امروز یه پیشنهاد وسوسه انگیز بهم شده. یه سفر دیگه ایندفعه به جنگلهای زاگرس. با ماشینهای خودمون برای زدن کمپ و چادر و اینجور چیزا. چیزیش که به شدت من رو وسوسه می کنه اینه که تو این جمع علاوه بر تعدادی داف، دختری هست که یه تریپایی باهاش داشتم قبلا. یکی دیگه هم هست که شیش ماه پیش یه جورایی غیر مستقیم بهم پیشنهاد داده بود(بدون نام و با واسطه) که جدیدا فهمیدم کیه که می تونم بگم اونم بیاید. یه جورایی می شه ایجاد کردن شرایط معکوس بلایی که سرم اومد... برای این شرایط نامیزون من چنین حرکتایی می تونن تاثیر درمانی خیلی خوبی داشته باشن... اما جدا از اینکه بدنم خسته از سفره(که اگه فقط این بود با توجه به شرایط می گفتم دندش نرم و می رفتم)، مشکلی اخلاقی شدیدی هم با این تریپ دارم. اصلا دوست ندارم آدمهای دیگه بشن ابزار حالا حتی اگه اون ابزار برای نفع من بکار برده بشه. ترجیح می دم اگه می خوام به کسی نزدیک بشم به خاطر خودش باشه و زمانی باشه که واقعا جذابیت(اگه اصولا یه وقتی به اون حد رسید) خود طرف وادارم کنه به عمل، نه به خاطر فراموش کردن یکی دیگه یا فرار از درد(آخه به چه حقی یه انسان رو در حد یه مسکن مثلا دیازپام پایین بیارم؟). دردی که از مقتضیات انسان بودن و طبعا داشتن روابط انسانیه و اگه بخوای از این فرار کنی در واقع داری از انسان بودنت سر باز بزنی...