سر خلا باسن لخت
آفتوبه
Tuesday, March 11, 2008
پدر در حالی به دختر نوجوونش تجاوز می کرد(که در نهایت به مرگ دختر ختم شد)، اینطور خطابش می کرد که "اگه می خوای بِدی چرا بری بیرون بدی؟ خودم می کنمت". منطقیه؛ نیست؟ از این سر راست تر نمی شه استدلال کرد: دختر می خواد بده. برای بیرون رفتن باید انرژی صرف کنه. اما در خانه هم یک دول هست که بدون صرف انرژی بیرون رفتن قابل دسترسی است؛ پس زنده باد بهینه سازی مصرف انرژی... تازه مشکل پیدا کردن مکان و ریسک گرفتار شدن هم درکار نیست. سوال اصلی اینه که آیا تقصیر این آقاست که دو دو تا می شه چهار تا؟ آیا امثال ارسطو بیشتر مسئول چنین اتفاقاتی نیستن؟
پ ن: آخه چنین هیولاهایی مهوعی از کجا سر و کله شون پیدا می شه؟
6 Comments:
Anonymous Anonymous said...
halam beham khord
deltanget misham dooset daram

Anonymous Anonymous said...
از میون عقده های جنسی پیداشون می شه

Blogger don sifon said...
دوست ناشناس. از من دوستانه به تو نصیحت با خوندن نوشته های یه نفر علاقه مند به خودش نشو. چون حضور یه نفر با ارتباط نوشتاری باش زمین تا آسمون فرق می کنه. هزاری هم از نوشته های یکی خوشت بیاد اگه مجموعه قیافه و تریپاش به طور حضوری برات جالب نباشه، همه رومانتیک بازیا به گا می ره. منم این حرفات رو زیاد جدی نمی گیرم چون می دونم تو تصوری از من داری و اون رو دوست داری که من نیستم...

Anonymous Anonymous said...
مشمئزکننده بود. واقعا. اما دن جان نظرتون راجع به این سردار زارعی چیه؟ با شیش تا حوری گرفتنش. کم نیست ها
شنیدم بعضی سردارهااز ته دل آرزو کردند: خدا قسمت بکنه
:)

Anonymous Anonymous said...
man tasavore khasi azat nadaram ama gahi neveshteha shakhsiato neshoon madan behar hal ziad tafavoti nemikone....

Blogger don sifon said...
فرانی جان طبق شنیده ها جناب سردار زارع اصلا قصد بدی نداشتن و تنها آن زنان بدکاره را مجبور کرده بودند نماز بخونن. البته امیدوارم به این نکته توجه داشته باشی که دلیل لخت بودن آن زنان هم اصلا هوسرانی نبوده چراکه سردار از آن مردان چشم و دل پاک روزگار است و زنان مربوطه از فرصت بوجود آمده از پیشنمازی سردار سو استفاده کرده و به دلیل اصرارشان بر گناه لخت شده بودن. چه می کشند بندگان مومن خدا از بندگان گمراه...