این جذاب رمان روسی خون این روزا برام در حد کمرشکنی خواستنی شده. یعنی تا حدی به وضوح در حضورش ازاز مقاوتی که در مقابل جذابیتش می کنم، از شدت خستگی مغز درد و بدن درد می گیرم... آخه چرا اینجا نیست؟ البته این رو می دونم که آنچه که برای من ثابت شده است جذابیت اون برای منه نه بالعکس و حرفم این نیست که اگه اینجا بود صد در صد همه چی ردیف می شد؛ چود فاکتور اون و خواست اونم هست. اما به هر حال اگه اینجا بود، اوضاع از اینی که هست خیلی روشن تر می بود. البته یه نکته مهم هم که با وجود موانع بزرگ فک کردن بهش منتفیه، همون ترس خودم از رابطه است و توضیحاتی که تو پست های قبلی درباره دلیل سعی ام بر دول بدستی آوردم.